block:1136
۲۹۳۴ | Q | ای ضیآء الحق حُسام الدّین بگیر | * | یک دو کاغذ بر فزا در وَصفِ پیر |
۲۹۳۴ | N | ای ضیاء الحق حسام الدین بگیر | * | یک دو کاغذ بر فزا در وصف پیر |
۲۹۳۵ | Q | گر چه جسمِ نازکت را زور نیست | * | لیک بیخورشید ما را نور نیست |
۲۹۳۵ | N | گر چه جسم نازکت را زور نیست | * | لیک بیخورشید ما را نور نیست |
۲۹۳۶ | Q | گر چه مِصباح و زُجاجه گشتهای | * | لیک سَرْخَیْلِ دلی سرْرِشتهای |
۲۹۳۶ | N | گر چه مصباح و زجاجه گشتهای | * | لیک سر خیل دلی سر رشتهای |
۲۹۳۷ | Q | چون سَرِ رشته بدست و کامِ تُست | * | دُرّهای عِقدِ دل ز اِنعامِ تُست |
۲۹۳۷ | N | چون سر رشته به دست و کام تست | * | درهای عقد دل ز انعام تست |
۲۹۳۸ | Q | بر نویس احوالِ پیرِ راهدان | * | پیر را بگزین و عینِ راه دان |
۲۹۳۸ | N | بر نویس احوال پیر راهدان | * | پیر را بگزین و عین راه دان |
۲۹۳۹ | Q | پیر تابستان و خلقان تیر ماه | * | خلق مانندِ شبند و پیر ماه |
۲۹۳۹ | N | پیر تابستان و خلقان تیر ماه | * | خلق مانند شباند و پیر ماه |
۲۹۴۰ | Q | کردهام بختِ جوان را نام پیر | * | کو ز حق پیرست نز ایَّام پیر |
۲۹۴۰ | N | کردهام بخت جوان را نام پیر | * | کاو ز حق پیر است نز ایام پیر |
۲۹۴۱ | Q | او چنان پیریست کش آغاز نیست | * | با چنان دُرِّ یتیم انباز نیست |
۲۹۴۱ | N | او چنان پیری است کش آغاز نیست | * | با چنان در یتیم انباز نیست |
۲۹۴۲ | Q | خود قویتر میشود خَمْرِ کهن | * | خاصه آن خمری که باشد مِن لدُن |
۲۹۴۲ | N | خود قویتر میشود خمر کهن | * | خاصه آن خمری که باشد من لدن |
۲۹۴۳ | Q | پیر را بگزین که بیپیر این سفَر | * | هست بس پُر آفت و خوف و خطَر |
۲۹۴۳ | N | پیر را بگزین که بیپیر این سفر | * | هست بس پر آفت و خوف و خطر |
۲۹۴۴ | Q | آن رهی که بارها تو رَفتهای | * | بیقلاوز اندر آن آشفتهای |
۲۹۴۴ | N | آن رهی که بارها تو رفتهای | * | بیقلاووز اندر آن آشفتهای |
۲۹۴۵ | Q | پس رهی را که ندیدستی تو هیچ | * | هین مرَو تنها ز رَهْبَر سر مپیچ |
۲۹۴۵ | N | پس رهی را که ندیده ستی تو هیچ | * | هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ |
۲۹۴۶ | Q | گر نباشد سایهٔ او بر تو گول | * | پس ترا سر گشته دارد بانگِ غُول |
۲۹۴۶ | N | گر نباشد سایهی او بر تو گول | * | پس ترا سر گشته دارد بانگ غول |
۲۹۴۷ | Q | غولت از ره افکند اندر گزند | * | از تو داهیتر درین ره بس بُدند |
۲۹۴۷ | N | غولت از ره افکند اندر گزند | * | از تو داهیتر در این ره بس بدند |
۲۹۴۸ | Q | از نُبی بشنو ضَلالِ رهروان | * | که چهشان کرد آن بلیسِ بَدْرَوان |
۲۹۴۸ | N | از نبی بشنو ضلال رهروان | * | که چشان کرد آن بلیس بد روان |
۲۹۴۹ | Q | صد هزاران ساله راه از جاده دور | * | بُردشان و کردشان ادبیر و عُور |
۲۹۴۹ | N | صد هزاران ساله راه از جاده دور | * | بردشان و کردشان ادبار و عور |
۲۹۵۰ | Q | استخوانهاشان ببین و مویشان | * | عبرتی گیر و مَران خَر سویشان |
۲۹۵۰ | N | استخوانهاشان ببین و مویشان | * | عبرتی گیر و مران خر سویشان |
۲۹۵۱ | Q | گردنِ خر گیر و سوی راه کَش | * | سوی رَهبانان و رهدانانِ خوش |
۲۹۵۱ | N | گردن خر گیر و سوی راه کش | * | سوی رهبانان و ره دانان خوش |
۲۹۵۲ | Q | هین مَهلِ خر را و دست از وَی مدار | * | زانک عشقِ اوست سوی سبزهزار |
۲۹۵۲ | N | هین مهل خر را و دست از وی مدار | * | ز آن که عشق اوست سوی سبزهزار |
۲۹۵۳ | Q | گر یکی دَم تو بغفلت وا هِلیش | * | اُو رَود فرسنگها سوی حَشیش |
۲۹۵۳ | N | گر یکی دم تو به غفلت واهلیش | * | او رود فرسنگها سوی حشیش |
۲۹۵۴ | Q | دشمنِ راهست خر مستِ علَف | * | ای که بس خربنده را کرد او تلف |
۲۹۵۴ | N | دشمن راه است خر مست علف | * | ای که بس خر بنده را کرد او تلف |
۲۹۵۵ | Q | گر ندانی ره هرانچِ خر بخواست | * | عکسِ آن کن خود بود آن راهِ راست |
۲۹۵۵ | N | گر ندانی ره هر آن چه خر بخواست | * | عکس آن کن خود بود آن راه راست |
۲۹۵۶ | Q | شَاوِرُوهُنَّ وَانگه خالِفوا | * | إنَّ مَنْ لَمْ یَعْصِهِنَّ تَالِفُ |
۲۹۵۶ | N | شاوِروهُنَّ پس آن گه خالفوا | * | إن من لم یعصهن تالف |
۲۹۵۷ | Q | با هوا و آرزو کَم باش دوست | * | چون یُضِلُّک عن سَبیلِ الله اوست |
۲۹۵۷ | N | با هوا و آرزو کم باش دوست | * | چون یضلک عن سبیل الله اوست |
۲۹۵۸ | Q | این هوا را نشکند اندر جهان | * | هیچ چیزی همچو سایهٔ همرهان |
۲۹۵۸ | N | این هوا را نشکند اندر جهان | * | هیچ چیزی همچو سایهی همرهان |