vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1168

بیان آن که فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه وسّلام مکّه را و غیر مکّه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدُّنیا جِیفةٌ بلک بامر بود
۳۹۴۸Qجهدِ پیغامبر بفتحِ مکَّه هَم * کَی بود در حُبِّ دنیا مُتَّهَم
۳۹۴۸Nجهد پیغمبر به فتح مکه هم * کی بود در حب دنیا متهم
۳۹۴۹Qانک او از مخزنِ هفت آسمان * چشم و دل بر بَست روزِ امتحان
۳۹۴۹Nآن که او از مخزن هفت آسمان * چشم و دل بر بست روز امتحان
۳۹۵۰Qاز پیِ نظّارهٔ او حور و جان * پُر شده آفاقِ هر هفت آسمان
۳۹۵۰Nاز پی نظاره‌ی او حور و جان * پر شده آفاق هر هفت آسمان
۳۹۵۱Qخویشتن آراسته از بهرِ او * خود و را پروای غیرِ دوست کو
۳۹۵۱Nخویشتن آراسته از بهر او * خود و را پروای غیر دوست کو
۳۹۵۲Qآنچنان پُر گشته از اِجلالِ حق * که درو هَم ره نیابد آلِ حق
۳۹۵۲Nآن چنان پر گشته از اجلال حق * که در او هم ره نیابد آل حق
۳۹۵۳Qلا یَسَعْ فینا نَبیٌّ مُرْسَلُ * و المَلَکْ و الرُّوحُ أَیْضًا فاعْقِلُوا
۳۹۵۳Nلا یسع فینا نبی مرسل * و الملک و الروح ایضا فاعقلوا
۳۹۵۴Qگفت ما زاغیم همچون زاغ نه * مستِ صبّاغیم مستِ باغ نه
۳۹۵۴Nگفت ما زاغیم همچون زاغ نه * مست صباغیم مست باغ نه
۳۹۵۵Qچونک مَخزنهای افلاک و عُقول * چون خسی آمد برِ چشمِ رسول
۳۹۵۵Nچون که مخزنهای افلاک و عقول * چون خسی آمد بر چشم رسول
۳۹۵۶Qپس چه باشد مکّه و شام و عراق * که نماید او نَبَرْد و اشتیاق
۳۹۵۶Nپس چه باشد مکه و شام و عراق * که نماید او نبرد و اشتیاق
۳۹۵۷Qآن گُمان بَر وَی ضمیرِ بَد کند * کو قیاس از جهل و حرص خود کند
۳۹۵۷Nآن گمان بر وی ضمیر بد کند * که قیاس از جهل و حرص خود کند
۳۹۵۸Qآبگینهٔ زرد چون سازی نقاب * زرد بینی جمله نورِ آفتاب
۳۹۵۸Nآبگینه‌ی زرد چون سازی نقاب * زرد بینی جمله نور آفتاب
۳۹۵۹Qبشکن آن شیشهٔ کبود و زرد را * تا شناسی گَرد را و مَرد را
۳۹۵۹Nبشکن آن شیشه‌ی کبود و زرد را * تا شناسی گرد را و مرد را
۳۹۶۰Qگِردِ فارس گَرد سَر افراشته * گَرد را تو مَردِ حق پنداشته
۳۹۶۰Nگرد فارس گرد سر افراشته * گرد را تو مرد حق پنداشته
۳۹۶۱Qگَرد دید ابلیس و گفت این فرعِ طین * چون فزاید بر منِ آتش جَبین
۳۹۶۱Nگرد دید ابلیس و گفت این فرع طین * چون فزاید بر من آتش جبین
۳۹۶۲Qتا تو می‌بینی عزیزان را بَشَر * دانک میراثِ بلیس است آن نظر
۳۹۶۲Nتا تو می‌بینی عزیزان را بشر * دان که میراث بلیس است آن نظر
۳۹۶۳Qگر نه فرزندِ بلیسی ای عنید * پس بتو میراثِ آن سگ چون رسید
۳۹۶۳Nگر نه فرزند بلیسی ای عنید * پس به تو میراث آن سگ چون رسید
۳۹۶۴Qمن نِیَم سگ شیرِ حقَّم حق‌پرست * ِشیرِ حقّ آن است کز صورت برَست
۳۹۶۴Nمن نیم سگ شیر حقم حق پرست * شیر حق آن است کز صورت برست
۳۹۶۵Qشیر دنیا جوید اِشکاری و برگ * شیرِ مَولَی جوید آزادی و مرگ
۳۹۶۵Nشیر دنیا جوید اشکاری و برگ * شیر مولی جوید آزادی و مرگ
۳۹۶۶Qچونک اندر مرگ بیند صد وجود * همچو پروانه بسوزاند وجود
۳۹۶۶Nچون که اندر مرگ بیند صد وجود * همچو پروانه بسوزاند وجود
۳۹۶۷Qشد هوای مرگ طوقِ صادقان * که جهودان را بُد این دَم امتحان
۳۹۶۷Nشد هوای مرگ طوق صادقان * که جهودان را بد این دم امتحان
۳۹۶۸Qدر نُبی فرمود کای قومِ یهُود * صادقان را مرگ باشد گنج و سود
۳۹۶۸Nدر نبی فرمود کای قوم یهود * صادقان را مرگ باشد گنج و سود
۳۹۶۹Qهمچنانک آرزوی سود هَست * آرزوی مرگ بُردن ز آن بهست
۳۹۶۹Nهمچنان که آرزوی سود هست * آرزوی مرگ بردن ز آن به است
۳۹۷۰Qای جهودان بهرِ ناموسِ کسان * بگذرانید این تمنَّا بر زبان
۳۹۷۰Nای جهودان بهر ناموس کسان * بگذرانید این تمنا بر زبان
۳۹۷۱Qیک جهودی این قدر زَهره نداشت * چون محَّمد این عَلَم را بر فراشت
۳۹۷۱Nیک جهودی این قدر زهره نداشت * چون محمد این علم را بر فراشت
۳۹۷۲Qگفت اگر رانید این را بر زبان * یک یهودی خود نماند در جهان
۳۹۷۲Nگفت اگر رانید این را بر زبان * یک یهودی خود نماند در جهان
۳۹۷۳Qپس یهودان مال بُردند و خراج * که مَکُن رُسوا تو ما را ای سِراج
۳۹۷۳Nپس یهودان مال بردند و خراج * که مکن رسوا تو ما را ای سراج
۳۹۷۴Qاین سخن را نیست پایانی پدید * دست با من ده چو چشمت دوست دید
۳۹۷۴Nاین سخن را نیست پایانی پدید * دست با من ده چو چشمت دوست دید