vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2044

تتمّهٔ اعتماد آن مغرور بر تملُّق خرس
۲۱۲۴Qشخص خُفت و خرس می‌راندش مگس * وز ستیز آمد مگس زو باز پس
۲۱۲۴Nشخص خفت و خرس می‌راندش مگس * وز ستیز آمد مگس زو باز پس
۲۱۲۵Qچند بارش راند از رویِ جوان * آن مگس زو باز می‌آمد دوان
۲۱۲۵Nچند بارش راند از روی جوان * آن مگس زو باز می‌آمد دوان
۲۱۲۶Qخشمگین شد با مگس خرس و برفت * بر گرفت از کوه سنگی سخت زفت
۲۱۲۶Nخشمگین شد با مگس خرس و برفت * بر گرفت از کوه سنگی سخت زفت
۲۱۲۷Qسنگ آورد و مگس را دید باز * بر رخِ خفته گرفته جای ساز
۲۱۲۷Nسنگ آورد و مگس را دید باز * بر رخ خفته گرفته جای ساز
۲۱۲۸Qبر گرفت آن آسیا سنگ و بزد * بر مگس تا آن مگس واپس خزد
۲۱۲۸Nبر گرفت آن آسیا سنگ و بزد * بر مگس تا آن مگس واپس خزد
۲۱۲۹Qسنگ رُویِ خفته را خشخاش کرد * این مَثَل بر جملهٔ عالَم فاش کرد
۲۱۲۹Nسنگ روی خفته را خشخاش کرد * این مثل بر جمله عالم فاش کرد
۲۱۳۰Qمِهْرِ ابله مِهْرِ خرس آمد یقین * کینِ او مهرست و مهرِ اوست کین
۲۱۳۰Nمهر ابله مهر خرس آمد یقین * کین او مهر است و مهر اوست کین
۲۱۳۱Qعهدِ او سُست است و ویران و ضعیف * گفتِ او زفت و وفای او نحیف
۲۱۳۱Nعهد او سست است و ویران و ضعیف * گفت او زفت و وفای او نحیف
۲۱۳۲Qگر خورد سوگند هم باور مکن * بشْکند سوگند مردِ کژ سخن
۲۱۳۲Nگر خورد سوگند هم باور مکن * بشکند سوگند، مرد کژ سخن
۲۱۳۳Qچونک بی‌سوگند گفتش بُد دروغ * تو مَیُفت از مکر و سوگندش بدوغ
۲۱۳۳Nچون که بی‌سوگند گفتش بد دروغ * تو میفت از مکر و سوگندش به دوغ
۲۱۳۴Qنفسِ او میرست و عقلِ او اسیر * صد هزاران مُصْحَفش خود خورده‌گیر
۲۱۳۴Nنفس او میر است و عقل او اسیر * صد هزاران مصحفش خود خورده‌گیر
۲۱۳۵Qچونک بی‌سوگند پیمان بشْکند * گر خورد سوگند هم آن بشْکند
۲۱۳۵Nچون که بی‌سوگند پیمان بشکند * گر خورد سوگند هم آن بشکند
۲۱۳۶Qزانک نفس آشفته‌تر گردد از آن * که کنی بندش به سوگندِ گران
۲۱۳۶Nز آن که نفس آشفته‌تر گردد از آن * که کنی بندش به سوگند گران
۲۱۳۷Qچون اسیری بند بر حاکم نهد * حاکم آن را بر دَرَد بیرون جهد
۲۱۳۷Nچون اسیری بند بر حاکم نهد * حاکم آن را بر درد بیرون جهد
۲۱۳۸Qبر سرش کوبد ز خشم آن بند را * می‌زند بر رویِ او سوگند را
۲۱۳۸Nبر سرش کوبد ز خشم آن بند را * می‌زند بر روی او سوگند را
۲۱۳۹Qتو ز أَوْفُوا بِٱلْعُقُودش دست شُو * اِحْفَظُوا أَیْمانَکُمْ‌ با او مگو
۲۱۳۹Nتو ز اوفوا بالعقودش دست شو * احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ‌ با او مگو
۲۱۴۰Qوانک حق را ساخت در پیمان سند * تن کند چون تار و گِرْدِ او تند
۲۱۴۰Nو آن که حق را ساخت در پیمان سند * تن کند چون تار و گرد او تند