vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2025

فهم کردن مریدان کی ذّاالنُّون دیوانه نشد قاصد کرده است
۱۴۳۰Qدوستان در قصهٔ ذا النّون شدند * سوی زندان و در آن رأیی زدند
۱۴۳۰Nدوستان در قصه‌ی ذو النون شدند * سوی زندان و در آن رایی زدند
۱۴۳۱Qکین مگر قاصد کند یا حکمتیست * او درین دین قبله‌ای و آیتیست
۱۴۳۱Nکاین مگر قاصد کند یا حکمتی است * او در این دین قبله‌ای و آیتی است
۱۴۳۲Qدُور دُور از عقلِ چون دریای او * تا جنون باشد سَفَه فرمای او
۱۴۳۲Nدور دور از عقل چون دریای او * تا جنون باشد سفه فرمای او
۱۴۳۳Qحاش لله از کمالِ جاهِ او * کابرِ بیماری بپوشد ماهِ او
۱۴۳۳Nحاش لله از کمال جاه او * کابر بیماری بپوشد ماه او
۱۴۳۴Qاو ز شَرِّ عامه اندر خانه شد * او ز ننگِ عاقلان دیوانه شد
۱۴۳۴Nاو ز شر عامه اندر خانه شد * او ز ننگ عاقلان دیوانه شد
۱۴۳۵Qاو ز عارِ عقل کُنْدِ تن‌پَرست * قاصدا رفتست و دیوانه شدست
۱۴۳۵Nاو ز عار عقل کند تن پرست * قاصدا رفته ست و دیوانه شده ست
۱۴۳۶Qکه ببندیدم قَوی و ز سازِ گاو * بر سر و پُشتم بزن وین را مکاو
۱۴۳۶Nکه ببندیدم قوی و ز ساز گاو * بر سر و پشتم بزن وین را مکاو
۱۴۳۷Qتا ز زخمِ لَخْت یابم من حیات * چون قتیل از گاوِ موسی ای ثِقات
۱۴۳۷Nتا ز زخم لخت یابم من حیات * چون قتیل از گاو موسی ای ثقات
۱۴۳۸Qتا ز زخم لختِ گاوی خَوش شوم * همچو کُشتهُ گاوِ موسی گَش شوم
۱۴۳۸Nتا ز زخم لخت گاوی خوش شوم * همچو کشته‌ی گاو موسی گش شوم
۱۴۳۹Qزنده شد کُشته ز زخمِ دُمِّ گاو * همچو مَسّ از کیمیا شد زرِّ ساو
۱۴۳۹Nزنده شد کشته ز زخم دم گاو * همچو مس از کیمیا شد زر ساو
۱۴۴۰Qکُشته بر جَست و بگفت اسرار را * وانمود آن زمرهٔ خون‌خوار را
۱۴۴۰Nکشته بر جست و بگفت اسرار را * وا نمود آن زمره‌ی خون‌خوار را
۱۴۴۱Qگفت روشن کین جماعت کُشته‌اند * کین زمان در خصمیَم آشفته‌اند
۱۴۴۱Nگفت روشن کاین جماعت کشته‌اند * کاین زمان در خصمی‌ام آشفته‌اند
۱۴۴۲Qچونک کُشته گردد این جسمِ گران * زنده گردد هستی اسرارْدان
۱۴۴۲Nچون که کشته گردد این جسم گران * زنده گردد هستی اسرار دان
۱۴۴۳Qجانِ او بیند بهشت و نار را * باز داند جملهٔ اسرار را
۱۴۴۳Nجان او بیند بهشت و نار را * باز داند جمله‌ی اسرار را
۱۴۴۴Qوانماید خونیانِ دیو را * وانماید دامِ خُدعه و ریو را
۱۴۴۴Nوا نماید خونیان دیو را * وا نماید دام خدعه و ریو را
۱۴۴۵Qگاو کُشتن هست از شرطِ طریق * تا شود از زخمِ دُمّش جان مُفیق
۱۴۴۵Nگاو کشتن هست از شرط طریق * تا شود از زخم دمش جان مفیق
۱۴۴۶Qگاوِ نفسِ خویش را زُوتر بکُش * تا شود رُوحِ خفی زنده و بهُش
۱۴۴۶Nگاو نفس خویش را زوتر بکش * تا شود روح خفی زنده و بهش