vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1124

دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن که درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست
۲۶۴۳Qمرد گفت اکنون گذشتم از خلاف * حکم داری تیغ برکَش از غلاف
۲۶۴۳Nمرد گفت اکنون گذشتم از خلاف * حکم داری تیغ بر کش از غلاف
۲۶۴۴Qهر چه گویی من ترا فرمان بَرَم * در بَد و نیک آمدِ آن نَنْگَرم
۲۶۴۴Nهر چه گویی من ترا فرمان‌برم * در بد و نیک آمد آن ننگرم
۲۶۴۵Qدر وجودِ تو شوم من مُنعدِم * چون مُحِبّم حُبّ یُعْمِی وَ یُصِم
۲۶۴۵Nدر وجود تو شوم من منعدم * چون محبم حب یعمی و یصم
۲۶۴۶Qگفت زن آهنگ بِرَّم می‌کُنی * یا بحیلت کشفِ سِرَّم می‌کُنی
۲۶۴۶Nگفت زن آهنگ برم می‌کنی * یا به حیلت کشف سرم می‌کنی
۲۶۴۷Qگفت والله عَالِم اؐلسِّرِّ اؐلخَفی * کافرید از خاکْ آدم را صَفی
۲۶۴۷Nگفت و الله عالم السر الخفی * کافرید از خاک آدم را صفی
۲۶۴۸Qدو سه گز قالَب که دادش وانمود * هر چه در الواح و در ارواح بود
۲۶۴۸Nدو سه گز قالب که دادش وانمود * هر چه در الواح و در ارواح بود
۲۶۴۹Qتا ابد هر چه بود او پیش پیش * درس کرد از عَلَّمَ اؐلْأَسْماء خویش
۲۶۴۹Nتا ابد هر چه بود او پیش پیش * درس کرد از علم الاسماء خویش
۲۶۵۰Qتا مَلَک بی‌خود شد از تدریسِ او * قُدْسِ دیگر یافت از تَقدیسِ او
۲۶۵۰Nتا ملک بی‌خود شد از تدریس او * قدس دیگر یافت از تقدیس او
۲۶۵۱Qآن گشادیشان کز آدم رُو نمود * در گشادِ آسمانهاشان نبود
۲۶۵۱Nآن گشادی‌شان کز آدم رو نمود * در گشاد آسمانهاشان نبود
۲۶۵۲Qدر فراخی عرصهٔ آن پاک جان * تنگ آمد عرصهٔ هفت آسمان
۲۶۵۲Nدر فراخی عرصه‌ی آن پاک جان * تنگ آمد عرصه‌ی هفت آسمان
۲۶۵۳Qگفت پیغامبر که حق فرموده است * من نگُنجم هیچ در بالا و پَسْت
۲۶۵۳Nگفت پیغمبر که حق فرموده است * من نگنجم هیچ در بالا و پست
۲۶۵۴Qدر زمین و آسمان و عرش نیز * من نگنجم این یقین دان ای عزیز
۲۶۵۴Nدر زمین و آسمان و عرش نیز * من نگنجم این یقین دان ای عزیز
۲۶۵۵Qدر دلِ مؤمن بگنجم ای عجب * گر مرا جویی در آن دلها طلب
۲۶۵۵Nدر دل مومن بگنجم ای عجب * گر مرا جویی در آن دلها طلب
۲۶۵۶Qگفت اُدْخُلْ فی عِبادی تَلْتَقی * جَنَّةً مِن رُؤیَتی یا مُتَّقی
۲۶۵۶Nگفت ادخل فی عبادی تلتقی * جنة من رؤیتی یا متقی
۲۶۵۷Qعرش با آن نورِ با پهنای خویش * چون بدید آن را برفت از جای خویش
۲۶۵۷Nعرش با آن نور با پهنای خویش * چون بدید آن را برفت از جای خویش
۲۶۵۸Qخود بزرگی عرش باشد بس مدید * لیک صورت کیست چون معنی رسید
۲۶۵۸Nخود بزرگی عرش باشد بس مدید * لیک صورت کیست چون معنی رسید
۲۶۵۹Qهر مَلَک می‌گفت ما را پیش ازین * اُلْفتی می‌بود بر روی زمین
۲۶۵۹Nهر ملک می‌گفت ما را پیش از این * الفتی می‌بود بر گرد زمین
۲۶۶۰Qتخمِ خدمت بر زمین می‌کاشتیم * ز آن تعلّق ما عجب می‌داشتیم
۲۶۶۰Nتخم خدمت بر زمین می‌کاشتیم * ز آن تعلق ما عجب می‌داشتیم
۲۶۶۱Qکین تعلّق چیست با این خاکمان * چون سِرشتِ ما بُدست از آسمان
۲۶۶۱Nکاین تعلق چیست با این خاکمان * چون سرشت ما بده ست از آسمان
۲۶۶۲Qاِلْفِ ما انوار با ظُلمات چیست * چون تواند نور با ظُلْمات زیست
۲۶۶۲Nالف ما انوار با ظلمات چیست * چون تواند نور با ظلمات زیست
۲۶۶۳Qآدما آن اِلْف از بویِ تُو بود * زانک جسمت را زمین بُد تار و پود
۲۶۶۳Nآدما آن الف از بوی تو بود * ز آن که جسمت را زمین بد تار و پود
۲۶۶۴Qجسمِ خاکت را ازینجا بافتند * نورِ پاکت را درینجا یافتند
۲۶۶۴Nجسم خاکت را از اینجا بافتند * نور پاکت را در اینجا یافتند
۲۶۶۵Qاین که جانِ ما ز رُوحت یافتَست * پیش پیش از خاک آن می‌تافتَست
۲۶۶۵Nاین که جان ما ز روحت یافته ست * پیش پیش از خاک آن می‌تافته ست
۲۶۶۶Qدر زمین بودیم و غافل از زمین * غافل از گنجی که در وَی بُد دفین
۲۶۶۶Nدر زمین بودیم و غافل از زمین * غافل از گنجی که در وی بد دفین
۲۶۶۷Qچون سفر فرمود ما را ز آن مُقام * تلخ شد ما را از آن تحویل کام
۲۶۶۷Nچون سفر فرمود ما را ز آن مقام * تلخ شد ما را از آن تحویل کام
۲۶۶۸Qتا که حُجَّتها همی‌گفتیم ما * که بجایِ ما کِی آید ای خدا
۲۶۶۸Nتا که حجتها همی‌گفتیم ما * که بجای ما کی آید ای خدا
۲۶۶۹Qنورِ این تَسْبیح و این تَهْلیل را * می‌فروشی بهرِ قال و قیل را
۲۶۶۹Nنور این تسبیح و این تهلیل را * می‌فروشی بهر قال و قیل را
۲۶۷۰Qحُکمِ حق گسترد بهرِ ما بِسَاط * که بگویید از طریقِ انبساط
۲۶۷۰Nحکم حق گسترد بهر ما بساط * که بگویید از طریق انبساط
۲۶۷۱Qهرچه آید بر زبانتان بی‌حذر * همچو طفلانِ یگانه با پدر
۲۶۷۱Nهر چه آید بر زبانتان بی‌حذر * همچو طفلان یگانه با پدر
۲۶۷۲Qزانک این دَمها چه گر نالایقَست * رحمتِ من بر غضب هم سابقَست
۲۶۷۲Nز آن که این دمها چه گر نالایق است * رحمت من بر غضب هم سابق است
۲۶۷۳Qاز پیِ اظهارِ این سَبْق ای مَلَک * در تو بنْهم داعیهٔ اِشکال و شَک
۲۶۷۳Nاز پی اظهار این سبق ای ملک * در تو بنهم داعیه‌ی اشکال و شک
۲۶۷۴Qتا بگویی و نگیرم بر تو من * مُنکِرِ حلْمم نیارد دم زدن
۲۶۷۴Nتا بگویی و نگیرم بر تو من * منکر حلمم نیارد دم زدن
۲۶۷۵Qصد پدر صد مادر اندر حلمِ ما * هر نَفَس زاید در افتد در فَنا
۲۶۷۵Nصد پدر صد مادر اندر حلم ما * هر نفس زاید در افتد در فنا
۲۶۷۶Qحلمِ ایشان کفِّ بحرِ حلمِ ماست * کف رود آید ولی دریا بجاست
۲۶۷۶Nحلم ایشان کف بحر حلم ماست * کف رود آید ولی دریا به جاست
۲۶۷۷Qخود چه گویم پیشِ آن دُرّ این صدف * نیست الّا کفِّ کفِّ کفِّ کَف
۲۶۷۷Nخود چه گویم پیش آن در این صدف * نیست الا کف کف کف کف
۲۶۷۸Qحقِّ آن کفْ حقِّ آن دریای صاف * کامتحانی نیست این گفت و نه لاف
۲۶۷۸Nحق آن کف حق آن دریای صاف * که امتحانی نیست این گفت و نه لاف
۲۶۷۹Qاز سَرِ مِهر و صفا است و خُضوع * حقِّ آن کس که بدو دارم رُجوع
۲۶۷۹Nاز سر مهر و صفاء است و خضوع * حق آن کس که بدو دارم رجوع
۲۶۸۰Qگر بپیشت امتحانست این هَوَس * امتحان را امتحان کن یک نفَس
۲۶۸۰Nگر به پیشت امتحان است این هوس * امتحان را امتحان کن یک نفس
۲۶۸۱Qسِر مپوشان تا پدید آید سِرم * امر کن تو هر چه بر وَیْ قادرم
۲۶۸۱Nسر مپوشان تا پدید آید سرم * امر کن تو هر چه بر وی قادرم
۲۶۸۲Qدل مپوشان تا پدید آید دلم * تا قبول آرم هرآنچِ قابلم
۲۶۸۲Nدل مپوشان تا پدید آید دلم * تا قبول آرم هر آن چه قابلم
۲۶۸۳Qچون کنم در دستِ من چه چاره است * در نگر تا جان من چه کاره است
۲۶۸۳Nچون کنم در دست من چه چاره است * در نگر تا جان من چه کاره است