block:1080
۱۵۲۹ | Q | آن رسول از خود بشُد زین یک دو جام | * | نی رسالت یاد ماندش نی پیام |
۱۵۲۹ | N | آن رسول از خود بشد زین یک دو جام | * | نه رسالت یاد ماندش نه پیام |
۱۵۳۰ | Q | واله اندر قدرت اللَّه شد | * | آن رسول اینجا رسید و شاه شد |
۱۵۳۰ | N | واله اندر قدرت اللَّه شد | * | آن رسول اینجا رسید و شاه شد |
۱۵۳۱ | Q | سیل چون آمد بدریا بحر گشت | * | دانه چون آمد بمزرع گشت کشت |
۱۵۳۱ | N | سیل چون آمد به دریا بحر گشت | * | دانه چون آمد به مزرع گشت کشت |
۱۵۳۲ | Q | چون تعلُّق یافت نان با بو البشَر | * | نانِ مرده زنده گشت و با خبَر |
۱۵۳۲ | N | چون تعلق یافت نان با بو البشر | * | نان مرده زنده گشت و با خبر |
۱۵۳۳ | Q | موم و هیزم چون فدای نار شد | * | ذاتِ ظلمانی او انوار شد |
۱۵۳۳ | N | موم و هیزم چون فدای نار شد | * | ذات ظلمانی او انوار شد |
۱۵۳۴ | Q | سنگ سرمه چونك شد در دیدگان | * | گشت بینایی شد آنجا دیدبان |
۱۵۳۴ | N | سنگ سرمه چون که شد در دیدهگان | * | گشت بینایی شد آن جا دیدبان |
۱۵۳۵ | Q | ای خنک آن مرد کز خود رسته شد | * | در وجود زندهای پیوسته شد |
۱۵۳۵ | N | ای خنک آن مرد کز خود رسته شد | * | در وجود زندهای پیوسته شد |
۱۵۳۶ | Q | وای آن زنده که با مرده نشَست | * | مرده گشت و زندگی از وی بجَست |
۱۵۳۶ | N | وای آن زنده که با مرده نشست | * | مرده گشت و زندگی از وی بجست |
۱۵۳۷ | Q | چون تو در قرآنِ حق بگریختی | * | با روانِ انبیا آمیختی |
۱۵۳۷ | N | چون تو در قرآن حق بگریختی | * | با روان انبیا آمیختی |
۱۵۳۸ | Q | هست قرآن حالهای انبیا | * | ماهیانِ بحرِ پاک کبریا |
۱۵۳۸ | N | هست قرآن حالهای انبیا | * | ماهیان بحر پاک کبریا |
۱۵۳۹ | Q | ور بخوانی و نهٔ قرآن پذیر | * | انبیا و اولیا را دیده گیر |
۱۵۳۹ | N | ور بخوانی و نهای قرآن پذیر | * | انبیا و اولیا را دیده گیر |
۱۵۴۰ | Q | ور پذیرایی چو بر خوانی قصَص | * | مرغِ جانت تنگ آید در قفص |
۱۵۴۰ | N | ور پذیرایی چو بر خوانی قصص | * | مرغ جانت تنگ آید در قفص |
۱۵۴۱ | Q | مرغ کو اندر قفص زندانیَست | * | مینجوید رَستن از نادانیَست |
۱۵۴۱ | N | مرغ کاو اندر قفس زندانی است | * | مینجوید رستن از نادانی است |
۱۵۴۲ | Q | روحهایی کز قَفصها رَستهاند | * | انبیای رَهبرِ شایستهاند |
۱۵۴۲ | N | روحهایی کز قفسها رستهاند | * | انبیای رهبر شایستهاند |
۱۵۴۳ | Q | از برون آوازشان آید ز دین | * | که رَهِ رَستن ترا اینست این |
۱۵۴۳ | N | از برون آوازشان آید ز دین | * | که ره رستن ترا این است این |
۱۵۴۴ | Q | ما بدین رَستیم زین ننگین قفص | * | جز که این ره نیست چارهٔ این قفص |
۱۵۴۴ | N | ما به دین رستیم زین ننگین قفس | * | جز که این ره نیست چارهی این قفس |
۱۵۴۵ | Q | خویش را رنجور سازی زارْ زار | * | تا ترا بیرون کنند از اِشتهار |
۱۵۴۵ | N | خویش را رنجور سازی زار زار | * | تا ترا بیرون کنند از اشتهار |
۱۵۴۶ | Q | که اشتهارِ خلق بندِ مُحْکَمست | * | در ره این از بندِ آهن کی کَمست |
۱۵۴۶ | N | که اشتهار خلق بند محکم است | * | در ره این از بند آهن کی کم است |