vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1126

هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد بامیرالمؤمنین بر پنداشت که آنجا هم قحط آبست
۲۷۰۳Qگفت زن صدق آن بود کز بودِ خویش * پاک برخیزی تو از مجهودِ خویش
۲۷۰۳Nگفت زن صدق آن بود کز بود خویش * پاک برخیزی تو از مجهود خویش
۲۷۰۴Qآبِ بارانست ما را در سبُو * مُلْکَت و سرمایه و اسبابِ تو
۲۷۰۴Nآب باران است ما را در سبو * ملکت و سرمایه و اسباب تو
۲۷۰۵Qاین سبوی آب را بردار و رَوْ * هدیه ساز و پیشِ شاهنشاه شَو
۲۷۰۵Nاین سبوی آب را بردار و رو * هدیه ساز و پیش شاهنشاه شو
۲۷۰۶Qگو که ما را غیرِ این اسباب نیست * در مفازه هیچ به زین آب نیست
۲۷۰۶Nگو که ما را غیر این اسباب نیست * در مفازه هیچ به زین آب نیست
۲۷۰۷Qگر خزینه‌ش پُر متاع فاخرست * این چنین آبش نباشد نادِرست
۲۷۰۷Nگر خزینه‌ش پر متاع فاخر است * این چنین آبش نباشد نادر است
۲۷۰۸Qچیست آن کوزه تنِ مَحْصُورِ ما * اندرو آبِ حواسِّ شورِ ما
۲۷۰۸Nچیست آن کوزه تن محصور ما * اندر او آب حواس شور ما
۲۷۰۹Qای خداوند این خُم و کوزهٔ مرا * در پذیر از فَضْلِ اَللَّهَ اؐشْتَرَی
۲۷۰۹Nای خداوند این خم و کوزه‌ی مرا * در پذیر از فضل اللَّه اشتری
۲۷۱۰Qکوزهٔ با پنج لولهٔ پنج حِس * پاک دار این آب را از هر نَجس
۲۷۱۰Nکوزه‌ای با پنج لوله‌ی پنج حس * پاک دار این آب را از هر نجس
۲۷۱۱Qتا شود زین کوزه مَنْفِذ سوی بَحر * تا بگیرد کوزهٔ من خوی بَحر
۲۷۱۱Nتا شود زین کوزه منفذ سوی بحر * تا بگیرد کوزه‌ی من خوی بحر
۲۷۱۲Qتا چو هَدیه پیشِ سلطانش بَری * پاک بیند باشدش شه مُشْتَری
۲۷۱۲Nتا چو هدیه پیش سلطانش بری * پاک بیند باشدش شه مشتری
۲۷۱۳Qبی‌نهایت گردد آبش بعد از آن * پُر شود از کوزهٔ من صد جهان
۲۷۱۳Nبی‌نهایت گردد آبش بعد از آن * پر شود از کوزه‌ی من صد جهان
۲۷۱۴Qلُوله‌ها بر بند و پُر دارش ز خُم * گفت غُضُّوا عَنْ هَوًا أَبْصَارَکُم
۲۷۱۴Nلوله‌ها بر بند و پر دارش ز خم * گفت غضوا عن هوا ابصارکم
۲۷۱۵Qریشِ او پُر باد کین هدیه کِراست * لایقِ چون او شهی اینست راست
۲۷۱۵Nریش او پر باد کاین هدیه کراست * لایق چون او شهی این است راست
۲۷۱۶Qزن نمی‌دانست کانجا برگُذَر * هست جاری دجلهٔ همچون شکر
۲۷۱۶Nزن نمی‌دانست کانجا بر گذر * هست جاری دجله‌ی همچون شکر
۲۷۱۷Qدر میانِ شهر چون دریا روان * پُر ز کشتیها و شَسْتِ ماهیان
۲۷۱۷Nدر میان شهر چون دریا روان * پر ز کشتیها و شست ماهیان
۲۷۱۸Qرَو برِ سلطان و کار و بار بین * حِسِّ‌ تَجْرِی تَحْتَهَا اؐلْأَنْهارُ بین
۲۷۱۸Nرو بر سلطان و کار و بار بین * حس‌ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ بین
۲۷۱۹Qاین چنین حِسها و اِدراکاتِ ما * قطرهٔ باشد در آن نهر صَفا
۲۷۱۹Nاین چنین حسها و ادراکات ما * قطره‌ای باشد در آن نهر صفا