block:1132
۲۸۰۵ | Q | فاؐزنِ باؐلحُرّة پَیِ این شد مَثَل | * | فاؐسْرِقِ اؐلدُّرّة بدین شد مُنْتقَل |
۲۸۰۵ | N | فازن بالحرة پی این شد مثل | * | فاسرق الدرة بدین شد منتقل |
۲۸۰۶ | Q | بنده سوی خواجه شد او ماند زار | * | بوی گل شد سوی گل او ماند خار |
۲۸۰۶ | N | بنده سوی خواجه شد او ماند زار | * | بوی گل شد سوی گل او ماند خار |
۲۸۰۷ | Q | او بمانده دُور از مطلوبِ خویش | * | سَعْی ضایع رنج باطل پای ریش |
۲۸۰۷ | N | او بمانده دور از مطلوب خویش | * | سعی ضایع رنج باطل پای ریش |
۲۸۰۸ | Q | همچو صیَّادی که گیرد سایهٔ | * | سایه کَیْ گردد و را سرمایهٔ |
۲۸۰۸ | N | همچو صیادی که گیرد سایهای | * | سایه کی گردد و را سرمایهای |
۲۸۰۹ | Q | سایهٔ مرغی گرفته مَرد سخت | * | مرغ حیران گشته بر شاخِ درخت |
۲۸۰۹ | N | سایهی مرغی گرفته مرد سخت | * | مرغ حیران گشته بر شاخ درخت |
۲۸۱۰ | Q | کین مُدَمَّغ بر کی میخندد عَجَب | * | اینْت باطل اینْت پوسیده سَبَب |
۲۸۱۰ | N | کاین مدمغ بر که میخندد عجب | * | اینت باطل اینت پوسیده سبب |
۲۸۱۱ | Q | ور تو گویی جزو پیوستهٔ کُلَست | * | خار میخور خار مَقرون گلست |
۲۸۱۱ | N | ور تو گویی جزو پیوستهی کل است | * | خار میخور خار مقرون گل است |
۲۸۱۲ | Q | جز ز یک رُو نیست پیوسته بکُل | * | ورنه خود باطل بُدی بعثِ رُسُل |
۲۸۱۲ | N | جز ز یک رو نیست پیوسته به کل | * | ور نه خود باطل بدی بعث رسل |
۲۸۱۳ | Q | چون رسولان از پیِ پیوستَنَند | * | پس چه پیوندندشان چون یک تَنند |
۲۸۱۳ | N | چون رسولان از پی پیوستناند | * | پس چه پیوندندشان چون یک تناند |
۲۸۱۴ | Q | این سخن پایان ندارد ای غلام | * | روز بیگه شد حکایت کن تمام |
۲۸۱۴ | N | این سخن پایان ندارد ای غلام | * | روز بیگه شد حکایت کن تمام |