block:1108
۲۲۵۲ | Q | یک شب اعرابی زنی مر شوی را | * | گفت و از حد بُرد گفت و گوی را |
۲۲۵۲ | N | یک شب اعرابی زنی مر شوی را | * | گفت و از حد برد گفتوگوی را |
۲۲۵۳ | Q | کین همه فقر و جفا ما میکَشیم | * | جملهٔ عالم در خوشی ما ناخَوشیم |
۲۲۵۳ | N | کاین همه فقر و جفا ما میکشیم | * | جمله عالم در خوشی ما ناخوشیم |
۲۲۵۴ | Q | نانمان ن نان خورِشْمان درد و رَشْک | * | کوزهمان نه آبمان از دیده اشْک |
۲۲۵۴ | N | نانمان نی نان خورشمان درد و رشک | * | کوزهمان نه آبمان از دیده اشک |
۲۲۵۵ | Q | جامهٔ ما روز تابِ آفتاب | * | شب نِهالین و لِحاف از ماهتاب |
۲۲۵۵ | N | جامهی ما روز تاب آفتاب | * | شب نهالین و لحاف از ماهتاب |
۲۲۵۶ | Q | قُرصِ مَه را قرصِ نان پنداشته | * | دست سوی آسمان برداشته |
۲۲۵۶ | N | قرص مه را قرص نان پنداشته | * | دست سوی آسمان برداشته |
۲۲۵۷ | Q | ننگِ درویشان ز درویشیِ ما | * | روزْ شب از روزی اندیشیِ ما |
۲۲۵۷ | N | ننگ درویشان ز درویشی ما | * | روز شب از روزی اندیشی ما |
۲۲۵۸ | Q | خویش و بیگانه شده از ما رَمان | * | بر مثالِ سامِری از مردمان |
۲۲۵۸ | N | خویش و بیگانه شده از ما رمان | * | بر مثال سامری از مردمان |
۲۲۵۹ | Q | گر بخواهم از کسی یک مُشتِ نَسْک | * | مر مرا گوید خمُش کُن مرگ و جَسْک |
۲۲۵۹ | N | گر بخواهم از کسی یک مشت نسک | * | مر مرا گوید خمش کن مرگ و جسک |
۲۲۶۰ | Q | مر عرب را فخر غَزوست و عطا | * | در عرب تو همچو اندر خَط خَطا |
۲۲۶۰ | N | مر عرب را فخر غزو است و عطا | * | در عرب تو همچو اندر خط خطا |
۲۲۶۱ | Q | چه غزا ما بیغزا خود کُشتهایم | * | ما بتیغِ فقر بیسَر گشتهایم |
۲۲۶۱ | N | چه غزا ما بیغزا خود کشتهایم | * | ما به تیغ فقر بیسر گشتهایم |
۲۲۶۲ | Q | چه عطا ما بر گدایی میتنیم | * | مر مگس را در هوا رَگ میزنیم |
۲۲۶۲ | N | چه عطا ما بر گدایی میتنیم | * | مر مگس را در هوا رگ میزنیم |
۲۲۶۳ | Q | گر کسی مهمان رَسَد گر من منم | * | شب بخُسبد دلقش از تن بَر کنم |
۲۲۶۳ | N | گر کسی مهمان رسد گر من منم | * | شب بخسبد قصد دلق او کنم |