block:1089
۱۸۱۴ | Q | بس درازست این حدیث خواجه گو | * | تا چه شد احوالِ آن مردِ نکو |
۱۸۱۴ | N | بس دراز است این حدیث خواجه گو | * | تا چه شد احوال آن مرد نکو |
۱۸۱۵ | Q | خواجه اندر آتش و درد و حنین | * | صد پراکنده همیگفت اینچنین |
۱۸۱۵ | N | خواجه اندر آتش و درد و حنین | * | صد پراکنده همیگفت این چنین |
۱۸۱۶ | Q | گه تناقض گاه ناز و گه نیاز | * | گاه سودایِ حقیقت گه مَجاز |
۱۸۱۶ | N | گه تناقض گاه ناز و گه نیاز | * | گاه سودای حقیقت گه مجاز |
۱۸۱۷ | Q | مردِ غرقه گشته جانی میکَنَد | * | دست را در هر گیاهی میزند |
۱۸۱۷ | N | مرد غرقه گشته جانی میکند | * | دست را در هر گیاهی میزند |
۱۸۱۸ | Q | تا کدامش دست گیرد در خطَر | * | دست و پایی میزند از بیمِ سَر |
۱۸۱۸ | N | تا کدامش دست گیرد در خطر | * | دست و پایی میزند از بیم سر |
۱۸۱۹ | Q | دوست دارد یار این آشفتگی | * | کوششِ بیهوده به از خفتگی |
۱۸۱۹ | N | دوست دارد یار این آشفتگی | * | کوشش بیهوده به از خفتگی |
۱۸۲۰ | Q | آنك او شاهست او بیکار نیست | * | ناله از وی طُرفه کو بیمار نیست |
۱۸۲۰ | N | آن که او شاه است او بیکار نیست | * | ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست |
۱۸۲۱ | Q | بهرِ این فرمود رحمان ای پسر | * | کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ ای پسر |
۱۸۲۱ | N | بهر این فرمود رحمان ای پسر | * | کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ ای پسر |
۱۸۲۲ | Q | اندرینِ ره میتراش و میخراش | * | تا دَمِ آخر دمی فارغ مباش |
۱۸۲۲ | N | اندر این ره میتراش و میخراش | * | تا دم آخر دمی فارغ مباش |
۱۸۲۳ | Q | تا دمِ آخر دمی آخر بود | * | که عنایت با تو صاحب سِر بود |
۱۸۲۳ | N | تا دم آخر دمی آخر بود | * | که عنایت با تو صاحب سر بود |
۱۸۲۴ | Q | هر چه میکوشند اگر مرد و زنست | * | گوش و چشم شاه جان بر روزنست |
۱۸۲۴ | N | هر چه میکوشند اگر مرد و زن است | * | گوش و چشم شاه جان بر روزن است |