block:2026
۱۴۴۷ | Q | چون رسیدند آن نفر نزدیکِ او | * | بانگ بر زد هَی کِیانید اِتّقُوا |
۱۴۴۷ | N | چون رسیدند آن نفر نزدیک او | * | بانگ بر زد هی کیانید اتقوا |
۱۴۴۸ | Q | با ادب گفتند ما از دوستان | * | بهرِ پُرسش آمدیم اینجا بجان |
۱۴۴۸ | N | با ادب گفتند ما از دوستان | * | بهر پرسش آمدیم اینجا به جان |
۱۴۴۹ | Q | چونی ای دریای عقلِ ذو فنون | * | این چه بُهتانست بر عقلت جنون |
۱۴۴۹ | N | چونی ای دریای عقل ذو فنون | * | این چه بهتان است بر عقلت جنون |
۱۴۵۰ | Q | دودِ گلخن کَی رسد در آفتاب | * | چون شود عنقا شکسته از غراب |
۱۴۵۰ | N | دود گلخن کی رسد در آفتاب | * | چون شود عنقا شکسته از غراب |
۱۴۵۱ | Q | وا مگیر از ما بیان کن این سخُن | * | ما مُحبّانیم با ما این مکُن |
۱۴۵۱ | N | وامگیر از ما بیان کن این سخن | * | ما محبانیم با ما این مکن |
۱۴۵۲ | Q | مر مُحّبان را نشاید دُور کرد | * | یا پرُو پوش و دغل مغرور کرد |
۱۴۵۲ | N | مر محبان را نشاید دور کرد | * | یا به رو پوش و دغل مغرور کرد |
۱۴۵۳ | Q | راز را اندر میان آور شَها | * | رُو مکن در اَبْر پنهانی مَها |
۱۴۵۳ | N | راز را اندر میان آور شها | * | رو مکن در ابر پنهانی مها |
۱۴۵۴ | Q | ما محبّ و صادق و دلخَستهایم | * | در دو عالَم دل بتو در بستهایم |
۱۴۵۴ | N | ما محب و صادق و دل خستهایم | * | در دو عالم دل به تو در بستهایم |
۱۴۵۵ | Q | فحش آغازید و دشنام از گزاف | * | گفت او دیوانگانه زی و قاف |
۱۴۵۵ | N | فحش آغازید و دشنام از گزاف | * | گفت او دیوانگانه زی و قاف |
۱۴۵۶ | Q | بر جهید و سنگ پرّان کرد و چوب | * | جملگی بگْریختند از بیمِ کوب |
۱۴۵۶ | N | بر جهید و سنگ پران کرد و چوب | * | جملگی بگریختند از بیم کوب |
۱۴۵۷ | Q | قَهقهه خندید و جُنبانید سَر | * | گفت بادِ ریشِ این یاران نگر |
۱۴۵۷ | N | قهقهه خندید و جنبانید سر | * | گفت باد ریش این یاران نگر |
۱۴۵۸ | Q | دوستان بین کو نشانِ دوستان | * | دوستان را رنج باشد همچو جان |
۱۴۵۸ | N | دوستان بین، کو نشان دوستان | * | دوستان را رنج باشد همچو جان |
۱۴۵۹ | Q | کَی کران گیرد ز رنجِ دوست دوست | * | رنج مغز و دوستی آن را چو پوست |
۱۴۵۹ | N | کی کران گیرد ز رنج دوست دوست | * | رنج مغز و دوستی آن را چو پوست |
۱۴۶۰ | Q | نی نشانِ دوستی شد سرخَوشی | * | در بلا و آفت و محنتکَشی |
۱۴۶۰ | N | نه نشان دوستی شد سر خوشی | * | در بلا و آفت و محنت کشی |
۱۴۶۱ | Q | دوست همچون زَر بلا چون آتشست | * | زّرِ خالص در دلِ آتش خوشست |
۱۴۶۱ | N | دوست همچون زر بلا چون آتش است | * | زر خالص در دل آتش خوش است |