vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2027

امتحان کردن خواجهٔ لقمان زیرکی لقمان را
۱۴۶۲Qنی که لُقمان را که بندهٔ پاک بود * روز و شب در بندگی چالاک بود
۱۴۶۲Nنه که لقمان را که بنده‌ی پاک بود * روز و شب در بندگی چالاک بود
۱۴۶۳Qخواجه‌اش می‌داشتی در کار پیش * بهترش دیدی ز فرزندانِ خویش
۱۴۶۳Nخواجه‌اش می‌داشتی در کار پیش * بهترش دیدی ز فرزندان خویش
۱۴۶۴Qزانک لقمان گرچه بنده‌زاد بود * خواجه بود و از هوا آزاد بود
۱۴۶۴Nز انکه لقمان گر چه بنده زاد بود * خواجه بود و از هوا آزاد بود
۱۴۶۵Qگفت شاهی شیخ را اندر سخُن * چیزی از بخشش ز من درخواست کن
۱۴۶۵Nگفت شاهی شیخ را اندر سخن * چیزی از بخشش ز من درخواست کن
۱۴۶۶Qگفت ای شه شرم ناید مر ترا * که چنین گویی مرا زین برتر آ
۱۴۶۶Nگفت ای شه شرم ناید مر ترا * که چنین گویی مرا زین برتر آ
۱۴۶۷Qمن دو بنده دارم و ایشان حقیر * و آن دو بر تو حاکمانند و امیر
۱۴۶۷Nمن دو بنده دارم و ایشان حقیر * و آن دو بر تو حاکمانند و امیر
۱۴۶۸Qگفت شه آن دو چه‌اند این زَلّتست * گفت آن یک خشم و دیگر شهوتست
۱۴۶۸Nگفت شه آن دو چه‌اند این زلت است * گفت آن یک خشم و دیگر شهوت است
۱۴۶۹Qشاه آن دان کو ز شاهی فارغست * بی‌مَه و خورشید نورش بازغست
۱۴۶۹Nشاه آن دان کاو ز شاهی فارغ است * بی‌مه و خورشید نورش بازغ است
۱۴۷۰Qمخْزَن آن دارد که مخزن ذاتِ اوست * هستی او دارد که با هستی عَدوست
۱۴۷۰Nمخزن آن دارد که مخزن ذات اوست * هستی او دارد که با هستی عدوست
۱۴۷۱Qخواجهٔ لقمان بظاهر خواجه‌وَش * در حقیقت بنده، لقمان خواجه‌اش
۱۴۷۱Nخواجه‌ی لقمان به ظاهر خواجه‌وش * در حقیقت بنده، لقمان خواجه‌اش
۱۴۷۲Qدر جهانِ باژگونه زین بسیست * در نظرشان گوهری کم از خسیست
۱۴۷۲Nدر جهان باژگونه زین بسی است * در نظرشان گوهری کم از خسی است
۱۴۷۳Qمر بیابان را مفازه نام شد * نام و رنگی عقلشان را دام شد
۱۴۷۳Nمر بیابان را مفازه نام شد * نام و رنگی عقلشان را دام شد
۱۴۷۴Qیک گُرُه را خود مُعَرِّف جامه است * در قَبا گویند کو از عامه است
۱۴۷۴Nیک گره را خود معرف جامه است * در قبا گویند کاو از عامه است
۱۴۷۵Qیک گُرُه را ظاهرِ سالوسِ زهد * نور باید تا بود جاسوسِ زهد
۱۴۷۵Nیک گره را ظاهر سالوس زهد * نور باید تا بود جاسوس زهد
۱۴۷۶Qنور باید پاک از تقلید و غَوْل * تا شناسد مرد را بی‌فعل و قول
۱۴۷۶Nنور باید پاک از تقلید و غول * تا شناسد مرد را بی‌فعل و قول
۱۴۷۷Qدر رَود در قلبِ او از راهِ عقل * نقدِ او بیند نباشد بندِ نَقْل
۱۴۷۷Nدر رود در قلب او از راه عقل * نقد او بیند نباشد بند نقل
۱۴۷۸Qبندگانِ خاصِ عَلامّ ٱلْغُیُوب * در جهانِ جان جَواسِیسُ ٱلْقُلُوب
۱۴۷۸Nبندگان خاص علام الغیوب * در جهان جان جواسیس القلوب
۱۴۷۹Qدر درونِ دل در آید چون خیال * پیشِ او مکشوف باشد سرِّ حال
۱۴۷۹Nدر درون دل در آید چون خیال * پیش او مکشوف باشد سر حال
۱۴۸۰Qدر تنِ گُنْجِشک چیست از برگ و ساز * که شود پوشیده آن بر عقل باز
۱۴۸۰Nدر تن گنجشک چه بود برگ و ساز * که شود پوشیده آن بر عقل باز
۱۴۸۱Qآنک واقف گشت بر اسرارِ هُو * سرِّ مخلوقات چه بود پیشِ او
۱۴۸۱Nآن که واقف گشت بر اسرار هو * سر مخلوقات چه بود پیش او
۱۴۸۲Qآنک بر افلاک رفتارش بود * بر زمین رفتن چه دشوارش بود
۱۴۸۲Nآن که بر افلاک رفتارش بود * بر زمین رفتن چه دشوارش بود
۱۴۸۳Qدر کفِ داود کاهن گشت موم * موم چه بْود در کفِ او ای ظلوم
۱۴۸۳Nدر کف داود کاهن گشت موم * موم چه بود در کف او ای ظلوم
۱۴۸۴Qبود لقمان بنده‌شکلی خواجه‌ای * بندگی بر ظاهرش دیباجه‌ای
۱۴۸۴Nبود لقمان بنده شکلی خواجه‌ای * بندگی بر ظاهرش دیباجه‌ای
۱۴۸۵Qچون رود خواجه بجای ناشناس * در غلامِ خویش پوشاند لباس
۱۴۸۵Nچون رود خواجه به جای ناشناس * در غلام خویش پوشاند لباس
۱۴۸۶Qاو بپوشد جامه‌های آن غلام * مر غلامِ خویش را سازد اِمام
۱۴۸۶Nاو بپوشد جامه‌های آن غلام * مر غلام خویش را سازد امام
۱۴۸۷Qدر پَیَش چون بندگان در ره شود * تا نباید زو کسی آگه شود
۱۴۸۷Nدر پیش چون بندگان در ره شود * تا نباید زو کسی آگه شود
۱۴۸۸Qگوید ای بنده تو رَو بر صَدر شین * من بگیرم کفَش چون بندهٔ کهین
۱۴۸۸Nگوید ای بنده تو رو بر صدر شین * من بگیرم کفش چون بنده‌ی کهین
۱۴۸۹Qتو دُرُشتی کن مرا دشنام ده * مر مرا تو هیچ توقیری منه
۱۴۸۹Nتو درشتی کن مرا دشنام ده * مر مرا تو هیچ توقیری منه
۱۴۹۰Qترکِ خدمت خدمتِ تو داشتم * تا بغُربت تخمِ حیلت کاشتم
۱۴۹۰Nترک خدمت خدمت تو داشتم * تا به غربت تخم حیلت کاشتم
۱۴۹۱Qخواجگان این بندگیها کرده‌اند * تا گمان آید که ایشان بنده‌اند
۱۴۹۱Nخواجگان این بندگیها کرده‌اند * تا گمان آید که ایشان برده‌اند
۱۴۹۲Qچشم‌پر بودند و سیر از خواجگی * کارها را کرده‌اند آمادگی
۱۴۹۲Nچشم پر بودند و سیر از خواجگی * کارها را کرده‌اند آمادگی
۱۴۹۳Qوین غلامان هوا بر عکسِ آن * خویشتن بنموده خواجهٔ عقل و جان
۱۴۹۳Nوین غلامان هوا بر عکس آن * خویشتن بنموده خواجه‌ی عقل و جان
۱۴۹۴Qآید از خواجه رهِ افگندگی * ناید از بنده بغیرِ بندگی
۱۴۹۴Nآید از خواجه ره افکندگی * ناید از بنده بغیر بندگی
۱۴۹۵Qپس از آن عالَم بدین عالَم چنان * تعبیتها هست بر عکس این بدان
۱۴۹۵Nپس از آن عالم بدین عالم چنان * تعبیت‌ها هست بر عکس این بدان
۱۴۹۶Qخواجهٔ لُقمان ازین حال نهان * بود واقف دیده بود از وی نشان
۱۴۹۶Nخواجه‌ی لقمان از این حال نهان * بود واقف دیده بود از وی نشان
۱۴۹۷Qراز می‌دانست و خوش می‌راند خَر * از برای مصلحت آن راه بَر
۱۴۹۷Nراز می‌دانست و خوش می‌راند خر * از برای مصلحت آن راهبر
۱۴۹۸Qمر ورا آزاد کردی از نخست * لیک خشنودی لقمان را بجُست
۱۴۹۸Nمر و را آزاد کردی از نخست * لیک خشنودی لقمان را بجست
۱۴۹۹Qزانک لقمان را مراد این بود تا * کس نداند سرِّ آن شیر و فَتَی
۱۴۹۹Nز انکه لقمان را مراد این بود تا * کس نداند سر آن شیر و فتی
۱۵۰۰Qچه عجب که سِر ز بَد پنهان کنی * این عجب گر سِر ز خَود پنهان کنی
۱۵۰۰Nچه عجب گر سر ز بد پنهان کنی * این عجب که سر ز خود پنهان کنی
۱۵۰۱Qکار پنهان کن تو از چشمانِ خَود * تا بود کارت سلیم از چشمِ بَد
۱۵۰۱Nکار پنهان کن تو از چشمان خود * تا بود کارت سلیم از چشم بد
۱۵۰۲Qخویش را تسلیم کن بر دامِ مُزْد * و انگه از خود بی‌ز خود چیزی بدزد
۱۵۰۲Nخویش را تسلیم کن بر دام مزد * و انگه از خود بی‌ز خود چیزی بدزد
۱۵۰۳Qمی‌دهند افیون بمردِ زخم‌مند * تا که پیکان از تنش بیرون کَنَند
۱۵۰۳Nمی‌دهند افیون به مرد زخم‌مند * تا که پیکان از تنش بیرون کنند
۱۵۰۴Qوقتِ مرگ از رنج او را می‌درند * او بدان مشغول شد جان می‌برند
۱۵۰۴Nوقت مرگ از رنج او را می‌درند * او بدان مشغول شد جان می‌برند
۱۵۰۵Qچون بهَر فکری که دل خواهی سپُرد * از تو چیزی در نهان خواهند بُرد
۱۵۰۵Nچون به هر فکری که دل خواهی سپرد * از تو چیزی در نهان خواهند برد
۱۵۰۶Qپس بدان مشغول شو کان بهترست * تا ز تو چیزی بَرَد کان کهترست
۱۵۰۶Nهر چه اندیشی و تحصیلی کنی * می‌درآید دزد از آن سو کایمنی
۱۵۰۷Qهر چه تحصیلی کنی ای معتنی * می‌درآید دزد از آن سُو کایمنی
۱۵۰۷Nپس بدان مشغول شو کان بهتر است * تا ز تو چیزی برد کان بهتر است
۱۵۰۸Qبارِ بازرگان چو در آب اوفتد * دست اندر کالهٔ بهتر زند
۱۵۰۸Nبار بازرگان چو در آب اوفتد * دست اندر کاله‌ی بهتر زند
۱۵۰۹Qچونک چیزی فوت خواهد شد در آب * ترکِ کمتر گوی و بهتر را بیاب
۱۵۰۹Nچون که چیزی فوت خواهد شد در آب * ترک کمتر گوی و بهتر را بیاب