vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2045

رفتن مصطفی علیه السّلام بعیادت صحابی و بیان فایدهٔ عیادت
۲۱۴۱Qاز صحابه خواجه‌ای بیمار شد * و اندر آن بیماریش چون تار شد
۲۱۴۱Nاز صحابه خواجه‌ای بیمار شد * و اندر آن بیماریش چون تار شد
۲۱۴۲Qمصطفی آمد عیادت سوی او * چون همه لطف و کرم بُد خوی او
۲۱۴۲Nمصطفی آمد عیادت سوی او * چون همه لطف و کرم بد خوی او
۲۱۴۳Qدر عیادت رفتنِ تو فایده‌ست * فایدهٔ آن باز با تو عایده‌ست
۲۱۴۳Nدر عیادت رفتن تو فایده است * فایده آن باز با تو عایده است
۲۱۴۴Qفایدهٔ اوّل که آن شخصِ علیل * بُوکِ قُطْبی باشد و شاهِ جلیل
۲۱۴۴Nفایده اوّل که آن شخص علیل * بوک قطبی باشد و شاه جلیل
۲۱۴۵Qچون دو چشمِ دل نداری ای عنود * که نمی‌دانی تو هیزم را ز عُود
۲۱۴۵Nور نباشد قطب یار ره بود * شه نباشد فارس اسپه بود
۲۱۴۶Qچونک گنجی هست در عالَم مَرنج * هیچ ویران را مَدان خالی ز گنج
۲۱۴۶Nپس صله یاران ره لازم شمار * هر که باشد گر پیاده گر سوار
۲۱۴۷Qقصدِ هر درویش می‌کن از گزاف * چون نشان یابی بجدِ می‌کن طواف
۲۱۴۷Nور عدو باشد همین احسان نکوست * که به احسان بس عدو گشته است دوست
۲۱۴۸Qچون تو را آن چشمِ باطن بین نبود * گنج می‌پندار اندر هر وجود
۲۱۴۸Nور نگردد دوست کینش کم شود * ز آن که احسان کینه را مرهم شود
۲۱۴۹Qور نباشد قُطْب یارِ ره بود * شَه نباشد فارسِ اِسْپه بود
۲۱۴۹Nبس فواید هست غیر این و لیک * از درازی خایفم ای یار نیک
۲۱۵۰Qپس صلهٔ یارانِ ره لازم شمار * هر که باشد گر پیاده گر سوار
۲۱۵۰Nحاصل این آمد که یار جمع باش * هم چو بتگر از حجر یاری تراش
۲۱۵۱Qور عدو باشد همین احسان نکوست * که باحسان بس عدو گشتست دوست
۲۱۵۱Nز آن که انبوهی و جمع کاروان * ره زنان را بشکند پشت و سنان
۲۱۵۲Qور نگردد دوست کینش کم شود * زانک احسان کینه را مَرْهَم شود
۲۱۵۲Nچون دو چشم دل نداری ای عنود * که نمی‌دانی تو هیزم را ز عود
۲۱۵۳Qبس فواید هست غیرِ این ولیک * از درازی خایفم ای یارِ نیک
۲۱۵۳Nچون که گنجی هست در عالم مرنج * هیچ ویران را مدان خالی ز گنج
۲۱۵۴Qحاصل این آمد که یارِ جمع باش * همچو بُتْگر از حَجَر یاری تراش
۲۱۵۴Nقصد هر درویش می‌کن از گزاف * چون نشان یابی بجد می‌کن طواف
۲۱۵۵Qزانک انبوهی و جمعِ کاروان * ره زنان را بشْکند پشت و سنان
۲۱۵۵Nچون تو را آن چشم باطن بین نبود * گنج می‌پندار اندر هر وجود