block:1085
۱۶۱۵ | Q | ساحران در عهدِ فرعونِ لعین | * | چون مِری کردند با موسی بکین |
۱۶۱۵ | N | ساحران در عهد فرعون لعین | * | چون مری کردند با موسی به کین |
۱۶۱۶ | Q | لیک موسی را مقدّم داشتند | * | ساحران او را مکَّرم داشتند |
۱۶۱۶ | N | لیک موسی را مقدم داشتند | * | ساحران او را مکرم داشتند |
۱۶۱۷ | Q | زانک گفتندش که فرمان آنِ تُست | * | گر همیخواهی عصا تو فْگَنْ نخست |
۱۶۱۷ | N | ز آن که گفتندش که فرمان آن تست | * | گر تو میخواهی عصا بفکن نخست |
۱۶۱۸ | Q | گفت نی اوَّل شما ای ساحران | * | افکنید آن مکرها را در میان |
۱۶۱۸ | N | گفت نی اول شما ای ساحران | * | افکنید آن مکرها را در میان |
۱۶۱۹ | Q | این قَدَر تعظیم دینْشان را خرید | * | کز مِری آن دست و پاهاشان بُرید |
۱۶۱۹ | N | این قدر تعظیم دینشان را خرید | * | کز مری آن دست و پاهاشان برید |
۱۶۲۰ | Q | ساحران چون حقِّ او بشْناختند | * | دست و پا در جُرمِ آن درباختند |
۱۶۲۰ | N | ساحران چون حق او بشناختند | * | دست و پا در جرم آن درباختند |
۱۶۲۱ | Q | لُقمه و نُکتهست کامل را حلال | * | تو نهٔ کامل مخور میباش لال |
۱۶۲۱ | N | لقمه و نکته ست کامل را حلال | * | تو نهای کامل مخور میباش لال |
۱۶۲۲ | Q | چون تو گوشی او زبان نی جنسِ تو | * | گوشها را حق بفرمود أَنْصِتُوا |
۱۶۲۲ | N | چون تو گوشی او زبان نی جنس تو | * | گوشها را حق بفرمود أَنْصِتُوا |
۱۶۲۳ | Q | کودک اوّل چون بزاید شیرْنُوش | * | مدّتی خامش بود او جمله گوش |
۱۶۲۳ | N | کودک اول چون بزاید شیر نوش | * | مدتی خامش بود او جمله گوش |
۱۶۲۴ | Q | مدّتی میبایدش لب دوختن | * | از سُخَن تا او سخن آموختن |
۱۶۲۴ | N | مدتی میبایدش لب دوختن | * | از سخن تا او سخن آموختن |
۱۶۲۵ | Q | ور نباشد گوش و تی تی میکند | * | خویشتن را گُنگِ گیتی میکند |
۱۶۲۵ | N | ور نباشد گوش و تیتی میکند | * | خویشتن را گنگ گیتی میکند |
۱۶۲۶ | Q | کرِّ اصلی کش نبود آغاز گوش | * | لال باشد کی کند در نطق جوش |
۱۶۲۶ | N | کر اصلی کش نبود آغاز گوش | * | لال باشد کی کند در نطق جوش |
۱۶۲۷ | Q | زانک اوَّل سمع باید نطق را | * | سوی مَنْطِق از رهِ سمع اندرآ |
۱۶۲۷ | N | ز آن که اول سمع باید نطق را | * | سوی منطق از ره سمع اندر آ |
۱۶۲۸ | Q | وادْخُلُوا ٱلْأَبیات مِن أَبَوابها | * | واطلُبُوا ٱلْأَغْرَاضَ فِی أَسْبَابِهَا |
۱۶۲۸ | N | ادخلوا الأبیات من أبوابها | * | و اطلبوا الأغراض فی أسبابها |
۱۶۲۹ | Q | نطق کان موقوفِ راهِ سمع نیست | * | جز که نطقِ خالقِ بیطمع نیست |
۱۶۲۹ | N | نطق کان موقوف راه سمع نیست | * | جز که نطق خالق بیطمع نیست |
۱۶۳۰ | Q | مُبْدِعست او تابعِ اُستاد نیِ | * | مُسْنَدِ جمله ورا اِسناد نِی |
۱۶۳۰ | N | مبدع است او تابع استاد نی | * | مسند جمله و را اسناد نی |
۱۶۳۱ | Q | باقیان هم در حِرَف هم در مَقال | * | تابعِ استاد و مُحتاجِ مثال |
۱۶۳۱ | N | باقیان هم در حرف هم در مقال | * | تابع استاد و محتاج مثال |
۱۶۳۲ | Q | زین سخن گر نیستی بیگانهٔ | * | دَلق و اشَکی گیر در ویرانهٔ |
۱۶۳۲ | N | زین سخن گر نیستی بیگانهای | * | دلق و اشکی گیر در ویرانهای |
۱۶۳۳ | Q | زانك آدم زان عتاب از اشک رَست | * | اشکِ تر باشد دَمِ توبه پَرَست |
۱۶۳۳ | N | ز آن که آدم ز آن عتاب از اشک رست | * | اشک تر باشد دم توبه پرست |
۱۶۳۴ | Q | بهرِ گریه آمد آدم بر زمین | * | تا بود گریان و نالان و حزین |
۱۶۳۴ | N | بهر گریه آمد آدم بر زمین | * | تا بود گریان و نالان و حزین |
۱۶۳۵ | Q | آدم از فردوس و از بالای هفت | * | پای ماچان از برآی عذر رفت |
۱۶۳۵ | N | آدم از فردوس و از بالای هفت | * | پای ماچان از برای عذر رفت |
۱۶۳۶ | Q | گر ز پشتِ آدمی وز صُلبِ او | * | در طلب میباش هم در طُلبِ او |
۱۶۳۶ | N | گر ز پشت آدمی وز صلب او | * | در طلب میباش هم در طلب او |
۱۶۳۷ | Q | ز آتشِ دل و آبِ دیده نُقل ساز | * | بوستان از ابر و خورشیدست باز |
۱۶۳۷ | N | ز آتش دل و آب دیده نقل ساز | * | بوستان از ابر و خورشید است باز |
۱۶۳۸ | Q | تو چه دانی ذوقِ آبِ دیدهگان | * | عاشقِ نانی تو چون نادیدگان |
۱۶۳۸ | N | تو چه دانی قدر آب دیدهگان | * | عاشق نانی تو چون نادیدگان |
۱۶۳۹ | Q | گر تو این انبان ز نان خالی کنی | * | پُر ز گوهرهایِ اجلالی کنی |
۱۶۳۹ | N | گر تو این انبان ز نان خالی کنی | * | پر ز گوهرهای اجلالی کنی |
۱۶۴۰ | Q | طفلِ جان از شیرِ شیطان باز کن | * | بعد از آنش با مَلَک انباز کن |
۱۶۴۰ | N | طفل جان از شیر شیطان باز کن | * | بعد از آنش با ملک انباز کن |
۱۶۴۱ | Q | تا تو تاریک و ملول و تیرهٔ | * | دان که با دیوِ لعین همشیرهٔ |
۱۶۴۱ | N | تا تو تاریک و ملول و تیرهای | * | دان که با دیو لعین همشیرهای |
۱۶۴۲ | Q | لقمهٔ کو نور افزود و کمال | * | آن بود آورده از کَسبِ حلال |
۱۶۴۲ | N | لقمهای کان نور افزود و کمال | * | آن بود آورده از کسب حلال |
۱۶۴۳ | Q | روغنی کاید چراغِ ما کُشَد | * | آب خوانش چون چراغی را کُشد |
۱۶۴۳ | N | روغنی کاید چراغ ما کشد | * | آب خوانش چون چراغی را کشد |
۱۶۴۴ | Q | علم و حکمت زاید از لقمهٔ حلال | * | عشق و رِقَّت آید از لقمهٔ حلال |
۱۶۴۴ | N | علم و حکمت زاید از لقمهی حلال | * | عشق و رقت آید از لقمهی حلال |
۱۶۴۵ | Q | چون ز لقمه تو حسَد بینی و دام | * | جهل و غفلت زاید آن را دان حرام |
۱۶۴۵ | N | چون ز لقمه تو حسد بینی و دام | * | جهل و غفلت زاید آن را دان حرام |
۱۶۴۶ | Q | هیچ گندم کاری و جَوْ بر دهد | * | دیدهٔ اسبی که کُرّهٔ خر دهد |
۱۶۴۶ | N | هیچ گندم کاری و جو بر دهد | * | دیدهای اسبی که کرهی خر دهد |
۱۶۴۷ | Q | لقمه تخمَست و بَرش اندیشهها | * | لقمه بحر و گوهرش اندیشهها |
۱۶۴۷ | N | لقمه تخم است و برش اندیشهها | * | لقمه بحر و گوهرش اندیشهها |
۱۶۴۸ | Q | زاید از لقمهٔ حلال اندر دهان | * | مَیْلِ خدمت عزمِ رفتن آن جهان |
۱۶۴۸ | N | زاید از لقمهی حلال اندر دهان | * | میل خدمت عزم رفتن آن جهان |