vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1139

title of 1139
۳۰۱۳Qشیر و گرگ و روبهی بهرِ شکار * رفته بودند از طلب در کوهسار
۳۰۱۳Nشیر و گرگ و روبهی بهر شکار * رفته بودند از طلب در کوهسار
۳۰۱۴Qتا بپُشتِ همدگر بر صیدها * سخت بر بندند بار قیدها
۳۰۱۴Nتا به پشت همدگر بر صیدها * سخت بر بندند بار قیدها
۳۰۱۵Qهر سه با هم اندر آن صحرای ژرف * صیدها گیرند بسیار و شگرف
۳۰۱۵Nهر سه با هم اندر آن صحرای ژرف * صیدها گیرند بسیار و شگرف
۳۰۱۶Qگر چه زیشان شیرِ نر را ننگ بود * لیک کرد اکرام و همراهی نمود
۳۰۱۶Nگر چه ز یشان شیر نر را ننگ بود * لیک کرد اکرام و همراهی نمود
۳۰۱۷Qاین چنین شه را ز لشکر زحمتست * لیک همره شد جماعت رحمتست
۳۰۱۷Nاین چنین شه را ز لشکر زحمت است * لیک همره شد جماعت رحمت است
۳۰۱۸Qاین چنین مَه را ز اختر ننگهاست * او میانِ اختران بهرِ سخاست
۳۰۱۸Nاین چنین مه را ز اختر ننگهاست * او میان اختران بهر سخاست
۳۰۱۹Qامرِ شاوِرْهُمْ‌ پیمبر را رسید * گر چه رایی نیست رایش را نَدید
۳۰۱۹Nامر شاوِرْهُمْ‌ پیمبر را رسید * گر چه رایی نیست رایش را ندید
۳۰۲۰Qدر ترازو جَو رفیقِ زر شدست * نِه از آن که جَوْ چو زر جَوهر شدست
۳۰۲۰Nدر ترازو جو رفیق زر شده ست * نی از آن که جو چو زر گوهر شده ست
۳۰۲۱Qروحْ قالب را کنون همره شدست * مدَّتِی سگ حارسِ درگه شدست
۳۰۲۱Nروح قالب را کنون همره شده ست * مدتی سگ حارس درگه شده ست
۳۰۲۲Qچونک رفتند این جماعت سوی کو * در رکابِ شیرِ با فرّ و شکوه
۳۰۲۲Nچون که رفتند این جماعت سوی کوه * در رکاب شیر با فر و شکوه
۳۰۲۳Qگاو کوهی و بز و خرگوشِ زفت * یافتند و کارِ ایشان پیش رفت
۳۰۲۳Nگاو کوهی و بز و خرگوش زفت * یافتند و کار ایشان پیش رفت
۳۰۲۴Qهر که باشد در پیِ شیرِ حراب * کم نیاید روز و شب او را کباب
۳۰۲۴Nهر که باشد در پی شیر حراب * کم نیاید روز و شب او را کباب
۳۰۲۵Qچون ز کُه در بیشه آوردندشان * کُشته و مجروح و اندر خون کَشان
۳۰۲۵Nچون ز که در بیشه آوردندشان * کشته و مجروح و اندر خون کشان
۳۰۲۶Qگرگ و روبه را طمع بود اندر آن * که رود قسمت بعدلِ خُسروان
۳۰۲۶Nگرگ و روبه را طمع بود اندر آن * که رود قسمت به عدل خسروان
۳۰۲۷Qعکسِ طمعِ هر دوشان بر شیر زد * شیر دانست آن طَمَعها را سَنَد
۳۰۲۷Nعکس طمع هر دوشان بر شیر زد * شیر دانست آن طمعها را سند
۳۰۲۸Qهر که باشد شیرِ اسرار و امیر * او بداند هر چه اندیشد ضمیر
۳۰۲۸Nهر که باشد شیر اسرار و امیر * او بداند هر چه اندیشد ضمیر
۳۰۲۹Qهین نگه دار ای دلِ اندیشه‌خو * دل ز اندیشهٔ بَدِی در پیشِ او
۳۰۲۹Nهین نگه دار ای دل اندیشه جو * دل ز اندیشه‌ی بدی در پیش او
۳۰۳۰Qداند و خر را همی‌راند خموش * در رُخَت خندد برای روی‌پوش
۳۰۳۰Nداند و خر را همی‌راند خموش * در رخت خندد برای روی‌پوش
۳۰۳۱Qشیر چون دانست آن وسواسشان * وا نگفت و داشت آن دَم پاسشان
۳۰۳۱Nشیر چون دانست آن وسواسشان * وانگفت و داشت آن دم پاسشان
۳۰۳۲Qلیک با خود گفت بنمایم سزا * مر شما را ای خسیسانِ گدا
۳۰۳۲Nلیک با خود گفت بنمایم سزا * مر شما را ای خسیسان گدا
۳۰۳۳Qمر شما را بس نیامد رای من * ظِنّتان اینست در اِعطای من
۳۰۳۳Nمر شما را بس نیامد رای من * ظنتان این است در اعطای من
۳۰۳۴Qای عقول و رایتان از رای من * از عطاهای جهان‌آرای من
۳۰۳۴Nای عقول و رایتان از رای من * از عطاهای جهان آرای من
۳۰۳۵Qنقش با نقَّاش چه سگالد دگر * چون سگالِش اُوش بخشید و خبَر
۳۰۳۵Nنقش با نقاش چه سگالد دگر * چون سگالش اوش بخشید و خبر
۳۰۳۶Qاین چنین ظنِّ خسیسانه به من * مر شما را بود ننگانِ زَمَن
۳۰۳۶Nاین چنین ظن خسیسانه به من * مر شما را بود ننگان زمن
۳۰۳۷Qظانِّین باللَّهِ ظنَّ السَّوءِ را * گر نبرّم سَر بود عینِ خَطا
۳۰۳۷Nظانین بالله ظن السوء را * گر نبرم سر بود عین خطا
۳۰۳۸Qوا رهانم چرخ را از ننگتان * تا بماند بر جهان این داستان
۳۰۳۸Nوارهانم چرخ را از ننگتان * تا بماند بر جهان این داستان
۳۰۳۹Qشیر با این فکر می‌زد خنده فاش * بر تبسُّمهای شیر ایمن مباش
۳۰۳۹Nشیر با این فکر می‌زد خنده فاش * بر تبسمهای شیر ایمن مباش
۳۰۴۰Qمالِ دنیا شد تبسُّمهای حق * کرد ما را مست و مغرور و خلَق
۳۰۴۰Nمال دنیا شد تبسمهای حق * کرد ما را مست و مغرور و خلق
۳۰۴۱Qفقر و رنجوری به استَت ای سنَد * کان تَبسُّم دامِ خود را بر کنَد
۳۰۴۱Nفقر و رنجوری به استت ای سند * کان تبسم دام خود را بر کند