block:1066
۱۲۳۴ | Q | بُو اؐلْبَشَر کو عَلَّمَ اؐلأَسْما بَگست | * | صد هزاران عِلْمش اندر هر رگست |
۱۲۳۴ | N | بو البشر کاو علم الاسما بگ است | * | صد هزاران علمش اندر هر رگ است |
۱۲۳۵ | Q | اسمِ هر چیزی چنان کان چیز هست | * | تا بپایان جانِ او را داد دَست |
۱۲۳۵ | N | اسم هر چیزی چنان کان چیز هست | * | تا به پایان جان او را داد دست |
۱۲۳۶ | Q | هر لَقَب کو داد آن مُبْدَل نشد | * | آنک چُستش خوانْد او کاهِل نشد |
۱۲۳۶ | N | هر لقب کاو داد آن مبدل نشد | * | آن که چستش خواند او کاهل نشد |
۱۲۳۷ | Q | هر که اوّل مؤمنست اوَّل بدید | * | هر که آخر کافر او را شد پدید |
۱۲۳۷ | N | هر که آخر مومن است اول بدید | * | هر که آخر کافر او را شد پدید |
۱۲۳۸ | Q | اسمِ هر چیزی تو از دانا شنو | * | سِرّ رمزِ عَلَّمَ اؐلْأَسْما شنو |
۱۲۳۸ | N | اسم هر چیزی تو از دانا شنو | * | سر رمز علم الاسما شنو |
۱۲۳۹ | Q | اسمِ هر چیزی بر ما ظاهرش | * | اسمِ هر چیزی برِ خالق سِرش |
۱۲۳۹ | N | اسم هر چیزی بر ما ظاهرش | * | اسم هر چیزی بر خالق سرش |
۱۲۴۰ | Q | نزدِ موسی نامِ چوبش بُد عصا | * | نزدِ خالق بود نامش اژدَها |
۱۲۴۰ | N | نزد موسی نام چوبش بد عصا | * | نزد خالق بود نامش اژدها |
۱۲۴۱ | Q | بُد عُمَر را نام اینجا بُتپرست | * | لیک مؤمن بود نامش در أَلَسْت |
۱۲۴۱ | N | بد عمر را نام اینجا بت پرست | * | لیک مومن بود نامش در الست |
۱۲۴۲ | Q | آنک بُد نزدیکِ ما نامش مَنی | * | پیشِ حق این نقش بُد که با مَنی |
۱۲۴۲ | N | آن که بد نزدیک ما نامش منی | * | پیش حق این نقش بد که با منی |
۱۲۴۳ | Q | صورتی بود این منی اندر عدم | * | پیشِ حق موجود نه بیش و نه کم |
۱۲۴۳ | N | صورتی بود این منی اندر عدم | * | پیش حق موجود نه بیش و نه کم |
۱۲۴۴ | Q | حاصل آن آمد حقیقت نامِ ما | * | پیشِ حضرت کان بود انجامِ ما |
۱۲۴۴ | N | حاصل آن آمد حقیقت نام ما | * | پیش حضرت کان بود انجام ما |
۱۲۴۵ | Q | مرد را بر عاقبت نامی نهد | * | نی بر آن کو عاریت نامی نهد |
۱۲۴۵ | N | مرد را بر عاقبت نامی نهد | * | نه بر آن کاو عاریت نامی نهد |
۱۲۴۶ | Q | چشمِ آدم چون بنورِ پاک دید | * | جان و سِرِّ نامها گشتش پدید |
۱۲۴۶ | N | چشم آدم چون به نور پاک دید | * | جان و سر نامها گشتش پدید |
۱۲۴۷ | Q | چون مَلَک انوارِ حق در وی بیافت | * | در سجود افتاد و در خدمت شتافت |
۱۲۴۷ | N | چون ملک انوار حق در وی بیافت | * | در سجود افتاد و در خدمت شتافت |
۱۲۴۸ | Q | مدح این آدم که نامش میبَرم | * | قاصرم گر تا قیامت بشمرم |
۱۲۴۸ | N | مدح این آدم که نامش میبرم | * | قاصرم گر تا قیامت بشمرم |
۱۲۴۹ | Q | این همه دانست و چون آمد قضا | * | دانشِ یک نَهْی شد بر وی خطا |
۱۲۴۹ | N | این همه دانست و چون آمد قضا | * | دانش یک نهی شد بر وی خطا |
۱۲۵۰ | Q | کای عجب نَهْی از پیِ تحریم بود | * | یا بتأویلی بُد و تَوْهیم بود |
۱۲۵۰ | N | کای عجب نهی از پی تحریم بود | * | یا به تاویلی بد و توهیم بود |
۱۲۵۱ | Q | در دلش تأویل چون ترجیح یافت | * | طبع در حیرت سوی گندم شتافت |
۱۲۵۱ | N | در دلش تاویل چون ترجیح یافت | * | طبع در حیرت سوی گندم شتافت |
۱۲۵۲ | Q | باغبان را خار چون در پای رَفت | * | دزد فرصت یافت کالا بُرد تَفْت |
۱۲۵۲ | N | باغبان را خار چون در پای رفت | * | دزد فرصت یافت، کالا برد تفت |
۱۲۵۳ | Q | چون ز حیرت رَست باز آمد براه | * | دید بُرده دزد رَخْت از کارگاه |
۱۲۵۳ | N | چون ز حیرت رست باز آمد به راه | * | دید برده دزد رخت از کارگاه |
۱۲۵۴ | Q | ربَّنا إِنَّا ظَلَمْنَا گفت و آه | * | یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه |
۱۲۵۴ | N | ربنا إنا ظلمنا گفت و آه | * | یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه |
۱۲۵۵ | Q | پس قضا ابری بود خورشیدپوش | * | شیر و اژدرها شود زو همچو موش |
۱۲۵۵ | N | پس قضا ابری بود خورشید پوش | * | شیر و اژدرها شود زو همچو موش |
۱۲۵۶ | Q | من اگر دامی نبینم گاهِ حُکم | * | من نه تنها جاهلم در راهِ حُکم |
۱۲۵۶ | N | من اگر دامی نبینم گاه حکم | * | من نه تنها جاهلم در راه حکم |
۱۲۵۷ | Q | ای خُنُک آن کو نکوکاری گرفت | * | زور را بگْذاشت او زاری گرفت |
۱۲۵۷ | N | ای خنک آن کاو نکو کاری گرفت | * | زور را بگذاشت او زاری گرفت |
۱۲۵۸ | Q | گر قضا پوشد سِیَه همچون شَبَت | * | هم قضا دستت بگیرد عاقبت |
۱۲۵۸ | N | گر قضا پوشد سیه همچون شبت | * | هم قضا دستت بگیرد عاقبت |
۱۲۵۹ | Q | گر قضا صد بار قصدِ جان کند | * | هم قضا جانت دهد درمان کند |
۱۲۵۹ | N | گر قضا صد بار قصد جان کند | * | هم قضا جانت دهد درمان کند |
۱۲۶۰ | Q | این قضا صد بار اگر راهت زند | * | بر فَرازِ چرخ خرگاهت زند |
۱۲۶۰ | N | این قضا صد بار اگر راهت زند | * | بر فراز چرخ خرگاهت زند |
۱۲۶۱ | Q | از کرم دان این که میترساندت | * | تا بمُلکِ ایمنی بنْشاندت |
۱۲۶۱ | N | از کرم دان این که میترساندت | * | تا به ملک ایمنی بنشاندت |
۱۲۶۲ | Q | این سخن پایان ندارد گشت دیر | * | گوش کن تو قصهٔ خرگوش و شیر |
۱۲۶۲ | N | این سخن پایان ندارد گشت دیر | * | گوش کن تو قصهی خرگوش و شیر |