vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2056

دوّم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلوم‌تر گردد
۲۴۰۰Qگفت آن طالب که آخر یک نَفَس * ای سواره بر نَیْ این سو ران فَرَس
۲۴۰۰Nگفت آن طالب که آخر یک نفس * ای سواره بر نی این سو ران فرس
۲۴۰۱Qراند سوی او که هین زوتر بگو * کاسْبِ من بس توسَنست و تُنْدخو
۲۴۰۱Nراند سوی او که هین زوتر بگو * کاسب من بس توسن است و تند خو
۲۴۰۲Qتا لگد بر تو نکوبد زود باش * از چه می‌پُرسی بیانش کن تو فاش
۲۴۰۲Nتا لگد بر تو نکوبد زود باش * از چه می‌پرسی بیانش کن تو فاش
۲۴۰۳Qاو مجالِ رازِ دل گفتن ندید * زُو بُرون‌شَو کرد و در لاغش کشید
۲۴۰۳Nاو مجال راز دل گفتن ندید * زو برون شو کرد و در لاغش کشید
۲۴۰۴Qگفت می‌خواهم درین کوچه زنی * کیست لایق از برای چون منی
۲۴۰۴Nگفت می‌خواهم در این کوچه زنی * کیست لایق از برای چون منی
۲۴۰۵Qگفت سه گونه زن‌اند اندر جهان * آن دو رنج و این یکی گنجِ روان
۲۴۰۵Nگفت سه گونه زن‌اند اندر جهان * آن دو رنج و این یکی گنج روان
۲۴۰۶Qآن یکی را چون بخواهی کُل تراست * و آن دگر نیمی ترا نیمی جداست
۲۴۰۶Nآن یکی را چون بخواهی کل تراست * و آن دگر نیمی ترا نیمی جداست
۲۴۰۷Qو آن سیم هیچ او ترا نبود بدان * این شنودی دُور شَو رفتم روان
۲۴۰۷Nو آن سوم هیچ او ترا نبود بدان * این شنودی دور شو رفتم روان
۲۴۰۸Qتا ترا اسبم نپرّاند لگد * که بیُفتی بر نخیزی تا ابَد
۲۴۰۸Nتا ترا اسبم نپراند لگد * که بیفتی بر نخیزی تا ابد
۲۴۰۹Qشیخ راند اندر میانِ کودکان * بانگ زد بار دگر او را جوان
۲۴۰۹Nشیخ راند اندر میان کودکان * بانگ زد بار دگر او را جوان
۲۴۱۰Qکه بیا آخر بگو تَفسیرِ این * این زنان سه نوع گفتی بر گزین
۲۴۱۰Nکه بیا آخر بگو تفسیر این * این زنان سه نوع گفتی بر گزین
۲۴۱۱Qراند سوی او و گفتش بِکرِ خاص * کُل ترا باشد ز غَم یابی خلاص
۲۴۱۱Nراند سوی او و گفتش بکر خاص * کل ترا باشد ز غم یابی خلاص
۲۴۱۲Qوانک نیمی آنِ تو بیوه بود * وانک هیچست آن عیالِ با ولَدْ
۲۴۱۲Nو انکه نیمی آن تو بیوه بود * و انکه هیچست آن عیال با ولد
۲۴۱۳Qچون ز شُویِ اوَّلش کودک بود * مِهْر و کُلِّ خاطرش آن سُو رود
۲۴۱۳Nچون ز شوی اولش کودک بود * مهر و کل خاطرش آن سو رود
۲۴۱۴Qدُور شَوْ تا اسب ننْدازد لگد * سُمِّ اسبِ توسَنم بر تو رسد
۲۴۱۴Nدور شو تا اسب نندازد لگد * سم اسب توسنم بر تو رسد
۲۴۱۵Qهای هویی کرد شیخ و باز راند * کودکان را باز سوی خویش خواند
۲۴۱۵Nهای و هویی کرد شیخ و باز راند * کودکان را باز سوی خویش خواند
۲۴۱۶Qباز بانگش کرد آن سایل بیا * یک سؤالم ماند ای شاهِ کیا
۲۴۱۶Nباز بانگش کرد آن سایل بیا * یک سؤالم ماند ای شاه کیا
۲۴۱۷Qباز راند این سو بگو زودتر چه بود * که ز مَیْدان آن بَچَه گویم ربود
۲۴۱۷Nباز راند این سو بگو زودتر چه بود * که ز میدان آن بچه گویم ربود
۲۴۱۸Qگفت ای شه با چنین عقل و ادَب * این چه شَیْدست اینچه فعلست ای عجب
۲۴۱۸Nگفت ای شه با چنین عقل و ادب * این چه شیداست این چه فعل است ای عجب
۲۴۱۹Qتو وَرای عقل کُلّی در بیان * آفتابی در جنون چونی نهان
۲۴۱۹Nتو ورای عقل کلی در بیان * آفتابی در جنون چونی نهان
۲۴۲۰Qگفت این اَوْباش رایی می‌زنند * تا درین شهرِ خودم قاضی کنند
۲۴۲۰Nگفت این اوباش رایی می‌زنند * تا در این شهر خودم قاضی کنند
۲۴۲۱Qدفع می‌گفتم مرا گفتند نی * نیست چون تو عالمی صاحب فنی
۲۴۲۱Nدفع می‌گفتم مرا گفتند نی * نیست چون تو عالمی صاحب فنی
۲۴۲۲Qبا وجودِ تو حرامست و خبیث * که کم از تو در قضا گوید حدیث
۲۴۲۲Nبا وجود تو حرام است و خبیث * که کم از تو در قضا گوید حدیث
۲۴۲۳Qدر شریعت نیست دستوری که ما * کمتر از تو شَهْ کنیم و پیشوا
۲۴۲۳Nدر شریعت نیست دستوری که ما * کمتر از تو شه کنیم و پیشوا
۲۴۲۴Qزین ضرورت گیج و دیوانه شدم * لیک در باطن همانم که بُدم
۲۴۲۴Nزین ضرورت گیج و دیوانه شدم * لیک در باطن همانم که بدم
۲۴۲۵Qعقلِ من گنجست و من ویرانه‌ام * گنج اگر پیدا کنم دیوانه‌ام
۲۴۲۵Nعقل من گنج است و من ویرانه‌ام * گنج اگر پیدا کنم دیوانه‌ام
۲۴۲۶Qاوست دیوانه که دیوانه نشُد * این عسس را دید و در خانه نشد
۲۴۲۶Nاوست دیوانه که دیوانه نشد * این عسس را دید و در خانه نشد
۲۴۲۷Qدانشِ من جوهر آمد نه عرض * این بهایی نیست بهرِ هر غرض
۲۴۲۷Nدانش من جوهر آمد نه عرض * این بهایی نیست بهر هر غرض
۲۴۲۸Qکانِ قندم نَیْسِتانِ شکَّرم * هم ز من می‌رُوید و من می‌خَورم
۲۴۲۸Nکان قندم نیستان شکرم * هم ز من می‌روید و من می‌خورم
۲۴۲۹Qعلمِ تقلیدی و تعلیمیست آن * کز نُفورِ مستمع دارد فغان
۲۴۲۹Nعلم تقلیدی و تعلیمی است آن * کز نفورش مستمع دارد فغان
۲۴۳۰Qچون پیِ دانه نه بهرِ روشنیست * همچو طالب‌علمِ دنیای دنیست
۲۴۳۰Nچون پی دانه نه بهر روشنی است * همچو طالب علم دنیای دنی است
۲۴۳۱Qطالبِ علمست بهرِ عام و خاص * نه که تا یابد ازین عالَم خلاص
۲۴۳۱Nطالب علم است بهر عام و خاص * نی که تا یابد از این عالم خلاص
۲۴۳۲Qهمچو موشی هر طرف سوراخ کرد * چونک نورش رانْد از در گفت بَرْد
۲۴۳۲Nهمچو موشی هر طرف سوراخ کرد * چون که نورش راند از در گشت سرد
۲۴۳۳Qچونک سوی دشت و نورش ره نبود * هم در آن ظُلْمات جهدی می‌نمود
۲۴۳۳Nچون که سوی دشت و نورش ره نبود * هم در آن ظلمات جهدی می‌نمود
۲۴۳۴Qگر خدایش پَر دهد پَرِّ خِرَد * بِرْهد از موشی و چون مرغان پَرَد
۲۴۳۴Nگر خدایش پر دهد پر خرد * برهد از موشی و چون مرغان پرد
۲۴۳۵Qور نجوید پَر بماند زیرِ خاک * نااُمید از رفتنِ راهِ سِماک
۲۴۳۵Nور نجوید پر بماند زیر خاک * ناامید از رفتن راه سماک
۲۴۳۶Qعلمِ گفتاری که آن بی‌جان بود * عاشقِ رُویِ خریداران بود
۲۴۳۶Nعلم گفتاری که آن بی‌جان بود * عاشق روی خریداران بود
۲۴۳۷Qگرچه باشد وقتِ بحثِ علم زَفْت * چون خریدارش نباشد مُرد و رفت
۲۴۳۷Nگر چه باشد وقت بحث علم زفت * چون خریدارش نباشد مرد و رفت
۲۴۳۸Qمشتری من خدایست او مرا * می‌کَشَد بالا که اللهَ ٱشْتَرَی
۲۴۳۸Nمشتری من خدای است او مرا * می‌کشد بالا که اللَّه اشتری
۲۴۳۹Qخونبهای من جمالِ ذو ٱلجلال * خونبهای خود خورم کسبِ حلال
۲۴۳۹Nخونبهای من جمال ذو الجلال * خونبهای خود خورم کسب حلال
۲۴۴۰Qاین خریدارانِ مفلس را بهِل * چه خریداری کند یک مُشتِ گِل
۲۴۴۰Nاین خریداران مفلس را بهل * چه خریداری کند یک مشت گل
۲۴۴۱Qگِل مخور گِل را مخر گِل را مجو * زانک گِل خوارست دایم زردْرُو
۲۴۴۱Nگل مخور گل را مخر گل را مجو * ز انکه گل خوار است دایم زرد رو
۲۴۴۲Qدل بخور تا دایما باشی جوان * از تَجّلی چهره‌ات چون ارغوان
۲۴۴۲Nدل بخور تا دایما باشی جوان * از تجلی چهره‌ات چون ارغوان
۲۴۴۳Qیا رب این بخشش نه حدِّ کارِ ماست * لطفِ تو لطفِ خفی را خود سزاست
۲۴۴۳Nیا رب این بخشش نه حد کار ماست * لطف تو لطف خفی را خود سزاست
۲۴۴۴Qدست گیر از دستِ ما ما را بخَر * پرده را بردار و پردهٔ ما مدَر
۲۴۴۴Nدست گیر از دست ما ما را بخر * پرده را بردار و پرده‌ی ما مدر
۲۴۴۵Qباز خر ما را ازین نفسِ پلید * کاردش تا استخوانِ ما رسید
۲۴۴۵Nباز خر ما را از این نفس پلید * کاردش تا استخوان ما رسید
۲۴۴۶Qاز چو ما بی‌چارگان این بندِ سخت * کی گشاید ای شهِ بی‌تاج و تخت
۲۴۴۶Nاز چو ما بی‌چارگان این بند سخت * کی گشاید ای شه بی‌تاج و تخت
۲۴۴۷Qاین چنین قفلِ گران را ای وَدود * کی تواند جز که فضلِ تو گشود
۲۴۴۷Nاین چنین قفل گران را ای ودود * کی تواند جز که فضل تو گشود
۲۴۴۸Qما ز خود سوی تو گردانیم سَر * چون توی از ما بما نزدیکتر
۲۴۴۸Nما ز خود سوی که گردانیم سر * چون تویی از ما به ما نزدیکتر
۲۴۴۹Qاین دعا هم بخشش و تعلیمِ تُست * گرنه در گلخن گلستان از چه رُست
۲۴۴۹Nاین دعا هم بخشش و تعلیم تست * گر نه در گلخن گلستان از چه رست
۲۴۵۰Qدر میانِ خون و روده فهم و عقل * جز ز اِکرام تو نتْوان کرد نَقل
۲۴۵۰Nدر میان خون و روده فهم و عقل * جز ز اکرام تو نتوان کرد نقل
۲۴۵۱Qاز دو پارهٔ پیه این نورِ روان * موجِ نورش می‌زند بر آسمان
۲۴۵۱Nاز دو پاره‌ی پیه این نور روان * موج نورش می‌زند بر آسمان
۲۴۵۲Qگوشت پاره که زبان آمد ازو * می‌رود سیلابِ حکمت همچو جُو
۲۴۵۲Nگوشت پاره که زبان آمد از او * می‌رود سیلاب حکمت همچو جو
۲۴۵۳Qسوی سوراخی که نامش گوشهاست * تا بباغِ جان که میوه‌اش هوشهاست
۲۴۵۳Nسوی سوراخی که نامش گوشهاست * تا بباغ جان که میوه‌اش هوشهاست
۲۴۵۴Qشاه‌راهِ باغِ جانها شرعِ اوست * باغ و بُستانهای عالم فرعِ اوست
۲۴۵۴Nشاه راه باغ جانها شرع اوست * باغ و بستانهای عالم فرع اوست
۲۴۵۵Qاصل و سرچشمهٔ خوشی آنست آن * زود تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ* خوان
۲۴۵۵Nاصل و سرچشمه‌ی خوشی آن است آن * زود تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ* خوان