block:2018
۸۴۳ | Q | پادشاهی دو غلام ارزان خرید | * | با یکی ز آن دو سخن گفت و شنید |
۸۴۳ | N | پادشاهی دو غلام ارزان خرید | * | با یکی ز آن دو سخن گفت و شنید |
۸۴۴ | Q | یافتش زیرکدل و شیرینجواب | * | از لبِ شکَّر چه زاید شکَّرآب |
۸۴۴ | N | یافتش زیرک دل و شیرین جواب | * | از لب شکر چه زاید شکر آب |
۸۴۵ | Q | آدمی مَخْفیست در زیرِ زبان | * | این زبان پَردَست بر درگاهِ جان |
۸۴۵ | N | آدمی مخفی است در زیر زبان | * | این زبان پرده است بر درگاه جان |
۸۴۶ | Q | چونک بادی پرده را درهم کشید | * | سِرِّ صحنِ خانه شد بر ما پدید |
۸۴۶ | N | چون که بادی پرده را در هم کشید | * | سر صحن خانه شد بر ما پدید |
۸۴۷ | Q | کاندر آن خانه گُهر یا گندمست | * | گنجِ زر یا جمله مار و کژدمست |
۸۴۷ | N | کاندر آن خانه گهر یا گندم است | * | گنج زر یا جمله مار و کژدم است |
۸۴۸ | Q | یا درو گنجست و ماری بر کران | * | زانک نبْود گنجِ زر بیپاسبان |
۸۴۸ | N | یا در او گنج است و ماری بر کران | * | ز انکه نبود گنج زر بیپاسبان |
۸۴۹ | Q | بیتأمّل او سخن گفتی چنان | * | کز پسِ پانصد تأمّل دیگران |
۸۴۹ | N | بیتامل او سخن گفتی چنان | * | کز پس پانصد تامل دیگران |
۸۵۰ | Q | گفتی اندر باطنش دریاستی | * | جملهٔ دریا گوهرِ گویاستی |
۸۵۰ | N | گفتی اندر باطنش دریاستی | * | جمله دریا گوهر گویاستی |
۸۵۱ | Q | نورِ هر گوهر کزو تابان شدی | * | حقّ و باطل را ازو فُرقان شدی |
۸۵۱ | N | نور هر گوهر کز او تابان شدی | * | حق و باطل را از او فرقان شدی |
۸۵۲ | Q | نورِ فُرقان فَرْق کردی بهرِ ما | * | ذرّه ذرّه حقّ و باطل را جُدا |
۸۵۲ | N | نور فرقان فرق کردی بهر ما | * | ذره ذره حق و باطل را جدا |
۸۵۳ | Q | نورِ گوهر نورِ چشمِ ما شدی | * | هم سؤال و هم جواب از ما بُدی |
۸۵۳ | N | نور گوهر نور چشم ما شدی | * | هم سؤال و هم جواب از ما بدی |
۸۵۴ | Q | چشم کژ کردی دو دیدی قرصِ ماه | * | چون سؤالست این نظر در اِشتباه |
۸۵۴ | N | چشم کژ کردی دو دیدی قرص ماه | * | چون سؤال است این نظر در اشتباه |
۸۵۵ | Q | راست گردان چشم را در ماهتاب | * | تا یکی بینی تو مَه را نک جواب |
۸۵۵ | N | راست گردان چشم را در ماهتاب | * | تا یکی بینی تو مه را نک جواب |
۸۵۶ | Q | فکرتت که کژ مبین نیکو نگر | * | هست هم نور و شعاعِ آن گُهر |
۸۵۶ | N | فکرتت که کژ مبین نیکو نگر | * | هست آن فکرت شعاع آن گهر |
۸۵۷ | Q | هر جوابی کان ز گوش آید بدِل | * | چشم گفت از من شنو آنرا بِهِل |
۸۵۷ | N | هر جوابی کان ز گوش آید به دل | * | چشم گفت از من شنو آن را بهل |
۸۵۸ | Q | گوش دلّاله ست و چشم اهلِ وصال | * | چشم صاحبْحال و گوش اصحاب قال |
۸۵۸ | N | گوش دلاله ست و چشم اهل وصال | * | چشم صاحب حال و گوش اصحاب قال |
۸۵۹ | Q | در شنودِ گوش تبدیلِ صفات | * | در عیانِ دیدها تبدیل ذات |
۸۵۹ | N | در شنود گوش تبدیل صفات | * | در عیان دیدها تبدیل ذات |
۸۶۰ | Q | ز آتش ار علمت یقین شد از سخن | * | پُختگی جُو در یقین مَنْزل مکن |
۸۶۰ | N | ز آتش ار علمت یقین شد از سخن | * | پختگی جو در یقین منزل مکن |
۸۶۱ | Q | تا نسوزی نیست آن عَیْنُ اؐلیقین | * | این یقین خواهی در آتش در نشین |
۸۶۱ | N | تا نسوزی نیست آن عین الیقین | * | این یقین خواهی در آتش در نشین |
۸۶۲ | Q | گوش چون نافذ بود دیده شود | * | ورنه قُل در گوش پیچیده شود |
۸۶۲ | N | گوش چون نافذ بود دیده شود | * | ور نه قل در گوش پیچیده شود |
۸۶۳ | Q | این سخن پایان ندارد باز گرد | * | تا که شَه با آن غلامانش چه کرد |
۸۶۳ | N | این سخن پایان ندارد باز گرد | * | تا که شه با آن غلامانش چه کرد |