vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1090

برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطیِ مُرده
۱۸۲۵Qبعد از آنش از قفس بیرون فگند * طوطیک پّرید تا شاخِ بلند
۱۸۲۵Nبعد از آنش از قفس بیرون فگند * طوطیک پرید تا شاخ بلند
۱۸۲۶Qطوطی مرده چنان پرواز کرد * کآفتابِ از شرق ترکی تاز کرد
۱۸۲۶Nطوطی مرده چنان پرواز کرد * کافتاب از چرخ ترکی تاز کرد
۱۸۲۷Qخواجه حیران گشت اندر کارِ مرغ * بی‌خبر ناگه بدید اسرارِ مرغ
۱۸۲۷Nخواجه حیران گشت اندر کار مرغ * بی‌خبر ناگه بدید اسرار مرغ
۱۸۲۸Qروی بالا کرد و گفت ای عندلیب * از بَیانِ حال خودْمان دِه نصیب
۱۸۲۸Nروی بالا کرد و گفت ای عندلیب * از بیان حال خودمان ده نصیب
۱۸۲۹Qاو چه کرد آنجا که تو آموختی * ساختی مکری و ما را سوختی
۱۸۲۹Nاو چه کرد آن جا که تو آموختی * ساختی مکری و ما را سوختی
۱۸۳۰Qگفت طوطی کو بفعلم پند داد * که رها کن لطفِ آواز و وداد
۱۸۳۰Nگفت طوطی کاو به فعلم پند داد * که رها کن لطف آواز و وداد
۱۸۳۱Qزانك آوازت ترا در بند کرد * خویشتن مُرده پیِ این پَند کرد
۱۸۳۱Nز آن که آوازت ترا در بند کرد * خویشتن مرده پی این پند کرد
۱۸۳۲Qیعنی ای مُطْرِب شده با عام و خاص * مُرده شَو چون من که تا یابی خلاص
۱۸۳۲Nیعنی ای مطرب شده با عام و خاص * مرده شو چون من که تا یابی خلاص
۱۸۳۳Qدانه باشی مُرغکانت بر چِنند * غنچه باشی کودکانت بر کَنند
۱۸۳۳Nدانه باشی مرغکانت بر چنند * غنچه باشی کودکانت بر کنند
۱۸۳۴Qدانه پنهان کُن بکُلّی دام شَوْ * غنچه پنهان کن گیاهِ بام شَوْ
۱۸۳۴Nدانه پنهان کن بکلی دام شو * غنچه پنهان کن گیاه بام شو
۱۸۳۵Qهر که داد او حُسنِ خود را در مَزاد * صد قضای بَد سوی او رُو نهاد
۱۸۳۵Nهر که داد او حسن خود را در مزاد * صد قضای بد سوی او رو نهاد
۱۸۳۶Qچَشمها و خشمها و رَشکها * بر سَرش ریزد چو آب از مَشکها
۱۸۳۶Nچشمها و خشمها و رشکها * بر سرش ریزد چو آب از مشکها
۱۸۳۷Qدشمنان او را ز غیرت می‌دِرَند * دوستان هم روزگارش می‌برند
۱۸۳۷Nدشمنان او را ز غیرت می‌درند * دوستان هم روزگارش می‌برند
۱۸۳۸Qآنك غافل بود از کِشت و بهار * کو چه داند قیمت این روزگار
۱۸۳۸Nآن که غافل بود از کشت بهار * او چه داند قیمت این روزگار
۱۸۳۹Qدر پناهِ لطفِ حق باید گریخت * کو هزاران لطف بر ارواح ریخت
۱۸۳۹Nدر پناه لطف حق باید گریخت * کاو هزاران لطف بر ارواح ریخت
۱۸۴۰Qتا پناهی یابی آنگه چون پناه * آب و آتش مر ترا گردد سپاه
۱۸۴۰Nتا پناهی یابی آن گه چون پناه * آب و آتش مر ترا گردد سپاه
۱۸۴۱Qنوح و موسی را نه دریا یار شُد * نه بر اُعداشان بکین قَهّار شد
۱۸۴۱Nنوح و موسی را نه دریا یار شد * نه بر اعداشان به کین قهار شد
۱۸۴۲Qآتش ابراهیم را نه قلعه بود * تا بر آورد از دلِ نمرود دود
۱۸۴۲Nآتش ابراهیم را نی قلعه بود * تا بر آورد از دل نمرود دود
۱۸۴۳Qکوه یحیی را نه سوی خویش خواند * قاصدانش را بزخمِ سنگ راند
۱۸۴۳Nکوه یحیی را نه سوی خویش خواند * قاصدانش را به زخم سنگ راند
۱۸۴۴Qگفت ای یحیی بیا در من گریز * تا پناهت باشم از شمشیرِ تیز
۱۸۴۴Nگفت ای یحیی بیا در من گریز * تا پناهت باشم از شمشیر تیز