block:1094
۱۹۱۳ | Q | آن شنیدستی که در عهدِ عُمَر | * | بود چنگی مُطرِبی با کرّ و فَر |
۱۹۱۳ | N | آن شنیده ستی که در عهد عمر | * | بود چنگی مطربی با کر و فر |
۱۹۱۴ | Q | بلبل از آوازِ او بیخَود شدی | * | یک طرب ز آوازِ خوبش صَد شدی |
۱۹۱۴ | N | بلبل از آواز او بیخود شدی | * | یک طرب ز آواز خوبش صد شدی |
۱۹۱۵ | Q | مجلس و مَجْمَع دَمش آراستی | * | وز نوای او قیامت خاستی |
۱۹۱۵ | N | مجلس و مجمع دمش آراستی | * | وز نوای او قیامت خاستی |
۱۹۱۶ | Q | همچو اسرافیل کآوازش بفَنْ | * | مردگان را جان در آرد در بَدَن |
۱۹۱۶ | N | همچو اسرافیل کاوازش به فن | * | مردگان را جان در آرد در بدن |
۱۹۱۷ | Q | یا رَسِیلی بود اسرافیل را | * | کز سماعش پر برُستی فیل را |
۱۹۱۷ | N | یا رسیلی بود اسرافیل را | * | کز سماعش پر برستی فیل را |
۱۹۱۸ | Q | سازد اسرافیل روزی ناله را | * | جان دهد پوسیدهٔ صد ساله را |
۱۹۱۸ | N | سازد اسرافیل روزی ناله را | * | جان دهد پوسیدهی صد ساله را |
۱۹۱۹ | Q | انبیا را در درون هم نغمههاست | * | طالبان را زان حیات بیبهاست |
۱۹۱۹ | N | انبیا را در درون هم نغمههاست | * | طالبان را ز آن حیات بیبهاست |
۱۹۲۰ | Q | نشْنود آن نغمهها را گوشِ حِس | * | کز سِتَمها گوشِ حِس باشد نَجِس |
۱۹۲۰ | N | نشنود آن نغمهها را گوش حس | * | کز ستمها گوش حس باشد نجس |
۱۹۲۱ | Q | نشنود نغمهٔ پری را آدمی | * | کو بود ز اسرار پریان اعجمی |
۱۹۲۱ | N | نشنود نغمهی پری را آدمی | * | کاو بود ز اسرار پریان اعجمی |
۱۹۲۲ | Q | گرچه هم نغمهٔ پری زین عالمَست | * | نغمهٔ دلِ بَرتر از هر دو دَمست |
۱۹۲۲ | N | گر چه هم نغمهی پری زین عالم است | * | نغمهی دل برتر از هر دو دم است |
۱۹۲۳ | Q | که پری و آدمی زندانیَند | * | هر دُو در زندانِ این نادانیَند |
۱۹۲۳ | N | که پری و آدمی زندانیاند | * | هر دو در زندان این نادانیاند |
۱۹۲۴ | Q | مَعْشَرَ ٱلْجِن سورهٔ رحمان بخوان | * | تَستَطِیعُوا تَنْفُذوا را باز دان |
۱۹۲۴ | N | معشر الجن سورهی رحمان بخوان | * | تستطیعوا تنفذوا را باز دان |
۱۹۲۵ | Q | نَغْمههای اندرونِ اولیا | * | اوَّلا گوید که ای اجزای لا |
۱۹۲۵ | N | نغمههای اندرون اولیا | * | اولا گوید که ای اجزای لا |
۱۹۲۶ | Q | هین ز لای نَفْی سَرها برزنید | * | این خیال و وهم یک سو افکنید |
۱۹۲۶ | N | هین ز لای نفی سرها بر زنید | * | این خیال و وهم یک سو افکنید |
۱۹۲۷ | Q | ای همه پوسیده در کَوْن و فساد | * | جانِ باقیتان نرویید و نزاد |
۱۹۲۷ | N | ای همه پوسیده در کون و فساد | * | جان باقیتان نرویید و نزاد |
۱۹۲۸ | Q | گر بگویم شّمهٔ زان نَغْمهها | * | جانها سر بر زنند از دَخمهها |
۱۹۲۸ | N | گر بگویم شمهای ز آن نغمهها | * | جانها سر بر زنند از دخمهها |
۱۹۲۹ | Q | گوش را نزدیک کن کان دُور نیست | * | لیک نَقْلِ آن بتو دستور نیست |
۱۹۲۹ | N | گوش را نزدیک کن کان دور نیست | * | لیک نقل آن به تو دستور نیست |
۱۹۳۰ | Q | هین که اسرافیلِ وقتند اولیا | * | مُرده را زیشان حیاتست و نما |
۱۹۳۰ | N | هین که اسرافیل وقتاند اولیا | * | مرده را ز یشان حیات است و حیا |
۱۹۳۱ | Q | جان هر یک مردهٔ از گورِ تَن | * | برجهد ز آوازشان اندر کفَنْ |
۱۹۳۱ | N | جان هر یک مردهای از گور تن | * | بر جهد ز آوازشان اندر کفن |
۱۹۳۲ | Q | گوید این آواز ز آواها جداست | * | زنده کردن کارِ آوازِ خداست |
۱۹۳۲ | N | گوید این آواز ز آوازها جداست | * | زنده کردن کار آواز خداست |
۱۹۳۳ | Q | ما بمُردیم و بکُلّی کاستیم | * | بانگِ حق آمد همه برخاستیم |
۱۹۳۳ | N | ما بمردیم و بکلی کاستیم | * | بانگ حق آمد همه برخاستیم |
۱۹۳۴ | Q | بانگِ حقّ اندر حجاب و بیحجاب | * | آن دهد کو داد مریم را ز جَیْب |
۱۹۳۴ | N | بانگ حق اندر حجاب و بیحجاب | * | آن دهد کو داد مریم را ز جیب |
۱۹۳۵ | Q | ای فناتان نیست کرده زیرِ پوست | * | باز گردید از عدم ز آواز دوست |
۱۹۳۵ | N | ای فناتان نیست کرده زیر پوست | * | باز گردید از عدم ز آواز دوست |
۱۹۳۶ | Q | مُطَلق آن آواز خود از شَه بود | * | گرچه از حُلقومِ عبدالله بود |
۱۹۳۶ | N | مطلق آن آواز خود از شه بود | * | گر چه از حلقوم عبد الله بود |
۱۹۳۷ | Q | گفته او را من زبان و چشمِ تو | * | من حواسّ و من رضا و خشمِ تو |
۱۹۳۷ | N | گفته او را من زبان و چشم تو | * | من حواس و من رضا و خشم تو |
۱۹۳۸ | Q | رو که بییَسْمَع و بییُبْصِر توی | * | سِر تویی چه جایِ صاحب سر توی |
۱۹۳۸ | N | رو که بییسمع و بییبصر تویی | * | سر تویی چه جای صاحب سر تویی |
۱۹۳۹ | Q | چون شدی مَنْ کانَ لِله از وَلَه | * | من ترا باشم که کانَ ٱللهُ لَه |
۱۹۳۹ | N | چون شدی من کان لله از وله | * | من ترا باشم که کان اللَّه له |
۱۹۴۰ | Q | گه توی گویم ترا گاهی منم | * | هر چه گویم آفتاب روشنم |
۱۹۴۰ | N | گه تویی گویم ترا گاهی منم | * | هر چه گویم آفتاب روشنم |
۱۹۴۱ | Q | هر کجا تابم ز مِشْکاتِ دَمی | * | حَل شد آن جا مُشکِلاتِ عالَمی |
۱۹۴۱ | N | هر کجا تابم ز مشکات دمی | * | حل شد آن جا مشکلات عالمی |
۱۹۴۲ | Q | ظلمتی را کآفتابش بر نداشت | * | از دَمِ ما گردد آن ظلمت چو چاشت |
۱۹۴۲ | N | ظلمتی را کافتابش بر نداشت | * | از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت |
۱۹۴۳ | Q | آدمی را او بخویش اَسْما نمود | * | دیگران را ز آدم اَسْما میگشود |
۱۹۴۳ | N | آدمی را او به خویش اسما نمود | * | دیگران را ز آدم اسما میگشود |
۱۹۴۴ | Q | خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو | * | خواه از خُم گیر مَیْخواه از کَدُو |
۱۹۴۴ | N | خواه ز آدم گیر نورش خواه از او | * | خواه از خم گیر میخواه از کدو |
۱۹۴۵ | Q | کین کدو با خنب پیوستست سخت | * | نی چو تو شاذّ آن کدوی نیکبخت |
۱۹۴۵ | N | کاین کدو با خنب پیوسته ست سخت | * | نی چو تو شاد آن کدوی نیک بخت |
۱۹۴۶ | Q | گفت طُوبَی مَنْ رَآنی مصطفا | * | وَٱلَّذی یُبْصِر َلِمن وَجْهی رَأَی |
۱۹۴۶ | N | گفت طوبی من رآنی مصطفا | * | و الذی یبصر لمن وجهی رأی |
۱۹۴۷ | Q | چون چراغی نورِ شمعی را کشید | * | هر که دید آن را یقین آن شمع دید |
۱۹۴۷ | N | چون چراغی نور شمعی را کشید | * | هر که دید آن را یقین آن شمع دید |
۱۹۴۸ | Q | همچنین تا صد چراغ ار نقل شد | * | دیدنِ آخر لِقای اَصْل شد |
۱۹۴۸ | N | همچنین تا صد چراغ ار نقل شد | * | دیدن آخر لقای اصل شد |
۱۹۴۹ | Q | خواه از نورِ پسین بِسْتان تو آن | * | هیچ فرقی نیست خواه از شمع جان |
۱۹۴۹ | N | خواه از نور پسین بستان تو آن | * | هیچ فرقی نیست خواه از شمعدان |
۱۹۵۰ | Q | خواه بین نور از چراغِ آخرین | * | خواه بین نورش ز شمعِ غابرین |
۱۹۵۰ | N | خواه بین نور از چراغ آخرین | * | خواه بین نورش ز شمع غابرین |