block:1143
۳۱۲۴ | Q | گفت نوح ای سرکشان من من نیم | * | من ز جان مُرده بجانان میزیم |
۳۱۲۴ | N | گفت نوح ای سرکشان من من نیام | * | من ز جان مرده به جانان میزیام |
۳۱۲۵ | Q | چون بمردم از حواسِّ بُو البَشَر | * | حقّ مرا شد سمع و ادراک و بَصَر |
۳۱۲۵ | N | چون بمردم از حواس بو البشر | * | حق مرا شد سمع و ادراک و بصر |
۳۱۲۶ | Q | چونک من من نیستم این دَم ز هُوست | * | پیش این دَم هر که دَم زد کافر اوست |
۳۱۲۶ | N | چون که من من نیستم این دم ز هوست | * | پیش این دم هر که دم زد کافر اوست |
۳۱۲۷ | Q | هست اندر نقشِ این روباه شیر | * | سوی این روبه نشاید شد دلیر |
۳۱۲۷ | N | هست اندر نقش این روباه شیر | * | سوی این روبه نشاید شد دلیر |
۳۱۲۸ | Q | گر ز رُویِ صورتش مینگْروی | * | غرّهٔ شیران ازو مینشنوی |
۳۱۲۸ | N | گر ز روی صورتش مینگروی | * | غرهی شیران از او مینشنوی |
۳۱۲۹ | Q | گر نبودی نوح را از حقّ یدی | * | پس جهانی را چرا بر هم زدی |
۳۱۲۹ | N | گر نبودی نوح را از حق یدی | * | پس جهانی را چرا بر هم زدی |
۳۱۳۰ | Q | صد هزاران شیر بود او در تنی | * | او چو آتش بود و عالم خرمنی |
۳۱۳۰ | N | صد هزاران شیر بود او در تنی | * | او چو آتش بود و عالم خرمنی |
۳۱۳۱ | Q | چونک خرمن پاس عُشرِ او نداشت | * | او چنان شعله بر آن خرمن گماشت |
۳۱۳۱ | N | چون که خرمن پاسِ عشر او نداشت | * | او چنان شعله بر آن خرمن گُماشت |
۳۱۳۲ | Q | هر که او در پیشِ این شیرِ نهان | * | بیادب چون گرگ بگُشاید دهان |
۳۱۳۲ | N | هر که او در پیش این شیر نهان | * | بیادب چون گرگ بگشاید دهان |
۳۱۳۳ | Q | همچو گرگ آن شیر بردَرّاندش | * | فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ بر خواندش |
۳۱۳۳ | N | همچو گرگ آن شیر بردراندش | * | فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ بر خواندش |
۳۱۳۴ | Q | زخم یابد همچو گرگ از دستِ شیر | * | پیشِ شیر ابله بود کو شد دلیر |
۳۱۳۴ | N | زخم یابد همچو گرگ از دست شیر | * | پیش شیر ابله بود کاو شد دلیر |
۳۱۳۵ | Q | کاشکی آن زخم بر تن آمدی | * | تا بُدی کایمان و دل سالم بُدی |
۳۱۳۵ | N | کاشکی آن زخم بر تن آمدی | * | تا بدی کایمان و دل سالم بدی |
۳۱۳۶ | Q | قوَّتم بگسست چون اینجا رسید | * | چُون توانم کرد این سِر را پَدید |
۳۱۳۶ | N | قوتم بگسست چون اینجا رسید | * | چون توانم کرد این سر را پدید |
۳۱۳۷ | Q | همچو آن روبه کَمِ اِشکَم کنید | * | پیشِ او روباهبازی کَم کنید |
۳۱۳۷ | N | همچو آن روبه کم اشکم کنید | * | پیش او روباه بازی کم کنید |
۳۱۳۸ | Q | جمله ما و من بپیشِ او نِهید | * | مُلک مُلکِ اوست مُلک او را دِهید |
۳۱۳۸ | N | جمله ما و من به پیش او نهید | * | ملک ملک اوست ملک او را دهید |
۳۱۳۹ | Q | چون فقیر آیید اندر راهِ راست | * | شیر و صیدِ شیر خود آنِ شماست |
۳۱۳۹ | N | چون فقیر آیید اندر راه راست | * | شیر و صید شیر خود آن شماست |
۳۱۴۰ | Q | زانک او پاکست و سُبحان وصفِ اوست | * | بینیازست او ز نغز و مغز و پُوست |
۳۱۴۰ | N | ز آنکه او پاک است و سبحان وصف اوست | * | بینیاز است او ز نغز و مغز و پوست |
۳۱۴۱ | Q | هر شکار و هر کراماتی که هست | * | از برای بندگانِ آن شهَست |
۳۱۴۱ | N | هر شکار و هر کراماتی که هست | * | از برای بندگان آن شه است |
۳۱۴۲ | Q | نیست شه را طمعْ بهرِ خلق ساخت | * | این همه دولت خُنُک آنکو شناخت |
۳۱۴۲ | N | نیست شه را طمع بهر خلق ساخت | * | این همه دولت خنک آن کاو شناخت |
۳۱۴۳ | Q | آنک دولت آفرید و دو سَرا | * | مُلک و دولتها چه کار آید ورا |
۳۱۴۳ | N | آن که دولت آفرید و دو سرا | * | ملک دولتها چه کار آید و را |
۳۱۴۴ | Q | پیشِ سُبحان بس نگه دارید دل | * | تا نگردید از گُمانِ بَد خَجِل |
۳۱۴۴ | N | پیش سبحان بس نگه دارید دل | * | تا نگردید از گمان بد خجل |
۳۱۴۵ | Q | کو ببیند سِرّ و فکر و جُست و جو | * | همچو اندر شیرِ خالص تارِ مُو |
۳۱۴۵ | N | کاو ببیند سر و فکر و جستجو | * | همچو اندر شیر خالص تار مو |
۳۱۴۶ | Q | آنک او بینقش ساده سینه شد | * | نقشهای غیب را آیینه شد |
۳۱۴۶ | N | آن که او بینقش ساده سینه شد | * | نقشهای غیب را آیینه شد |
۳۱۴۷ | Q | سِرِّ ما را بیگمان مُوقِن شود | * | زانک مؤمن آینهٔ مومن شود |
۳۱۴۷ | N | سر ما را بیگمان موقن شود | * | ز آن که مومن آینهی مومن شود |
۳۱۴۸ | Q | چون زَند او نقدِ ما را بر مِحَک | * | پس یقین را باز داند او ز شَک |
۳۱۴۸ | N | چون زند او نقد ما را بر محک | * | پس یقین را باز داند او ز شک |
۳۱۴۹ | Q | چون شود جانش محکِّ نقدها | * | پس ببیند قَلْب را و قَلْب را |
۳۱۴۹ | N | چون شود جانش محک نقدها | * | پس ببیند قلب را و قلب را |