block:1098
۲۰۴۶ | Q | گفت پیغامبر ز سرمای بهار | * | تن مپوشانید یاران زینهار |
۲۰۴۶ | N | گفت پیغمبر ز سرمای بهار | * | تن مپوشانید یاران زینهار |
۲۰۴۷ | Q | زانک با جانِ شما آن میکند | * | کان بهاران با درختان میکند |
۲۰۴۷ | N | ز آن که با جان شما آن میکند | * | کان بهاران با درختان میکند |
۲۰۴۸ | Q | لیک بگْریزید از سردِ خزان | * | کان کند کو کرد با باغ و رزان |
۲۰۴۸ | N | لیک بگریزید از سرد خزان | * | کان کند کاو کرد با باغ و رزان |
۲۰۴۹ | Q | راویان این را بظاهر بُردهاند | * | هم بران صورت قَناعت کردهاند |
۲۰۴۹ | N | راویان این را به ظاهر بردهاند | * | هم بر آن صورت قناعت کردهاند |
۲۰۵۰ | Q | بیخبر بودند از جان آن گروه | * | کوه را دیده ندیده کان بکوه |
۲۰۵۰ | N | بیخبر بودند از جان آن گروه | * | کوه را دیده ندیده کان بکوه |
۲۰۵۱ | Q | آن خزان نزدِ خدا نَفْس و هواست | * | عقل و جان عینِ بهارست و بقاست |
۲۰۵۱ | N | آن خزان نزد خدا نفس و هواست | * | عقل و جان عین بهار است و بقاست |
۲۰۵۲ | Q | مر ترا عقلیست جُزْوی در نهان | * | کامِلُ اؐلْعَقْلی بجُو اندر جهان |
۲۰۵۲ | N | مر ترا عقل است جزوی در نهان | * | کامل العقلی بجو اندر جهان |
۲۰۵۳ | Q | جزو تو از کُلِّ او کُلّی شود | * | عقلِ کُل بر نَفْس چون غُلّی شود |
۲۰۵۳ | N | جزو تو از کل او کلی شود | * | عقل کل بر نفس چون غلی شود |
۲۰۵۴ | Q | پس بتأویل این بود کانفاسِ پاک | * | چون بهارست و حیاتِ برگ و تاک |
۲۰۵۴ | N | پس به تاویل این بود کانفاس پاک | * | چون بهار است و حیات برگ و تاک |
۲۰۵۵ | Q | از حدیث اولیا نرم و دُرُشت | * | تن مپوشان زانک دینت راست پُشت |
۲۰۵۵ | N | از حدیث اولیا نرم و درشت | * | تن مپوشان ز آن که دینت راست پشت |
۲۰۵۶ | Q | گرم گوید سرد گوید خوش بگیر | * | تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر |
۲۰۵۶ | N | گرم گوید سرد گوید خوش بگیر | * | تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر |
۲۰۵۷ | Q | گرم و سردش نوبهارِ زندگیست | * | مایهٔ صدق و یقین و بندگیست |
۲۰۵۷ | N | گرم و سردش نو بهار زندگی است | * | مایهی صدق و یقین و بندگی است |
۲۰۵۸ | Q | زان کزو بُستانِ جانها زنده است | * | زین جواهر بحرِ دل آگنده است |
۲۰۵۸ | N | ز آن که زو بستان جانها زنده است | * | این جواهر بحر دل آگنده است |
۲۰۵۹ | Q | بر دلِ عاقل هزاران غم بود | * | گر ز باغِ دل خِلالی کم شود |
۲۰۵۹ | N | بر دل عاقل هزاران غم بود | * | گر ز باغ دل خلالی کم شود |