vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1067

پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید
۱۲۶۳Qچونک نزدِ چاه آمد شیر دید * کز ره آن خرگوش مانْد و پا کشید
۱۲۶۳Nچون که نزد چاه آمد شیر دید * کز ره آن خرگوش ماند و پا کشید
۱۲۶۴Qگفت پا وا پس کشیدی تو چرا * پای را وا پس مکش پیش اندر آ
۱۲۶۴Nگفت پا واپس کشیدی تو چرا * پای را واپس مکش پیش اندر آ
۱۲۶۵Qگفت کو پایم که دست و پای رفت * جانِ من لرزید و دل از جای رفت
۱۲۶۵Nگفت کو پایم که دست و پای رفت * جان من لرزید و دل از جای رفت
۱۲۶۶Qرنگِ رُویم را نمی‌بینی چو زَر * ز اندرون خود می‌دهد رنگم خبر
۱۲۶۶Nرنگ رویم را نمی‌بینی چو زر * ز اندرون خود می‌دهد رنگم خبر
۱۲۶۷Qحق چو سیما را معرِّف خوانده‌ست * چشمِ عارف سوی سیما مانده‌ست
۱۲۶۷Nحق چو سیما را معرف خوانده است * چشم عارف سوی سیما مانده است
۱۲۶۸Qرنگ و بو غّمَّاز آمد چون جَرَس * از فَرس آگه کند بانگِ فَرَس
۱۲۶۸Nرنگ و بو غماز آمد چون جرس * از فرس آگه کند بانگ فرس
۱۲۶۹Qبانگِ هر چیزی رساند زو خبر * تا بدانی بانگِ خَر از بانگِ دَر
۱۲۶۹Nبانگ هر چیزی رساند زو خبر * تا بدانی بانگ خر از بانگ در
۱۲۷۰Qگفت پیغامبر بتمییزِ کسان * مَرْٔ مَخْفِیٌّ لَدَی طَیِّ اؐللّسان
۱۲۷۰Nگفت پیغمبر به تمییز کسان * مرء مخفی لدی طی اللسان
۱۲۷۱Qرنگِ رُو از حالِ دل دارد نشان * رحمتم کن مِهْرِ من در دل نشان
۱۲۷۱Nرنگ رو از حال دل دارد نشان * رحمتم کن مهر من در دل نشان
۱۲۷۲Qرنگِ رُوی سرخ دارد بانگِ شُکْر * بانگِ روی زرد باشد صبر و نُکْر
۱۲۷۲Nرنگ روی سرخ دارد بانگ شکر * بانگ روی زرد باشد صبر و نکر
۱۲۷۳Qدر من آمد آن که دست و پا بَرَد * رنگ رو و قوَّت و سیما بَرَد
۱۲۷۳Nدر من آمد آن که دست و پا برد * رنگ رو و قوت و سیما برد
۱۲۷۴Qآنک در هرچِ در آید بشْکند * هر درخت از بیخ و بُن او بر کَنَد
۱۲۷۴Nآن که در هر چه در آید بشکند * هر درخت از بیخ و بن او بر کند
۱۲۷۵Qدر من آمد آنک از وی گشت مات * آدمی و جانوَر جامِد نَبات
۱۲۷۵Nدر من آمد آن که از وی گشت مات * آدمی و جانور جامد نبات
۱۲۷۶Qاین خود اجْزایند کُلَّیات ازو * زرد کرده رنگ و فاسد کرده بو
۱۲۷۶Nاین خود اجزایند کلیات از او * زرد کرده رنگ و فاسد کرده بو
۱۲۷۷Qتا جهان گه صابرست و گه شکور * بوستان گه حُلَّه پوشد گاه عُور
۱۲۷۷Nتا جهان گه صابر است و گه شکور * بوستان گه حله پوشد گاه عور
۱۲۷۸Qآفتابی کاو بر آید نارْگون * ساعتی دیگر شود او سرْنگون
۱۲۷۸Nآفتابی کاو بر آید نارگون * ساعتی دیگر شود او سر نگون
۱۲۷۹Qاختران تافته بر چارطاق * لحظه لحظه مبتلای احتراق
۱۲۷۹Nاختران تافته بر چار طاق * لحظه لحظه مبتلای احتراق
۱۲۸۰Qماه کو افزود ز اختر در جمال * شد ز رنجِ دِقّ او همچون خیال
۱۲۸۰Nماه کاو افزود ز اختر در جمال * شد ز رنج دق او همچون خیال
۱۲۸۱Qاین زمین با سکونِ با ادب * اندر آرد زلزله‌ش در لرزِ تَب
۱۲۸۱Nاین زمین با سکون با ادب * اندر آرد زلزله‌ش در لرز تب
۱۲۸۲Qای بسا کُه زین بلای مُرْدَریگ * گشته است اندر جهان او خُرْد و ریگ
۱۲۸۲Nای بسا که زین بلای مرده‌ریگ * گشته است اندر جهان او خرد و ریگ
۱۲۸۳Qاین هوا با رُوح آمد مُقْتَرِن * چون قضا آید وبا گشت و عَفِن
۱۲۸۳Nاین هوا با روح آمد مقترن * چون قضا آید وبا گشت و عفن
۱۲۸۴Qآب خِوش کو روح را همشیره شد * در غدیری زرد و تلخ و تیره شد
۱۲۸۴Nآب خوش کاو روح را همشیره شد * در غدیری زرد و تلخ و تیره شد
۱۲۸۵Qآتشی کو باد دارد در بروت * هم یکی بادی برو خواند یموت
۱۲۸۵Nآتشی کاو باد دارد در بروت * هم یکی بادی بر او خواند یموت
۱۲۸۶Qحالِ دریا ز اضطراب و جوش او * فهم کن تبدیلهای هوش او
۱۲۸۶Nحال دریا ز اضطراب و جوش او * فهم کن تبدیلهای هوش او
۱۲۸۷Qچرخ سر گردان که اندر جست و جوست * حال او چون حال فرزندان اوست
۱۲۸۷Nچرخ سر گردان که اندر جستجوست * حال او چون حال فرزندان اوست
۱۲۸۸Qگه حَضیض و گه میانه گاه اوج * اندرو از سعد و نحسی فوج فوج
۱۲۸۸Nگه حضیض و گه میانه گاه اوج * اندر او از سعد و نحسی فوج فوج
۱۲۸۹Qاز خود ای جزوی ز کلها مختلط * فهم می‌کن حالت هر مُنَبسط
۱۲۸۹Nاز خود ای جزوی ز کلها مختلط * فهم می‌کن حالت هر منبسط
۱۲۹۰Qچونك کلیّات را رنجست و درد * جزو ایشان چون نباشد روی زرد
۱۲۹۰Nچون که کلیات را رنج است و درد * جزو ایشان چون نباشد روی زرد
۱۲۹۱Qخاصه جزوی کو ز اضدادست جمع * ز آب و خاک و آتش و بادست جمع
۱۲۹۱Nخاصه جزوی کاو ز اضداد است جمع * ز آب و خاک و آتش و باد است جمع
۱۲۹۲Qاین عجب نبود که میش از گرگ جَست * این عجب کین میش دل در گرگ بست
۱۲۹۲Nاین عجب نبود که میش از گرگ جست * این عجب کاین میش دل در گرگ بست
۱۲۹۳Qزندگانی آشتیی ضدَّهاست * مرگ آنك اندر میانشان جنگ خاست
۱۲۹۳Nزندگانی آشتی ضدهاست * مرگ آن کاندر میانشان جنگ خاست
۱۲۹۴Qلطف حق این شیر را و گور را * ٱلْف داده ست این دو ضدّ دور را
۱۲۹۴Nلطف حق این شیر را و گور را * الف داده ست این دو ضد دور را
۱۲۹۵Qچون جهان رنجور و زندانی بود * چه عجب رنجور اگر فانی بود
۱۲۹۵Nچون جهان رنجور و زندانی بود * چه عجب رنجور اگر فانی بود
۱۲۹۶Qخواند بر شیر او از این رو پندها * گفت من پس مانده‌ام زین بندها
۱۲۹۶Nخواند بر شیر او از این رو پندها * گفت من پس مانده‌ام زین بندها