block:1167
۳۹۳۸ | Q | باز آمد کای علی زودم بکُش | * | تا نبینم آن دَم و وقتِ تُرُش |
۳۹۳۸ | N | باز آمد کای علی زودم بکش | * | تا نبینم آن دم و وقت ترش |
۳۹۳۹ | Q | من حلالت میکنم خونم بریز | * | تا نبیند چشمِ من آن رَستَخیز |
۳۹۳۹ | N | من حلالت میکنم خونم بریز | * | تا نبیند چشم من آن رستخیز |
۳۹۴۰ | Q | گفتم ار هر ذرّهای خونی شود | * | خنجر اندر کف بقصدِ تو رود |
۳۹۴۰ | N | گفتم ار هر ذرهای خونی شود | * | خنجر اندر کف به قصد تو رود |
۳۹۴۱ | Q | یک سرِ مو از تو نتواند بُرید | * | چون قلم بر تو چنان خطّی کشید |
۳۹۴۱ | N | یک سر مو از تو نتواند برید | * | چون قلم بر تو چنان خطی کشید |
۳۹۴۲ | Q | لیک بیغم شو شفیعِ تو منم | * | خواجهٔ رُوحم نه مملوک تنَم |
۳۹۴۲ | N | لیک بیغم شو شفیع تو منم | * | خواجهی روحم نه مملوک تنم |
۳۹۴۳ | Q | پیشِ من این تن ندارد قیمتی | * | بیتنِ خویشم فتی اِبْنُ الْفَتی |
۳۹۴۳ | N | پیش من این تن ندارد قیمتی | * | بیتن خویشم فتی ابن الفتی |
۳۹۴۴ | Q | خنجر و شمشیر شد ریحانِ من | * | مرگِ من شد بزم و نرگسدانِ من |
۳۹۴۴ | N | خنجر و شمشیر شد ریحان من | * | مرگ من شد بزم و نرگسدان من |
۳۹۴۵ | Q | انک او تن را بدین سان پَی کند | * | حرصِ میری و خِلافت کَی کند |
۳۹۴۵ | N | آن که او تن را بدین سان پی کند | * | حرص میری و خلافت کی کند |
۳۹۴۶ | Q | زان بظاهر کوشَد اندر جاه و حکم | * | تا امیران را نماید راه و حکم |
۳۹۴۶ | N | ز آن به ظاهر کوشد اندر جاه و حکم | * | تا امیران را نماید راه و حکم |
۳۹۴۷ | Q | تا امیری را دهد جانی دگر | * | تا دهد نخلِ خلافت را ثمَر |
۳۹۴۷ | N | تا امیری را دهد جانی دگر | * | تا دهد نخل خلافت را ثمر |