block:1126
۲۷۰۳ | Q | گفت زن صدق آن بود کز بودِ خویش | * | پاک برخیزی تو از مجهودِ خویش |
۲۷۰۳ | N | گفت زن صدق آن بود کز بود خویش | * | پاک برخیزی تو از مجهود خویش |
۲۷۰۴ | Q | آبِ بارانست ما را در سبُو | * | مُلْکَت و سرمایه و اسبابِ تو |
۲۷۰۴ | N | آب باران است ما را در سبو | * | ملکت و سرمایه و اسباب تو |
۲۷۰۵ | Q | این سبوی آب را بردار و رَوْ | * | هدیه ساز و پیشِ شاهنشاه شَو |
۲۷۰۵ | N | این سبوی آب را بردار و رو | * | هدیه ساز و پیش شاهنشاه شو |
۲۷۰۶ | Q | گو که ما را غیرِ این اسباب نیست | * | در مفازه هیچ به زین آب نیست |
۲۷۰۶ | N | گو که ما را غیر این اسباب نیست | * | در مفازه هیچ به زین آب نیست |
۲۷۰۷ | Q | گر خزینهش پُر متاع فاخرست | * | این چنین آبش نباشد نادِرست |
۲۷۰۷ | N | گر خزینهش پر متاع فاخر است | * | این چنین آبش نباشد نادر است |
۲۷۰۸ | Q | چیست آن کوزه تنِ مَحْصُورِ ما | * | اندرو آبِ حواسِّ شورِ ما |
۲۷۰۸ | N | چیست آن کوزه تن محصور ما | * | اندر او آب حواس شور ما |
۲۷۰۹ | Q | ای خداوند این خُم و کوزهٔ مرا | * | در پذیر از فَضْلِ اَللَّهَ اؐشْتَرَی |
۲۷۰۹ | N | ای خداوند این خم و کوزهی مرا | * | در پذیر از فضل اللَّه اشتری |
۲۷۱۰ | Q | کوزهٔ با پنج لولهٔ پنج حِس | * | پاک دار این آب را از هر نَجس |
۲۷۱۰ | N | کوزهای با پنج لولهی پنج حس | * | پاک دار این آب را از هر نجس |
۲۷۱۱ | Q | تا شود زین کوزه مَنْفِذ سوی بَحر | * | تا بگیرد کوزهٔ من خوی بَحر |
۲۷۱۱ | N | تا شود زین کوزه منفذ سوی بحر | * | تا بگیرد کوزهی من خوی بحر |
۲۷۱۲ | Q | تا چو هَدیه پیشِ سلطانش بَری | * | پاک بیند باشدش شه مُشْتَری |
۲۷۱۲ | N | تا چو هدیه پیش سلطانش بری | * | پاک بیند باشدش شه مشتری |
۲۷۱۳ | Q | بینهایت گردد آبش بعد از آن | * | پُر شود از کوزهٔ من صد جهان |
۲۷۱۳ | N | بینهایت گردد آبش بعد از آن | * | پر شود از کوزهی من صد جهان |
۲۷۱۴ | Q | لُولهها بر بند و پُر دارش ز خُم | * | گفت غُضُّوا عَنْ هَوًا أَبْصَارَکُم |
۲۷۱۴ | N | لولهها بر بند و پر دارش ز خم | * | گفت غضوا عن هوا ابصارکم |
۲۷۱۵ | Q | ریشِ او پُر باد کین هدیه کِراست | * | لایقِ چون او شهی اینست راست |
۲۷۱۵ | N | ریش او پر باد کاین هدیه کراست | * | لایق چون او شهی این است راست |
۲۷۱۶ | Q | زن نمیدانست کانجا برگُذَر | * | هست جاری دجلهٔ همچون شکر |
۲۷۱۶ | N | زن نمیدانست کانجا بر گذر | * | هست جاری دجلهی همچون شکر |
۲۷۱۷ | Q | در میانِ شهر چون دریا روان | * | پُر ز کشتیها و شَسْتِ ماهیان |
۲۷۱۷ | N | در میان شهر چون دریا روان | * | پر ز کشتیها و شست ماهیان |
۲۷۱۸ | Q | رَو برِ سلطان و کار و بار بین | * | حِسِّ تَجْرِی تَحْتَهَا اؐلْأَنْهارُ بین |
۲۷۱۸ | N | رو بر سلطان و کار و بار بین | * | حس تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ بین |
۲۷۱۹ | Q | این چنین حِسها و اِدراکاتِ ما | * | قطرهٔ باشد در آن نهر صَفا |
۲۷۱۹ | N | این چنین حسها و ادراکات ما | * | قطرهای باشد در آن نهر صفا |