block:1158
۳۶۵۶ | Q | گفت پیغامبر که اصحابی نُجُوم | * | رهروان را شمع و شیطان را رُجُوم |
۳۶۵۶ | N | گفت پیغمبر که اصحابی نجوم | * | رهروان را شمع و شیطان را رجوم |
۳۶۵۷ | Q | هر کسی را گر بُدی آن چشم و زور | * | کو گرفتی ز آفتابِ چرخ نور |
۳۶۵۷ | N | هر کسی را گر بدی آن چشم و زور | * | کاو گرفتی ز آفتاب چرخ نور |
۳۶۵۸ | Q | کَی ستاره حاجتستی ای ذلیل | * | که بُدی بر نور خورشید او دلیل |
۳۶۵۸ | N | کی ستاره حاجت استی ای ذلیل | * | که بدی بر نور خورشید او دلیل |
۳۶۵۹ | Q | ماه میگوید بخاک و ابر و فَی | * | من بشر بودم ولی یُوحَی إِلَی |
۳۶۵۹ | N | ماه میگوید به خاک و ابر و فی | * | من بشر بودم ولی یوحی الی |
۳۶۶۰ | Q | چون شما تاریک بودم در نهاد | * | وحیِ خورشیدم چنین نوری بداد |
۳۶۶۰ | N | چون شما تاریک بودم در نهاد | * | وحی خورشیدم چنین نوری بداد |
۳۶۶۱ | Q | ظلمتی دارم بنسبت با شُموس | * | نور دارم بهرِ ظلماتِ نفوس |
۳۶۶۱ | N | ظلمتی دارم به نسبت با شموس | * | نور دارم بهر ظلمات نفوس |
۳۶۶۲ | Q | زآن ضعیفم تا تو تابی آوری | * | که نه مَردِ آفتابِ انوَری |
۳۶۶۲ | N | ز آن ضعیفم تا تو تابی آوری | * | که نه مرد آفتاب انوری |
۳۶۶۳ | Q | همچو شهد و سِرکه در هم بافتم | * | تا سوی رنج جگر ره یافتم |
۳۶۶۳ | N | همچو شهد و سرکه در هم بافتم | * | تا سوی رنج جگر ره یافتم |
۳۶۶۴ | Q | چون ز علَّت وارهیدی ای رهین | * | سرکه را بگذار و میخور انگبین |
۳۶۶۴ | N | چون ز علت وارهیدی ای رهین | * | سرکه را بگذار و میخور انگبین |
۳۶۶۵ | Q | تختِ دل معمور شد پاک از هوا | * | بین که الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی |
۳۶۶۵ | N | تخت دل معمور شد پاک از هوا | * | بین که الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی |
۳۶۶۶ | Q | حکم بر دل بعد ازین بیواسطه | * | حق کند چون یافت دل این رابطه |
۳۶۶۶ | N | حکم بر دل بعد از این بیواسطه | * | حق کند چون یافت دل این رابطه |
۳۶۶۷ | Q | این سخن پایان ندارد زَید کو | * | تا دهم پندش که رسوایی مجو |
۳۶۶۷ | N | این سخن پایان ندارد زید کو | * | تا دهم پندش که رسوایی مجو |