vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2024

آمدن دوستان ببیمارستان جهت ذاالنّون مصری رحمة الله علیه
۱۳۸۶Qاین چنین ذا النّون مصری را فتاد * کاندرو شور و جنونی نو بزاد
۱۳۸۶Nاین چنین ذو النون مصری را فتاد * کاندر او شور و جنونی نو بزاد
۱۳۸۷Qشور چندان شد که تا فوقِ فلک * می‌رسید از وی جگرها را نمک
۱۳۸۷Nشور چندان شد که تا فوق فلک * می‌رسید از وی جگرها را نمک
۱۳۸۸Qهین منه تو شور خود ای شوره‌خاک * پهلوی شورِ خداوندان پاک
۱۳۸۸Nهین منه تو شور خود ای شوره خاک * پهلوی شور خداوندان پاک
۱۳۸۹Qخلق را تابِ جنونِ او نبود * آتشِ او ریشهاشان می‌رُبود
۱۳۸۹Nخلق را تاب جنون او نبود * آتش او ریشهاشان می‌ربود
۱۳۹۰Qچونک در ریشِ عوامّ آتش فتاد * بند کردندش بزندانی نهاد
۱۳۹۰Nچون که در ریش عوام آتش فتاد * بند کردندش به زندانی نهاد
۱۳۹۱Qنیست امکان واکشیدن این لگام * گر چه زین ره تنگ می‌آیند عام
۱۳۹۱Nنیست امکان واکشیدن این لگام * گر چه زین ره تنگ می‌آیند عام
۱۳۹۲Qدیده این شاهان ز عامّه خوفِ جان * کین گُرُه کورند و شاهان بی‌نشان
۱۳۹۲Nدیده این شاهان ز عامه خوف جان * کاین گره کورند و شاهان بی‌نشان
۱۳۹۳Qچونک حکم اندر کفِ رندان بود * لاجرم ذا النّون در زندان بود
۱۳۹۳Nچون که حکم اندر کف رندان بود * لاجرم ذو النون در زندان بود
۱۳۹۴Qیک سواره می‌رود شاهِ عظیم * در کف طفلان چنین دُرِّ یتیم
۱۳۹۴Nیک سواره می‌رود شاه عظیم * در کف طفلان چنین در یتیم
۱۳۹۵Qدُرِّ چه دریا نهان در قطره‌ای * آفتابی مخفی اندر ذرهّ‌ای
۱۳۹۵Nدر چه دریا نهان در قطره‌ای * آفتابی مخفی اندر ذره‌ای
۱۳۹۶Qآفتابی خویش را ذرهّ نمود * و اندک اندک رُوی خود را بر گشود
۱۳۹۶Nآفتابی خویش را ذره نمود * و اندک اندک روی خود را بر گشود
۱۳۹۷Qجملهٔ ذرّات در وَیْ مَحْو شد * عالم از وی مست گشت و صَحْو شد
۱۳۹۷Nجمله‌ی ذرات در وی محو شد * عالم از وی مست گشت و صحو شد
۱۳۹۸Qچون قلم در دستِ غدّاری بود * بی‌گمان منصور بر داری بود
۱۳۹۸Nچون قلم در دست غداری بود * بی‌گمان منصور بر داری بود
۱۳۹۹Qچون سفیهان راست این کار و کیا * لازم آمد یَقْتُلُونَ ٱلْأَنْبِیَا*
۱۳۹۹Nچون سفیهان راست این کار و کیا * لازم آمد یقتلون الأنبیا*
۱۴۰۰Qانبیا را گفته قومی راه گُم * از سَفَه‌ إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ
۱۴۰۰Nانبیا را گفته قومی راه گم * از سفه‌ إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ
۱۴۰۱Qچون بِقَوْلِ اوست مصلوبِ جهُود * پس مرو را امن کَی تاند نمود
۱۴۰۱Nجهل ترسا بین امان انگیخته * ز آن خداوندی که گشت آویخته
۱۴۰۲Qجهلِ ترسا بین امان انگیخته * زان خداوندی که گشت آویخته
۱۴۰۲Nچون به قول اوست مصلوب جهود * پس مر او را امن کی تاند نمود
۱۴۰۳Qچون دلِ آن شاه زیشان خون بُوَد * عِصمتِ وَ أَنْتَ فِیهِمْ‌ چون بُوَد
۱۴۰۳Nچون دل آن شاه ز ایشان خون بود * عصمت‌ وَ أَنْتَ فِیهِمْ‌ چون بود
۱۴۰۴Qزرِّ خالص را و زرگر را خَطَرْ * باشد از قلّابِ خاین بیشتر
۱۴۰۴Nزر خالص را و زرگر را خطر * باشد از قلاب خاین بیشتر
۱۴۰۵Qیوسفان از رشکِ زشتان مخفی‌اند * کز عُدُو خوبان در آتش می‌زیند
۱۴۰۵Nیوسفان از رشک زشتان مخفیند * کز عدو خوبان در آتش می‌زیند
۱۴۰۶Qیوسفان از مکرِ اِخْوان در چَه‌اند * کز حسد یوسف بگرگان می‌دهند
۱۴۰۶Nیوسفان از مکر اخوان در چه‌اند * کز حسد یوسف به گرگان می‌دهند
۱۴۰۷Qاز حسد بر یوسفِ مصری چه رفت * این حسد اندر کمین گرگیست زفت
۱۴۰۷Nاز حسد بر یوسف مصری چه رفت * این حسد اندر کمین گرگی است زفت
۱۴۰۸Qلاجرم زین گرگ یعقوبِ حلیم * داشت بر یوسف همیشه خوف و بیم
۱۴۰۸Nلاجرم زین گرگ یعقوب حلیم * داشت بر یوسف همیشه خوف و بیم
۱۴۰۹Qگرگِ ظاهر گِرْدِ یوسف خود نگشت * این حسد در فعلْ از گرگان گذشت
۱۴۰۹Nگرگ ظاهر گرد یوسف خود نگشت * این حسد در فعل از گرگان گذشت
۱۴۱۰Qرحم کرد این گرگ و ز عذرِ لَبِق * آمده که‌ إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ
۱۴۱۰Nرحم کرد این گرگ و ز عذر لبق * آمده که‌ إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ
۱۴۱۱Qصد هزاران گرگ را این مکر نیست * عاقبت رسوا شود این گرگ بیست
۱۴۱۱Nصد هزاران گرگ را این مکر نیست * عاقبت رسوا شود این گرگ بیست
۱۴۱۲Qزانک حشرِ حاسدان روزِ گزند * بی‌گمان بر صورتِ گرگان کنند
۱۴۱۲Nز انکه حشر حاسدان روز گزند * بی‌گمان بر صورت گرگان کنند
۱۴۱۳Qحشرِ پُر حرصِ خسِ مُردارخوار * صورتِ خوکی بود روزِ شمار
۱۴۱۳Nحشر پر حرص خس مردار خوار * صورت خوکی بود روز شمار
۱۴۱۴Qزانیان را گندِ اندامِ نهان * خمرخواران را بود گندِ دهان
۱۴۱۴Nزانیان را گند اندام نهان * خمر خواران را بود گند دهان
۱۴۱۵Qگندِ مخفی کان بدلها می‌رسید * گشت اندر حشر محسوس و پدید
۱۴۱۵Nگند مخفی کان به دلها می‌رسید * گشت اندر حشر محسوس و پدید
۱۴۱۶Qبیشه‌ای آمد وجودِ آدمی * بر حذر شو زین وجود ار ز آن دَمی
۱۴۱۶Nبیشه‌ای آمد وجود آدمی * بر حذر شو زین وجود ار ز آن دمی
۱۴۱۷Qدر وجودِ ما هزاران گرگ و خوک * صالح و ناصالح و خوب و خشوک
۱۴۱۷Nدر وجود ما هزاران گرگ و خوک * صالح و ناصالح و خوب و خشوک
۱۴۱۸Qحکم آن خُور است کان غالبترست * چونک زر بیش از مِس آمد آن زرست
۱۴۱۸Nحکم آن خور است کان غالبتر است * چون که زر بیش از مس آید آن زر است
۱۴۱۹Qسیرتی کان بر وجودت غالبست * هم بر آن تصویر حشرت واجبَست
۱۴۱۹Nسیرتی کان بر وجودت غالب است * هم بر آن تصویر حشرت واجب است
۱۴۲۰Qساعتی گرگی در آید در بشر * ساعتی یوسف‌رخی همچون قمر
۱۴۲۰Nساعتی گرگی در آید در بشر * ساعتی یوسف رخی همچون قمر
۱۴۲۱Qمی‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها * از رهِ پنهان صلاح و کینه‌ها
۱۴۲۱Nمی‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها * از ره پنهان صلاح و کینه‌ها
۱۴۲۲Qبلکه خود از آدمی در گاو و خر * می‌رود دانایی و علم و هُنَر
۱۴۲۲Nبلکه خود از آدمی در گاو و خر * می‌رود دانایی و علم و هنر
۱۴۲۳Qاسب سُکسُک می‌شود رهوار و رام * خِرْس بازی می‌کند بُرْ هم سلام
۱۴۲۳Nاسب سکسک می‌شود رهوار و رام * خرس بازی می‌کند بر هم سلام
۱۴۲۴Qرفت اندر سگ ز آدمیان هوس * تا شُبان شد یا شکاری یا حَرَس
۱۴۲۴Nرفت اندر سگ ز آدمیان هوس * تا شبان شد یا شکاری یا حرس
۱۴۲۵Qدر سگ اصحاب خوبی ز ان وفود * رفت تا جویای اللَّه گشته بود
۱۴۲۵Nدر سگ اصحاب خوبی ز ان وفود * رفت تا جویای اللَّه گشته بود
۱۴۲۶Qهر زمان در سینه نوعی سَر کند * گاه دیو و گه مَلَک گه دام و دَد
۱۴۲۶Nهر زمان در سینه نوعی سر کند * گاه دیو و گه ملک گه دام و دد
۱۴۲۷Qز آن عجب بیشه که شیرِ آگهست * تا بدام سینه‌ها پنهان رهست
۱۴۲۷Nز آن عجب بیشه که شیر آگه است * تا به دام سینه‌ها پنهان ره است
۱۴۲۸Qدزدیی کن از درون مرجانِ جان * ای کم از سگ از درون عارفان
۱۴۲۸Nدزدیی کن از درون مرجان جان * ای کم از سگ از درون عارفان
۱۴۲۹Qچونک دزدی باری آن دُرِّ لطیف * چونک حامل می‌شوی باری شریف
۱۴۲۹Nچون که دزدی باری آن در لطیف * چون که حامل می‌شوی باری شریف