vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2018

امتحان پادشاه بآن دو غلام کی نو خریده بود
۸۴۳Qپادشاهی دو غلام ارزان خرید * با یکی ز آن دو سخن گفت و شنید
۸۴۳Nپادشاهی دو غلام ارزان خرید * با یکی ز آن دو سخن گفت و شنید
۸۴۴Qیافتش زیرک‌دل و شیرین‌جواب * از لبِ شکَّر چه زاید شکَّرآب
۸۴۴Nیافتش زیرک دل و شیرین جواب * از لب شکر چه زاید شکر آب
۸۴۵Qآدمی مَخْفیست در زیرِ زبان * این زبان پَردَست بر درگاهِ جان
۸۴۵Nآدمی مخفی است در زیر زبان * این زبان پرده است بر درگاه جان
۸۴۶Qچونک بادی پرده را درهم کشید * سِرِّ صحنِ خانه شد بر ما پدید
۸۴۶Nچون که بادی پرده را در هم کشید * سر صحن خانه شد بر ما پدید
۸۴۷Qکاندر آن خانه گُهر یا گندمست * گنجِ زر یا جمله مار و کژدمست
۸۴۷Nکاندر آن خانه گهر یا گندم است * گنج زر یا جمله مار و کژدم است
۸۴۸Qیا درو گنجست و ماری بر کران * زانک نبْود گنجِ زر بی‌پاسبان
۸۴۸Nیا در او گنج است و ماری بر کران * ز انکه نبود گنج زر بی‌پاسبان
۸۴۹Qبی‌تأمّل او سخن گفتی چنان * کز پسِ پانصد تأمّل دیگران
۸۴۹Nبی‌تامل او سخن گفتی چنان * کز پس پانصد تامل دیگران
۸۵۰Qگفتی اندر باطنش دریاستی * جملهٔ دریا گوهرِ گویاستی
۸۵۰Nگفتی اندر باطنش دریاستی * جمله دریا گوهر گویاستی
۸۵۱Qنورِ هر گوهر کزو تابان شدی * حقّ و باطل را ازو فُرقان شدی
۸۵۱Nنور هر گوهر کز او تابان شدی * حق و باطل را از او فرقان شدی
۸۵۲Qنورِ فُرقان فَرْق کردی بهرِ ما * ذرّه ذرّه حقّ و باطل را جُدا
۸۵۲Nنور فرقان فرق کردی بهر ما * ذره ذره حق و باطل را جدا
۸۵۳Qنورِ گوهر نورِ چشمِ ما شدی * هم سؤال و هم جواب از ما بُدی
۸۵۳Nنور گوهر نور چشم ما شدی * هم سؤال و هم جواب از ما بدی
۸۵۴Qچشم کژ کردی دو دیدی قرصِ ماه * چون سؤالست این نظر در اِشتباه
۸۵۴Nچشم کژ کردی دو دیدی قرص ماه * چون سؤال است این نظر در اشتباه
۸۵۵Qراست گردان چشم را در ماهتاب * تا یکی بینی تو مَه را نک جواب
۸۵۵Nراست گردان چشم را در ماهتاب * تا یکی بینی تو مه را نک جواب
۸۵۶Qفکرتت که کژ مبین نیکو نگر * هست هم نور و شعاعِ آن گُهر
۸۵۶Nفکرتت که کژ مبین نیکو نگر * هست آن فکرت شعاع آن گهر
۸۵۷Qهر جوابی کان ز گوش آید بدِل * چشم گفت از من شنو آنرا بِهِل
۸۵۷Nهر جوابی کان ز گوش آید به دل * چشم گفت از من شنو آن را بهل
۸۵۸Qگوش دلّاله ست و چشم اهلِ وصال * چشم صاحبْ‌حال و گوش اصحاب قال
۸۵۸Nگوش دلاله ست و چشم اهل وصال * چشم صاحب حال و گوش اصحاب قال
۸۵۹Qدر شنودِ گوش تبدیلِ صفات * در عیانِ دیدها تبدیل ذات
۸۵۹Nدر شنود گوش تبدیل صفات * در عیان دیدها تبدیل ذات
۸۶۰Qز آتش ار علمت یقین شد از سخن * پُختگی جُو در یقین مَنْزل مکن
۸۶۰Nز آتش ار علمت یقین شد از سخن * پختگی جو در یقین منزل مکن
۸۶۱Qتا نسوزی نیست آن عَیْنُ اؐلیقین * این یقین خواهی در آتش در نشین
۸۶۱Nتا نسوزی نیست آن عین الیقین * این یقین خواهی در آتش در نشین
۸۶۲Qگوش چون نافذ بود دیده شود * ورنه قُل در گوش پیچیده شود
۸۶۲Nگوش چون نافذ بود دیده شود * ور نه قل در گوش پیچیده شود
۸۶۳Qاین سخن پایان ندارد باز گرد * تا که شَه با آن غلامانش چه کرد
۸۶۳Nاین سخن پایان ندارد باز گرد * تا که شه با آن غلامانش چه کرد