block:1088
۱۷۶۳ | Q | جمله عالم زآن غیور آمد که حق | * | بُرد در غیرت برین عالم سبق |
۱۷۶۳ | N | جمله عالم ز آن غیور آمد که حق | * | برد در غیرت بر این عالم سبق |
۱۷۶۴ | Q | او چو جانست و جهان چون کالبَد | * | کالبد از جان پذیرد نیک و بَد |
۱۷۶۴ | N | او چو جان است و جهان چون کالبد | * | کالبد از جان پذیرد نیک و بد |
۱۷۶۵ | Q | هر که محرابِ نمازش گشت عین | * | سوی ایمان رفتنش میدان تو شَیْن |
۱۷۶۵ | N | هر که محراب نمازش گشت عین | * | سوی ایمان رفتنش میدان تو شین |
۱۷۶۶ | Q | هر که شد مر شاه را او جامهدار | * | هست خُسران بهرِ شاهش اِتّجار |
۱۷۶۶ | N | هر که شد مر شاه را او جامهدار | * | هست خسران بهر شاهش اتجار |
۱۷۶۷ | Q | هر که با سلطان شود او همنشین | * | بر درش نِشستن بود حیف و غَبین |
۱۷۶۷ | N | هر که با سلطان شود او همنشین | * | بر درش بودن بود حیف و غبین |
۱۷۶۸ | Q | دستبوسش چون رسید از پادشاه | * | گر گُزیند بوسِ پا باشد گناه |
۱۷۶۸ | N | دستبوسش چون رسید از پادشاه | * | گر گزیند بوس پا باشد گناه |
۱۷۶۹ | Q | گرچه سر بر پا نهادن خدمتست | * | پیشِ آن خدمت خطا و زلَّتست |
۱۷۶۹ | N | گر چه سر بر پا نهادن خدمت است | * | پیش آن خدمت خطا و زلت است |
۱۷۷۰ | Q | شاه را غیرت بود بر هر که او | * | بو گزیند بعد از آن که دید رُو |
۱۷۷۰ | N | شاه را غیرت بود بر هر که او | * | بو گزیند بعد از آن که دید رو |
۱۷۷۱ | Q | غیرتِ حق بر مَثَل گندم بود | * | کاهِ خرمن غیرتِ مَردم بود |
۱۷۷۱ | N | غیرت حق بر مثل گندم بود | * | کاه خرمن غیرت مردم بود |
۱۷۷۲ | Q | اصلِ غیرتها بدانید از الٓه | * | آنِ خلقان فرعِ حق بیاشتباه |
۱۷۷۲ | N | اصل غیرتها بدانید از اله | * | آن خلقان فرع حق بیاشتباه |
۱۷۷۳ | Q | شرحِ این بگْذارم و گیرم گِلَه | * | از جفای آن نگارِ دَه دِلَه |
۱۷۷۳ | N | شرح این بگذارم و گیرم گله | * | از جفای آن نگار ده دله |
۱۷۷۴ | Q | نالم ایرا نالهها خوش آیدش | * | از دو عالَم ناله و غم بایدش |
۱۷۷۴ | N | نالم ایرا نالهها خوش آیدش | * | از دو عالم ناله و غم بایدش |
۱۷۷۵ | Q | چون ننالم تلخ از دستانِ او | * | چون نِیَم در حلقهٔ مستانِ او |
۱۷۷۵ | N | چون ننالم تلخ از دستان او | * | چون نیم در حلقهی مستان او |
۱۷۷۶ | Q | چون نباشم همچو شب بیروزِ او | * | بیوصالِ رویِ روز افروزِ او |
۱۷۷۶ | N | چون نباشم همچو شب بیروز او | * | بیوصال روی روز افروز او |
۱۷۷۷ | Q | ناخوشِ او خوش بود در جانِ من | * | نالم ایرا نالهها خوش آیدش |
۱۷۷۷ | N | ناخوش او خوش بود در جان من | * | جان فدای یار دل رنجان من |
۱۷۷۸ | Q | عاشقم بر رنجِ خویش و دردِ خویش | * | بهرِ خشنودی شاهِ فَرْدِ خویش |
۱۷۷۸ | N | عاشقم بر رنج خویش و درد خویش | * | بهر خشنودی شاه فرد خویش |
۱۷۷۹ | Q | خاکِ غم را سُرمه سازم بهرِ چشم | * | تا ز گوهر پُر شود دو بحرِ چشم |
۱۷۷۹ | N | خاک غم را سرمه سازم بهر چشم | * | تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم |
۱۷۸۰ | Q | اشک کان از بهرِ او بارند خلق | * | گوهرست و اشک پندارند خلق |
۱۷۸۰ | N | اشک کان از بهر او بارند خلق | * | گوهر است و اشک پندارند خلق |
۱۷۸۱ | Q | من ز جانِ جان شکایت میکنم | * | من نِیَم شاکی روایت میکنم |
۱۷۸۱ | N | من ز جان جان شکایت میکنم | * | من نیم شاکی روایت میکنم |
۱۷۸۲ | Q | دل همیگوید کزو رنجیدهام | * | وز نفاقِ سُست میخندیدهام |
۱۷۸۲ | N | دل همیگوید کز او رنجیدهام | * | وز نفاق سست میخندیدهام |
۱۷۸۳ | Q | راستی کن ای تو فخرِ راستان | * | ای تو صدر و من دَرَت را آستان |
۱۷۸۳ | N | راستی کن ای تو فخر راستان | * | ای تو صدر و من درت را آستان |
۱۷۸۴ | Q | آستانه و صدر در معنی کجاست | * | ما و من کو آن طرف کان یارِ ماست |
۱۷۸۴ | N | آستان و صدر در معنی کجاست | * | ما و من کو آن طرف کان یار ماست |
۱۷۸۵ | Q | ای رهیده جانِ تو از ما و من | * | ای لطیفهٔ روح اندر مرد و زَن |
۱۷۸۵ | N | ای رهیده جان تو از ما و من | * | ای لطیفهی روح اندر مرد و زن |
۱۷۸۶ | Q | مرد و زن چون یک شود آن یک توی | * | چونك یکها محو شد آنک توی |
۱۷۸۶ | N | مرد و زن چون یک شود آن یک تویی | * | چون که یک جا محو شد آنک تویی |
۱۷۸۷ | Q | این من و ما بهرِ آن بر ساختی | * | تا تو با خود نَرَدِ خدمت باختی |
۱۷۸۷ | N | این من و ما بهر آن بر ساختی | * | تا تو با خود نرد خدمت باختی |
۱۷۸۸ | Q | تا من و توها همه یک جان شوند | * | عاقبت مُستغرقِ جانان شوند |
۱۷۸۸ | N | تا من و توها همه یک جان شوند | * | عاقبت مستغرق جانان شوند |
۱۷۸۹ | Q | این همه هست و بیا ای امر کُنْ | * | ای مُنَزَّه از بیا و از سخُن |
۱۷۸۹ | N | این همه هست و بیا ای امر کُنْ | * | ای منزه از بیان و از سخن |
۱۷۹۰ | Q | جسم جسمانه تواند دیدنت | * | در خیال آرد غم و خندیدنت |
۱۷۹۰ | N | جسم جسمانه تواند دیدنت | * | در خیال آرد غم و خندیدنت |
۱۷۹۱ | Q | دل که او بستهٔ غم و خندیدنست | * | تو مگو کو لایقِ آن دیدنست |
۱۷۹۱ | N | دل که او بستهی غم و خندیدن است | * | تو مگو کاو لایق آن دیدن است |
۱۷۹۲ | Q | آنك او بستهٔ غم و خنده بود | * | او بدین دو عاریت زنده بود |
۱۷۹۲ | N | آن که او بستهی غم و خنده بود | * | او بدین دو عاریت زنده بود |
۱۷۹۳ | Q | باغِ سبزِ عشق کو بیمُنتهاست | * | جز غم و شادی درو بس میوههاست |
۱۷۹۳ | N | باغ سبز عشق کاو بیمنتهاست | * | جز غم و شادی در او بس میوههاست |
۱۷۹۴ | Q | عاشقی زین هر دو حالت برترست | * | بیبهار و بیخزان سبز و تَرست |
۱۷۹۴ | N | عاشقی زین هر دو حالت برتر است | * | بیبهار و بیخزان سبز و تر است |
۱۷۹۵ | Q | دِه زکاتِ روی خوب ای خوبرو | * | شرحِ جانِ شَرْحه شَرْحه باز گُو |
۱۷۹۵ | N | ده زکات روی خوب ای خوب رو | * | شرح جان شرحه شرحه باز گو |
۱۷۹۶ | Q | کز کرِشمِ غمزهٔ غمَّازهٔ | * | بر دلم بنهاد داغی تازهٔ |
۱۷۹۶ | N | کز کرشم غمزهی غمازهای | * | بر دلم بنهاد داغی تازهای |
۱۷۹۷ | Q | من حلالش کردم از خونم بریخت | * | من همیگفتم حلال او میگریخت |
۱۷۹۷ | N | من حلالش کردم از خونم بریخت | * | من همیگفتم حلال او میگریخت |
۱۷۹۸ | Q | چون گریزانی ز نالهٔ خاکیان | * | غم چه ریزی بر دلِ غمناکیان |
۱۷۹۸ | N | چون گریزانی ز نالهی خاکیان | * | غم چه ریزی بر دل غمناکیان |
۱۷۹۹ | Q | ای که هر صبحی که از مشرق بتافت | * | همچو چشمهٔ مُشرِقت در جوش یافت |
۱۷۹۹ | N | ای که هر صبحی که از مشرق بتافت | * | همچو چشمهی مشرقت در جوش یافت |
۱۸۰۰ | Q | چون بهانه دادی این شیدات را | * | ای بها نه شَّکرِ لبهات را |
۱۸۰۰ | N | چون بهانه دادی این شیدات را | * | ای بهانه شکر لبهات را |
۱۸۰۱ | Q | ای جهانِ کهنه را تو جانِ نَوْ | * | از تنِ بیجان و دل افغان شنو |
۱۸۰۱ | N | ای جهان کهنه را تو جان نو | * | از تن بیجان و دل افغان شنو |
۱۸۰۲ | Q | شرحِ گُل بگْذار از بهرِ خدا | * | شرحِ بلبل گو که شد از گُل جُدا |
۱۸۰۲ | N | شرح گل بگذار از بهر خدا | * | شرح بلبل گو که شد از گل جدا |
۱۸۰۳ | Q | از غم و شادی نباشد جوشِ ما | * | با خیال و وهم نَبْود هوشِ ما |
۱۸۰۳ | N | از غم و شادی نباشد جوش ما | * | با خیال و وهم نبود هوش ما |
۱۸۰۴ | Q | حالتی دیگر بود کان نادِرست | * | تو مشو مُنْکرِ که حق بس قادرست |
۱۸۰۴ | N | حالتی دیگر بود کان نادر است | * | تو مشو منکر که حق بس قادر است |
۱۸۰۵ | Q | تو قیاس از حالتِ انسان مکن | * | منزل اندر جَوَر و در احسان مکن |
۱۸۰۵ | N | تو قیاس از حالت انسان مکن | * | منزل اندر جور و در احسان مکن |
۱۸۰۶ | Q | جور و احسان رنج و شادی حادثست | * | حادثان میرند و حَقشان وارثست |
۱۸۰۶ | N | جور و احسان رنج و شادی حادث است | * | حادثان میرند و حقشان وارث است |
۱۸۰۷ | Q | صبح شد ای صبح را صُبْح و پناه | * | عذرِ مخدومی حُسام الدّین بخواه |
۱۸۰۷ | N | صبح شد ای صبح را پشت و پناه | * | عذر مخدومی حسام الدین بخواه |
۱۸۰۸ | Q | عذر خواهِ عقلِ کلّ و جان تویی | * | جانِ جان و تابشِ مرجان تویی |
۱۸۰۸ | N | عذر خواه عقل کل و جان تویی | * | جان جان و تابش مرجان تویی |
۱۸۰۹ | Q | تافت نورِ صبح و ما از نورِ تو | * | در صَبوحی با مَیِ منصورِ تو |
۱۸۰۹ | N | تافت نور صبح و ما از نور تو | * | در صبوحی با می منصور تو |
۱۸۱۰ | Q | دادهٔ تو چون چنین دارد مرا | * | باده کی بود کو طرب آرد مرا |
۱۸۱۰ | N | دادهی تو چون چنین دارد مرا | * | باده که بود کاو طرب آرد مرا |
۱۸۱۱ | Q | باده در جوشش گدای جوشِ ماست | * | چرخ در گردش گدای هوش ماست |
۱۸۱۱ | N | باده در جوشش گدای جوش ماست | * | چرخ در گردش گدای هوش ماست |
۱۸۱۲ | Q | باده از ما مست شد نه ما ازو | * | قالب از ما هست شد نه ما ازو |
۱۸۱۲ | N | باده از ما مست شد نی ما از او | * | قالب از ما هست شد نی ما از او |
۱۸۱۳ | Q | ما چو زنبوریم و قالبها چو موم | * | خانه خانه کرده قالب را چو موم |
۱۸۱۳ | N | ما چو زنبوریم و قالبها چو موم | * | خانه خانه کرده قالب را چو موم |