vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1133

سپردن عرب هدیه را یعنی سبو را بغلامان خلیفه
۲۸۱۵Qآن سبوی آب را در پیش داشت * تُخمِ خدمت را در آن حضرت بکاشت
۲۸۱۵Nآن سبوی آب را در پیش داشت * تخم خدمت را در آن حضرت بکاشت
۲۸۱۶Qگفت این هدیه بدان سلطان برید * سایلِ شه را ز حاجت وا خرید
۲۸۱۶Nگفت این هدیه بدان سلطان برید * سایل شه را ز حاجت واخرید
۲۸۱۷Qآبِ شیرین و سبوی سبز و نَوْ * ز آبِ بارانی که جمع آمد بگَوْ
۲۸۱۷Nآب شیرین و سبوی سبز و نو * ز آب بارانی که جمع آمد به گو
۲۸۱۸Qخنده می‌آمد نقیبان را از آن * لیک پذْرفتند آن را همچو جان
۲۸۱۸Nخنده می‌آمد نقیبان را از آن * لیک پذرفتند آن را همچو جان
۲۸۱۹Qزانک لطفِ شاهِ خوبِ با خبَر * کرده بود اندر همه ارکان اثر
۲۸۱۹Nز آن که لطف شاه خوب با خبر * کرده بود اندر همه ارکان اثر
۲۸۲۰Qخوی شاهان در رعیّت جا کند * چرخِ اخضر خاک را خضرا کند
۲۸۲۰Nخوی شاهان در رعیت جا کند * چرخ اخضر خاک را خضرا کند
۲۸۲۱Qشه چو حَوْضی دان حَشَم چون لوله‌ها * آب از لوله روان در کوله‌ها
۲۸۲۱Nشه چو حوضی دان حشم چون لوله‌ها * آب از لوله روان در کوله‌ها
۲۸۲۲Qچونک آبِ جمله از حوضیست پاک * هر یکی آبی دهد خوش ذَوْقناک
۲۸۲۲Nچون که آب جمله از حوضی است پاک * هر یکی آبی دهد خوش ذوقناک
۲۸۲۳Qور در آن حوض آب شورست و پلید * هر یکی لوله همان آرد پدید
۲۸۲۳Nور در آن حوض آب شور است و پلید * هر یکی لوله همان آرد پدید
۲۸۲۴Qزانک پیوستست هر لُوله بحوض * خَوْض کن در معنی این حرف خَوْض
۲۸۲۴Nز آن که پیوسته ست هر لوله به حوض * خوض کن در معنی این حرف خوض
۲۸۲۵Qلطفِ شاهنشاهِ جانِ بی‌وطن * چون اثر کردست اندر کُلِّ تن
۲۸۲۵Nلطف شاهنشاه جان بی‌وطن * چون اثر کرده ست اندر کل تن
۲۸۲۶Qلطفِ عقلِ خوش نهادِ خوش نَسَب * چون همه تن را در آرد در ادب
۲۸۲۶Nلطف عقل خوش نهاد خوش نسب * چون همه تن را در آرد در ادب
۲۸۲۷Qعشقِ شنگِ بی‌قرارِ بی‌سُکون * چون در آرد کُلِّ تن را در جُنون
۲۸۲۷Nعشق شنگ بی‌قرار بی‌سکون * چون در آرد کل تن را در جنون
۲۸۲۸Qلطفِ آبِ بحر کو چون کوثرست * سنگ‌ریزه‌ش جمله دُرّ و گوهرست
۲۸۲۸Nلطف آب بحر کاو چون کوثر است * سنگ ریزه‌ش جمله در و گوهر است
۲۸۲۹Qهر هنر که اُستا بدان معروف شد * جانِ شاگردان بدان موصوف شد
۲۸۲۹Nهر هنر که استا بدان معروف شد * جان شاگردان بدان موصوف شد
۲۸۳۰Qپیشِ استادِ اُصولی هم اُصول * خواند آن شاگردِ چُستِ با حُصول
۲۸۳۰Nپیش استاد اصولی هم اصول * خواند آن شاگرد چست با حصول
۲۸۳۱Qپیشِ استادِ فقیه آن فِقْه‌خوان * فِقْه خواند نی اُصول اندر بیان
۲۸۳۱Nپیش استاد فقیه آن فقه خوان * فقه خواند نی اصول اندر بیان
۲۸۳۲Qپیش استادی که او نَحْوی بود * جانِ شاگردش ازو نحوی شود
۲۸۳۲Nپیش استادی که او نحوی بود * جان شاگردش از او نحوی شود
۲۸۳۳Qباز استادی که او مَحوِ رَهست * جانِ شاگردش ازو محوِ شَهست
۲۸۳۳Nباز استادی که او محو ره است * جان شاگردش از او محو شه است
۲۸۳۴Qزین همه انواعِ دانش روزِ مرگ * دانشِ فقرست سازِ راه و بَرْگ
۲۸۳۴Nزین همه انواع دانش روز مرگ * دانش فقر است ساز راه و برگ