vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1166

باز گشتن بحکایات علی کرّم اللهُ وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش
۳۹۲۴Qباز رَو سوی علی و خونیَش * وان کرم با خونی و افزونیَش
۳۹۲۴Nباز رو سوی علی و خونی‌اش * و آن کرم با خونی و افزونی‌اش
۳۹۲۵Qگفت دشمن را همی‌می‌بینم بچَشم * روز و شب بر وَی ندارم هیچ خَشم
۳۹۲۵Nگفت دشمن را همی‌می‌بینم به چشم * روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم
۳۹۲۶Qزانک مرگم همچو من خوش آمدست * مرگِ من در بَعْث چنگ اندر زدست
۳۹۲۶Nز آنکه مرگم همچو من خوش آمده ست * مرگ من در بعث چنگ اندر زده ست
۳۹۲۷Qمرگِ بی‌مرگی بود ما را حلال * برگِ بی‌برگی بود ما را نَوال
۳۹۲۷Nمرگ بی‌مرگی بود ما را حلال * برگ بی‌برگی بود ما را نوال
۳۹۲۸Qظاهرش مرگ و بباطن زندگی * ظاهرش اَبْتَر نهان پایندگی
۳۹۲۸Nظاهرش مرگ و به باطن زندگی * ظاهرش ابتر نهان پایندگی
۳۹۲۹Qدر رَحِم زادن جَنین را رفتنست * در جهان او را ز نَو بشکفتنست
۳۹۲۹Nدر رحم زادن جنین را رفتن است * در جهان او را ز نو بشکفتن است
۳۹۳۰Qچون مرا سوی اجل عشق و هواست * نَهْی‌ِ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ‌ مراست
۳۹۳۰Nچون مرا سوی اجل عشق و هواست * نهی‌ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ‌ مراست
۳۹۳۱Qزانک نهی از دانهٔ شیرین بود * تلخ را خود نهی حاجت کَی شود
۳۹۳۱Nز آنکه نهی از دانه‌ی شیرین بود * تلخ را خود نهی حاجت کی شود
۳۹۳۲Qدانه‌ای کش تلخ باشد مغز و پوست * تلخی و مکرُوهیَش خود نهیِ اوست
۳۹۳۲Nدانه‌ای که تلخ باشد مغز و پوست * تلخی و مکروهی‌اش خود نهی اوست
۳۹۳۳Qدانهٔ مُردن مرا شیرین شدست * بَل هُم اَحْیَآءٌ پیِ من آمدست
۳۹۳۳Nدانه‌ی مردن مرا شیرین شده ست * بل هم احیاء پی من آمده ست
۳۹۳۴Qاُقْتُلُونی یا ثِقاتی لائما * إِنَّ فی قَتْلی حَیاتی دایما
۳۹۳۴Nاقتلونی یا ثقاتی لائما * إن فی قتلی حیاتی دایما
۳۹۳۵Qإِنَّ فی مَوْتی حَیاتی یا فَتَی * کَمْ أُفارِقْ مَوْطِنی حَتَّی مَتَی
۳۹۳۵Nإن فی موتی حیاتی یا فتی * کم أفارق موطنی حتی متی
۳۹۳۶Qفُرْقتی لَوْ لَمْ تکُنْ فی ذا السُّکُون * لَمْ یَقُل‌ْ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
۳۹۳۶Nفرقتی لو لم تکن فی ذا السکون * لم یقل‌ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
۳۹۳۷Qراجع آن باشد که باز آید بشهر * سوی وَحْدت آید از تفریقِ دهر
۳۹۳۷Nراجع آن باشد که باز آید به شهر * سوی وحدت آید از تفریق دهر