block:1118
۲۴۴۷ | Q | موسی و فرعون معنی را رَهی | * | ظاهر آن رَه دارد و این بیرَهی |
۲۴۴۷ | N | موسی و فرعون معنی را رهی | * | ظاهر آن ره دارد و این بیرهی |
۲۴۴۸ | Q | روزْ موسی پیشِ حق نالان شده | * | نیمشب فرعون گریان آمده |
۲۴۴۸ | N | روز موسی پیش حق نالان شده | * | نیم شب فرعون گریان آمده |
۲۴۴۹ | Q | کین چه غُلَّست ای خدا بر گردنم | * | ورنه غُل باشد که گوید من منم |
۲۴۴۹ | N | کاین چه غل است ای خدا بر گردنم | * | ور نه غل باشد که گوید من منم |
۲۴۵۰ | Q | زانک موسی را مُنوَّر کردهٔ | * | مر مرا ز آن هم مُکدَّر کردهٔ |
۲۴۵۰ | N | ز آن که موسی را منور کردهای | * | مر مرا ز آن هم مکدر کردهای |
۲۴۵۱ | Q | زانک موسی را تو مه رُو کردهٔ | * | ماهِ جانم را سِیَه رُو کردهٔ |
۲۴۵۱ | N | ز آن که موسی را تو مه رو کردهای | * | ماه جانم را سیه رو کردهای |
۲۴۵۲ | Q | بهتر از ماهی نبود اِستارهام | * | چون خُسوف آمد چه باشد چارهام |
۲۴۵۲ | N | بهتر از ماهی نبود استارهام | * | چون خسوف آمد چه باشد چارهام |
۲۴۵۳ | Q | نوبتم گر ربّ و سُلطان میزنند | * | مَه گرفت و خلق پِنگان میزنند |
۲۴۵۳ | N | نوبتم گر رب و سلطان میزنند | * | مه گرفت و خلق پنگان میزنند |
۲۴۵۴ | Q | میزنند آن طاس و غُوغا میکنند | * | ماه را ز آن زخمه رُسوا میکنند |
۲۴۵۴ | N | میزنند آن طاس و غوغا میکنند | * | ماه را ز آن زخمه رسوا میکنند |
۲۴۵۵ | Q | من که فرعونم ز غلق ای وای من | * | زخمِ طاس آن رَبّیَ اؐلْأَعْلای من |
۲۴۵۵ | N | من که فرعونم ز شهرت وای من | * | زخم طاس آن ربی الاعلای من |
۲۴۵۶ | Q | خواجهتاشانیم امَّا تیشهات | * | میشکافد شاخ را در بیشهات |
۲۴۵۶ | N | خواجهتاشانیم اما تیشهات | * | میشکافد شاخ را در بیشهات |
۲۴۵۷ | Q | باز شاخی را مُؤَصَّل میکند | * | شاخِ دیگر را مُعطَّل میکند |
۲۴۵۷ | N | باز شاخی را موصل میکند | * | شاخ دیگر را معطل میکند |
۲۴۵۸ | Q | شاخ را بر تیشه دستی هست نی | * | هیچ شاخ از دستِ تیشه جَست نی |
۲۴۵۸ | N | شاخ را بر تیشه دستی هست نی | * | هیچ شاخ از دست تیشه جست نی |
۲۴۵۹ | Q | حقِّ آن قدرت که آن تیشه تُراست | * | از کَرَم کُن این کژیها را تو راست |
۲۴۵۹ | N | حق آن قدرت که آن تیشه تراست | * | از کرم کن این کژیها را تو راست |
۲۴۶۰ | Q | باز با خود گفته فرعون ای عجب | * | من نه در یا رَبَّناام جملهٔ شب |
۲۴۶۰ | N | باز با خود گفته فرعون ای عجب | * | من نه در یا ربناام جمله شب |
۲۴۶۱ | Q | در نهان خاکی و موزون میشوم | * | چون بموسی میرسم چون میشوم |
۲۴۶۱ | N | در نهان خاکی و موزون میشوم | * | چون به موسی میرسم چون میشوم |
۲۴۶۲ | Q | رنگِ زرِّ قَلب دَهتُو میشود | * | پیشِ آتش چون سِیَهرُو میشود |
۲۴۶۲ | N | رنگ زر قلب دهتو میشود | * | پیش آتش چون سیه رو میشود |
۲۴۶۳ | Q | نه که قلب و قالَبم در حکمِ اوست | * | لحظهٔ مغزم کند یک لحظه پوست |
۲۴۶۳ | N | نی که قلب و قالبم در حکم اوست | * | لحظهای مغزم کند یک لحظه پوست |
۲۴۶۴ | Q | سبز گردم چونک گوید کِشت باش | * | زرد گردم چونک گوید زِشت باش |
۲۴۶۴ | N | سبز گردم چون که گوید کشت باش | * | زرد گردم چون که گوید زشت باش |
۲۴۶۵ | Q | لحظهٔ ماهم کند یک دم سیاه | * | خود چه باشد غیرِ این کارِ اِلٓه |
۲۴۶۵ | N | لحظهای ماهم کند یک دم سیاه | * | خود چه باشد غیر این کار اله |
۲۴۶۶ | Q | پیشِ چوگانهای حکمِ کُن فَکان | * | میدویم اندر مکان و لامَکان |
۲۴۶۶ | N | پیش چوگانهای حکم کن فکان | * | میدویم اندر مکان و لامکان |
۲۴۶۷ | Q | چونک بیرنگی اسیرِ رنگ شد | * | موسیی با موسیی در جنگ شد |
۲۴۶۷ | N | چون که بیرنگی اسیر رنگ شد | * | موسیی با موسیی در جنگ شد |
۲۴۶۸ | Q | چون ببیرنگی رسی کان داشتی | * | موسی و فرعون دارند آشتی |
۲۴۶۸ | N | چون به بیرنگی رسی کان داشتی | * | موسی و فرعون دارند آشتی |
۲۴۶۹ | Q | گر ترا آید برین نکته سُؤال | * | رنگ کَیْ خالی بود از قیل و قال |
۲۴۶۹ | N | گر ترا آید بر این نکته سؤال | * | رنگ کی خالی بود از قیل و قال |
۲۴۷۰ | Q | این عجب کین رنگ از بیرنگ خاست | * | رنگ با بیرنگ چون در جنگ خاست |
۲۴۷۰ | N | این عجب کاین رنگ از بیرنگ خاست | * | رنگ با بیرنگ چون در جنگ خاست |
۲۴۷۱ | Q | اصل روغن ز آب افزون میشود | * | عاقبت با آب ضِد چون میشود |
۲۴۷۱ | N | چون که روغن را ز آب اسرشتهاند | * | آب با روغن چرا ضد گشتهاند |
۲۴۷۲ | Q | چون گُل از خارست و خار از گُل چرا | * | هر دُو در جنگند و اندر ماجرا |
۲۴۷۲ | N | چون گل از خار است و خار از گل چرا | * | هر دو در جنگند و اندر ماجرا |
۲۴۷۳ | Q | یا نه جنگست این برای حکمتست | * | همچو جنگِ خَرْفِروشان صنعتست |
۲۴۷۳ | N | یا نه جنگ است این برای حکمت است | * | همچو جنگ خر فروشان صنعت است |
۲۴۷۴ | Q | یا نه اینست و نه آن حیرانیَست | * | گنج باید جُست این ویرانیَست |
۲۴۷۴ | N | یا نه این است و نه آن حیرانی است | * | گنج باید جست این ویرانی است |
۲۴۷۵ | Q | آنچ تو گنجش تَوهُّم میکنی | * | ز آن توهُّم گنج را گُم میکنی |
۲۴۷۵ | N | آن چه تو گنجش توهم میکنی | * | ز آن توهم گنج را گم میکنی |
۲۴۷۶ | Q | چون عمارت دان تو وَهم و رایها | * | گنج نبْود در عمارت جایها |
۲۴۷۶ | N | چون عمارت دان تو وهم و رایها | * | گنج نبود در عمارت جایها |
۲۴۷۷ | Q | در عمارت هستی و جنگی بود | * | نیست را از هستها ننگی بود |
۲۴۷۷ | N | در عمارت هستی و جنگی بود | * | نیست را از هستها ننگی بود |
۲۴۷۸ | Q | ن که هست از نیستی فریاد کرد | * | بلک نیست آن هست را واداد کرد |
۲۴۷۸ | N | نی که هست از نیستی فریاد کرد | * | بلکه نیست آن هست را واداد کرد |
۲۴۷۹ | Q | تو مگو که من گریزانم ز نیست | * | بلک او از تو گریزانست بیست |
۲۴۷۹ | N | تو مگو که من گریزانم ز نیست | * | بلکه او از تو گریزان است بیست |
۲۴۸۰ | Q | ظاهرا میخواندت او سوی خَود | * | وز درون میراندت با چوبِ رَد |
۲۴۸۰ | N | ظاهرا میخواندت او سوی خود | * | وز درون میراندت با چوب رد |
۲۴۸۱ | Q | نعلهای باژگونهست ای سلیم | * | نفرت فرعون میدان از کَلیم |
۲۴۸۱ | N | نعلهای باژگونه ست ای سلیم | * | نفرت فرعون میدان از کلیم |