block:2024
۱۳۸۶ | N | این چنین ذو النون مصری را فتاد | * | کاندر او شور و جنونی نو بزاد |
۱۳۸۷ | N | شور چندان شد که تا فوق فلک | * | میرسید از وی جگرها را نمک |
۱۳۸۸ | N | هین منه تو شور خود ای شوره خاک | * | پهلوی شور خداوندان پاک |
۱۳۸۹ | N | خلق را تاب جنون او نبود | * | آتش او ریشهاشان میربود |
۱۳۹۰ | N | چون که در ریش عوام آتش فتاد | * | بند کردندش به زندانی نهاد |
۱۳۹۱ | N | نیست امکان واکشیدن این لگام | * | گر چه زین ره تنگ میآیند عام |
۱۳۹۲ | N | دیده این شاهان ز عامه خوف جان | * | کاین گره کورند و شاهان بینشان |
۱۳۹۳ | N | چون که حکم اندر کف رندان بود | * | لاجرم ذو النون در زندان بود |
۱۳۹۴ | N | یک سواره میرود شاه عظیم | * | در کف طفلان چنین در یتیم |
۱۳۹۵ | N | در چه دریا نهان در قطرهای | * | آفتابی مخفی اندر ذرهای |
۱۳۹۶ | N | آفتابی خویش را ذره نمود | * | و اندک اندک روی خود را بر گشود |
۱۳۹۷ | N | جملهی ذرات در وی محو شد | * | عالم از وی مست گشت و صحو شد |
۱۳۹۸ | N | چون قلم در دست غداری بود | * | بیگمان منصور بر داری بود |
۱۳۹۹ | N | چون سفیهان راست این کار و کیا | * | لازم آمد یقتلون الأنبیا* |
۱۴۰۰ | N | انبیا را گفته قومی راه گم | * | از سفه إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ |
۱۴۰۱ | N | جهل ترسا بین امان انگیخته | * | ز آن خداوندی که گشت آویخته |
۱۴۰۲ | N | چون به قول اوست مصلوب جهود | * | پس مر او را امن کی تاند نمود |
۱۴۰۳ | N | چون دل آن شاه ز ایشان خون بود | * | عصمت وَ أَنْتَ فِیهِمْ چون بود |
۱۴۰۴ | N | زر خالص را و زرگر را خطر | * | باشد از قلاب خاین بیشتر |
۱۴۰۵ | N | یوسفان از رشک زشتان مخفیند | * | کز عدو خوبان در آتش میزیند |
۱۴۰۶ | N | یوسفان از مکر اخوان در چهاند | * | کز حسد یوسف به گرگان میدهند |
۱۴۰۷ | N | از حسد بر یوسف مصری چه رفت | * | این حسد اندر کمین گرگی است زفت |
۱۴۰۸ | N | لاجرم زین گرگ یعقوب حلیم | * | داشت بر یوسف همیشه خوف و بیم |
۱۴۰۹ | N | گرگ ظاهر گرد یوسف خود نگشت | * | این حسد در فعل از گرگان گذشت |
۱۴۱۰ | N | رحم کرد این گرگ و ز عذر لبق | * | آمده که إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ |
۱۴۱۱ | N | صد هزاران گرگ را این مکر نیست | * | عاقبت رسوا شود این گرگ بیست |
۱۴۱۲ | N | ز انکه حشر حاسدان روز گزند | * | بیگمان بر صورت گرگان کنند |
۱۴۱۳ | N | حشر پر حرص خس مردار خوار | * | صورت خوکی بود روز شمار |
۱۴۱۴ | N | زانیان را گند اندام نهان | * | خمر خواران را بود گند دهان |
۱۴۱۵ | N | گند مخفی کان به دلها میرسید | * | گشت اندر حشر محسوس و پدید |
۱۴۱۶ | N | بیشهای آمد وجود آدمی | * | بر حذر شو زین وجود ار ز آن دمی |
۱۴۱۷ | N | در وجود ما هزاران گرگ و خوک | * | صالح و ناصالح و خوب و خشوک |
۱۴۱۸ | N | حکم آن خور است کان غالبتر است | * | چون که زر بیش از مس آید آن زر است |
۱۴۱۹ | N | سیرتی کان بر وجودت غالب است | * | هم بر آن تصویر حشرت واجب است |
۱۴۲۰ | N | ساعتی گرگی در آید در بشر | * | ساعتی یوسف رخی همچون قمر |
۱۴۲۱ | N | میرود از سینهها در سینهها | * | از ره پنهان صلاح و کینهها |
۱۴۲۲ | N | بلکه خود از آدمی در گاو و خر | * | میرود دانایی و علم و هنر |
۱۴۲۳ | N | اسب سکسک میشود رهوار و رام | * | خرس بازی میکند بر هم سلام |
۱۴۲۴ | N | رفت اندر سگ ز آدمیان هوس | * | تا شبان شد یا شکاری یا حرس |
۱۴۲۵ | N | در سگ اصحاب خوبی ز ان وفود | * | رفت تا جویای اللَّه گشته بود |
۱۴۲۶ | N | هر زمان در سینه نوعی سر کند | * | گاه دیو و گه ملک گه دام و دد |
۱۴۲۷ | N | ز آن عجب بیشه که شیر آگه است | * | تا به دام سینهها پنهان ره است |
۱۴۲۸ | N | دزدیی کن از درون مرجان جان | * | ای کم از سگ از درون عارفان |
۱۴۲۹ | N | چون که دزدی باری آن در لطیف | * | چون که حامل میشوی باری شریف |