vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1109

مغرور شدن مریدان محتاج بمدّعیان مزوّر و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رُسته
۲۲۶۴Qبهرِ این گفتند دانایان بفن * میهمان مُحسِنان باید شدن
۲۲۶۴Nبهر این گفتند دانایان به فن * میهمان محسنان باید شدن
۲۲۶۵Qتو مرید و میهمانِ آن کسی * کو ستاند حاصلت را از خسی
۲۲۶۵Nتو مرید و میهمان آن کسی * کاو ستاند حاصلت را از خسی
۲۲۶۶Qنیست چیره چُون ترا چیره کند * نور ندْهد مر ترا تیره کند
۲۲۶۶Nنیست چیره چون ترا چیره کند * نور ندهد مر ترا تیره کند
۲۲۶۷Qچون ورا نوری نبود اندر قِران * نور کَیْ یابند از وَیْ دیگران
۲۲۶۷Nچون و را نوری نبود اندر قران * نور کی یابند از وی دیگران
۲۲۶۸Qهمچو اعمش کو کند داروی چشم * چه کَشَد در چشمها اِلَّا که یشم
۲۲۶۸Nهمچو اعمش کو کند داروی چشم * چه کشد در چشمها الا که یشم
۲۲۶۹Qحالِ ما اینست در فقر و عَنا * هیچ مهمانی مَبا مغرورِ ما
۲۲۶۹Nحال ما این است در فقر و عنا * هیچ مهمانی مبا مغرور ما
۲۲۷۰Qقحطِ دَه سال ار ندیدی در صُوَر * چشمها بگْشا و اندر ما نگر
۲۲۷۰Nقحط ده سال ار ندیدی در صور * چشمها بگشا و اندر ما نگر
۲۲۷۱Qظاهرِ ما چون درونِ مُدّعی * در دلش ظلمت زبانش شَعشَعی
۲۲۷۱Nظاهر ما چون درون مدعی * در دلش ظلمت زبانش شعشعی
۲۲۷۲Qاز خدا بویی نه او را نه اثر * دعویَش افزون ز شیث و بُو اؐلْبَشَر
۲۲۷۲Nاز خدا بویی نه او را نی اثر * دعویش افزون ز شیث و بو البشر
۲۲۷۳Qدیو ننْموده ورا هم نقشِ خویش * او همی‌گوید ز اَبْدالیم و بیش
۲۲۷۳Nدیو ننموده و را هم نقش خویش * او همی‌گوید ز ابدالیم و بیش
۲۲۷۴Qحرفِ درویشان بدزدیده بسی * تا گمان آید که هست او خود کسی
۲۲۷۴Nحرف درویشان بدزدیده بسی * تا گمان آید که هست او خود کسی
۲۲۷۵Qخُرده گیرد در سخن بر بایَزید * ننگ دارد از درون او یَزید
۲۲۷۵Nخرده گیرد در سخن بر بایزید * ننگ دارد از درون او یزید
۲۲۷۶Qبی‌نوا از نان و خوانِ آسمان * پیشِ او ننْداخت حق یک استخوان
۲۲۷۶Nبی‌نوا از نان و خوان آسمان * پیش او ننداخت حق یک استخوان
۲۲۷۷Qاو ندا کرده که خوان بنْهاده‌ام * نایبِ حقّم خلیفه‌زاده‌ام
۲۲۷۷Nاو ندا کرده که خوان بنهاده‌ام * نایب حقم خلیفه زاده‌ام
۲۲۷۸Qالصَّلا ساده دلانِ پیچ پیچ * تا خورید از خوانِ جُودم سیر هیچ
۲۲۷۸Nالصلا ساده دلان پیچ پیچ * تا خورید از خوان جودم سیر هیچ
۲۲۷۹Qسالها بر وعدهٔ فردا کسان * گِردِ آن دَر گشته فردا نارَسان
۲۲۷۹Nسالها بر وعده‌ی فردا کسان * گرد آن در گشته فردا نارسان
۲۲۸۰Qدِیر باید تا که سِرِّ آدمی * آشکارا گردد از بیش و کمی
۲۲۸۰Nدیر باید تا که سر آدمی * آشکارا گردد از بیش و کمی
۲۲۸۱Qزیرِ دیوارِ بَدَن گنجست یا * خانهٔ مارست و مور و اژدها
۲۲۸۱Nزیر دیوار بدن گنج است یا * خانه‌ی مار است و مور و اژدها
۲۲۸۲Qچونک پیدا گشت کو چیزی نبود * عمرِ طالب رفت آگاهی چه سود
۲۲۸۲Nچون که پیدا گشت کاو چیزی نبود * عمر طالب رفت آگاهی چه سود