block:1133
۲۸۱۵ | Q | آن سبوی آب را در پیش داشت | * | تُخمِ خدمت را در آن حضرت بکاشت |
۲۸۱۵ | N | آن سبوی آب را در پیش داشت | * | تخم خدمت را در آن حضرت بکاشت |
۲۸۱۶ | Q | گفت این هدیه بدان سلطان برید | * | سایلِ شه را ز حاجت وا خرید |
۲۸۱۶ | N | گفت این هدیه بدان سلطان برید | * | سایل شه را ز حاجت واخرید |
۲۸۱۷ | Q | آبِ شیرین و سبوی سبز و نَوْ | * | ز آبِ بارانی که جمع آمد بگَوْ |
۲۸۱۷ | N | آب شیرین و سبوی سبز و نو | * | ز آب بارانی که جمع آمد به گو |
۲۸۱۸ | Q | خنده میآمد نقیبان را از آن | * | لیک پذْرفتند آن را همچو جان |
۲۸۱۸ | N | خنده میآمد نقیبان را از آن | * | لیک پذرفتند آن را همچو جان |
۲۸۱۹ | Q | زانک لطفِ شاهِ خوبِ با خبَر | * | کرده بود اندر همه ارکان اثر |
۲۸۱۹ | N | ز آن که لطف شاه خوب با خبر | * | کرده بود اندر همه ارکان اثر |
۲۸۲۰ | Q | خوی شاهان در رعیّت جا کند | * | چرخِ اخضر خاک را خضرا کند |
۲۸۲۰ | N | خوی شاهان در رعیت جا کند | * | چرخ اخضر خاک را خضرا کند |
۲۸۲۱ | Q | شه چو حَوْضی دان حَشَم چون لولهها | * | آب از لوله روان در کولهها |
۲۸۲۱ | N | شه چو حوضی دان حشم چون لولهها | * | آب از لوله روان در کولهها |
۲۸۲۲ | Q | چونک آبِ جمله از حوضیست پاک | * | هر یکی آبی دهد خوش ذَوْقناک |
۲۸۲۲ | N | چون که آب جمله از حوضی است پاک | * | هر یکی آبی دهد خوش ذوقناک |
۲۸۲۳ | Q | ور در آن حوض آب شورست و پلید | * | هر یکی لوله همان آرد پدید |
۲۸۲۳ | N | ور در آن حوض آب شور است و پلید | * | هر یکی لوله همان آرد پدید |
۲۸۲۴ | Q | زانک پیوستست هر لُوله بحوض | * | خَوْض کن در معنی این حرف خَوْض |
۲۸۲۴ | N | ز آن که پیوسته ست هر لوله به حوض | * | خوض کن در معنی این حرف خوض |
۲۸۲۵ | Q | لطفِ شاهنشاهِ جانِ بیوطن | * | چون اثر کردست اندر کُلِّ تن |
۲۸۲۵ | N | لطف شاهنشاه جان بیوطن | * | چون اثر کرده ست اندر کل تن |
۲۸۲۶ | Q | لطفِ عقلِ خوش نهادِ خوش نَسَب | * | چون همه تن را در آرد در ادب |
۲۸۲۶ | N | لطف عقل خوش نهاد خوش نسب | * | چون همه تن را در آرد در ادب |
۲۸۲۷ | Q | عشقِ شنگِ بیقرارِ بیسُکون | * | چون در آرد کُلِّ تن را در جُنون |
۲۸۲۷ | N | عشق شنگ بیقرار بیسکون | * | چون در آرد کل تن را در جنون |
۲۸۲۸ | Q | لطفِ آبِ بحر کو چون کوثرست | * | سنگریزهش جمله دُرّ و گوهرست |
۲۸۲۸ | N | لطف آب بحر کاو چون کوثر است | * | سنگ ریزهش جمله در و گوهر است |
۲۸۲۹ | Q | هر هنر که اُستا بدان معروف شد | * | جانِ شاگردان بدان موصوف شد |
۲۸۲۹ | N | هر هنر که استا بدان معروف شد | * | جان شاگردان بدان موصوف شد |
۲۸۳۰ | Q | پیشِ استادِ اُصولی هم اُصول | * | خواند آن شاگردِ چُستِ با حُصول |
۲۸۳۰ | N | پیش استاد اصولی هم اصول | * | خواند آن شاگرد چست با حصول |
۲۸۳۱ | Q | پیشِ استادِ فقیه آن فِقْهخوان | * | فِقْه خواند نی اُصول اندر بیان |
۲۸۳۱ | N | پیش استاد فقیه آن فقه خوان | * | فقه خواند نی اصول اندر بیان |
۲۸۳۲ | Q | پیش استادی که او نَحْوی بود | * | جانِ شاگردش ازو نحوی شود |
۲۸۳۲ | N | پیش استادی که او نحوی بود | * | جان شاگردش از او نحوی شود |
۲۸۳۳ | Q | باز استادی که او مَحوِ رَهست | * | جانِ شاگردش ازو محوِ شَهست |
۲۸۳۳ | N | باز استادی که او محو ره است | * | جان شاگردش از او محو شه است |
۲۸۳۴ | Q | زین همه انواعِ دانش روزِ مرگ | * | دانشِ فقرست سازِ راه و بَرْگ |
۲۸۳۴ | N | زین همه انواع دانش روز مرگ | * | دانش فقر است ساز راه و برگ |