block:1084
۱۶۰۳ | Q | صاحبِ دل را ندارد آن زیان | * | گر خورد او زهرِ قاتل را عیان |
۱۶۰۳ | N | صاحب دل را ندارد آن زیان | * | گر خورد او زهر قاتل را عیان |
۱۶۰۴ | Q | ز انك صحَّت یافت و از پرهیز رَست | * | طالبِ مسکین میانِ تَب دَرَست |
۱۶۰۴ | N | ز آن که صحت یافت و از پرهیز رست | * | طالب مسکین میان تب در است |
۱۶۰۵ | Q | گفت پیغامبر که ای مرد جِری | * | هان مکن با هیچ مطلوبی مِری |
۱۶۰۵ | N | گفت پیغمبر که ای مرد جری | * | هان مکن با هیچ مطلوبی مری |
۱۶۰۶ | Q | در تو نمرودی است آتش در مرو | * | رفت خواهی اوَّل ابراهیم شَو |
۱۶۰۶ | N | در تو نمرودی است آتش در مرو | * | رفت خواهی اول ابراهیم شو |
۱۶۰۷ | Q | چون نهٔ سبَّاح و نه دریاییی | * | در مَیَفکن خویش از خودراییی |
۱۶۰۷ | N | چون نهای سباح و نه دریاییی | * | در میفکن خویش از خود راییی |
۱۶۰۸ | Q | او ز آتش وَردِ احمر آورد | * | از زیانها سود بر سَر آورد |
۱۶۰۸ | N | او ز آتش ورد احمر آورد | * | از زیانها سود بر سر آورد |
۱۶۰۹ | Q | کاملی گر خاک گیرد زر شود | * | ناقص ار زر بُرد خاکستَر شود |
۱۶۰۹ | N | کاملی گر خاک گیرد زر شود | * | ناقص ار زر برد خاکستر شود |
۱۶۱۰ | Q | چون قبولِ حق بود آن مردِ راست | * | دستِ او در کارها دستِ خداست |
۱۶۱۰ | N | چون قبول حق بود آن مرد راست | * | دست او در کارها دست خداست |
۱۶۱۱ | Q | دستِ ناقص دستِ شیطانست و دیو | * | زانك اندر دامِ تکلیفست و رِیو |
۱۶۱۱ | N | دست ناقص دست شیطان است و دیو | * | ز آن که اندر دام تکلیف است و ریو |
۱۶۱۲ | Q | جهل آید پیشِ او دانش شود | * | جهل شد علمی که در مُنکِر رود |
۱۶۱۲ | N | جهل آید پیش او دانش شود | * | جهل شد علمی که در ناقص رود |
۱۶۱۳ | Q | هر چه گیرد علَّتی علَّت شود | * | کفر گیرد کاملی ملَّت شود |
۱۶۱۳ | N | هر چه گیرد علتی علت شود | * | کفر گیرد کاملی ملت شود |
۱۶۱۴ | Q | ای مِری کرده پیاده با سوار | * | سَر نخواهی بُرد اکنون پای دار |
۱۶۱۴ | N | ای مری کرده پیاده با سوار | * | سر نخواهی برد اکنون پای دار |