vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1125

تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او
۲۶۸۴Qگفت زن یک آفتابی تافتست * عالَمی زو روشنایی یافتست
۲۶۸۴Nگفت زن یک آفتابی تافته ست * عالمی زو روشنایی یافته ست
۲۶۸۵Qنایبِ رحمان خلیفهٔ کردگار * شهرِ بغدادست از وَیْ چون بهار
۲۶۸۵Nنایب رحمان خلیفه‌ی کردگار * شهر بغداد است از وی چون بهار
۲۶۸۶Qگر بپیوندی بدآن شَه شه شوی * سوی هر اِدبیر تا کَی می‌روی
۲۶۸۶Nگر بپیوندی بدان شه شه شوی * سوی هر ادبار تا کی می‌روی
۲۶۸۷Qهمنشینی با شهان چون کیمیاست * چون نظرشان کیمیایی خود کجاست
۲۶۸۷Nهمنشینی مقبلان چون کیمیاست * چون نظرشان کیمیایی خود کجاست
۲۶۸۸Qچشمِ احمد بر ابوبکری زده * او ز یک تَصدیقْ صِدّیق آمده
۲۶۸۸Nچشم احمد بر ابو بکری زده * او ز یک تصدیق صدیق آمده
۲۶۸۹Qگفت من شه را پذیرا چون شوم * بی‌بهانه سوی او من چون روم
۲۶۸۹Nگفت من شه را پذیرا چون شوم * بی‌بهانه سوی او من چون روم
۲۶۹۰Qنِسْبتی باید مرا یا حیلتی * هیچ پیشه راست شد بی‌آلتی
۲۶۹۰Nنسبتی باید مرا یا حیلتی * هیچ پیشه راست شد بی‌آلتی
۲۶۹۱Qهمچو مجنونی که بشْنید از یکی * که مرض آمد بلَیْلی اندکی
۲۶۹۱Nهمچو آن مجنون که بشنید از یکی * که مرض آمد به لیلی اندکی
۲۶۹۲Qگفت آوه بی‌بهانه چون روم * ور بمانم از عیادت چون شوم
۲۶۹۲Nگفت آوه بی‌بهانه چون روم * ور بمانم از عیادت چون شوم
۲۶۹۳Qلَیْتَنی کُنْتُ طَبیباً حاذِقًا * کُنْتُ أمشِی نَحْوَ لَیْلَی سابِقًا
۲۶۹۳Nلیتنی کنت طبیبا حاذقا * کنت أمشی نحو لیلی سابقا
۲۶۹۴Qقُلْ تَعالَوْا گفت حق ما را بدآن * تا بود شرم اِشْکَنی ما را نشان
۲۶۹۴Nقُلْ تَعالَوْا گفت حق ما را بدان * تا بود شرم اشکنی ما را نشان
۲۶۹۵Qشب‌پَران را گر نظر و آلت بُدی * روزشان جَوْلان و خوش حالت بُدی
۲۶۹۵Nشب پران را گر نظر و آلت بدی * روزشان جولان و خوش حالت بدی
۲۶۹۶Qگفت چون شاهِ کرم میدان رود * عینِ هر بی‌آلتی آلت شود
۲۶۹۶Nگفت چون شاه کرم میدان رود * عین هر بی‌آلتی آلت شود
۲۶۹۷Qزانک آلت دعوی است و هستی است * کار در بی‌آلتی و پَستی است
۲۶۹۷Nز آن که آلت دعوی است و هستی است * کار در بی‌آلتی و پستی است
۲۶۹۸Qگفت کَیْ بی‌آلتی سودا کنم * تا نه من بی‌آلتی پیدا کنم
۲۶۹۸Nگفت کی بی‌آلتی سودا کنم * تا نه من بی‌آلتی پیدا کنم
۲۶۹۹Qپس گواهی بایدم بر مُفْلِسی * تا مرا رحمی کند شاه غنی
۲۶۹۹Nپس گواهی بایدم بر مفلسی * تا شهم رحمی کند یا مونسی
۲۷۰۰Qتو گواهیِ غیرِ گفت‌وگو و رنگ * وانما تا رحم آرد شاهِ شَنْگ
۲۷۰۰Nتو گواهی غیر گفت‌وگو و رنگ * وانما تا رحم آرد شاه شنگ
۲۷۰۱Qکین گواهی که ز گفت و رنگ بُد * نزدِ آن قاضی اؐلْقُضاة آن جَرْح شد
۲۷۰۱Nکاین گواهی که ز گفت و رنگ بد * نزد آن قاضی القضاة آن جرح شد
۲۷۰۲Qصِدق می‌خواهد گواهِ حالِ او * تا بتابد نورِ او بی‌قالِ او
۲۷۰۲Nصدق می‌خواهد گواه حال او * تا بتابد نور او بی‌قال او