block:1061
۱۱۵۷ | Q | گفت خرگوش الامان عُذریم هست | * | گر دهد عفوِ خداوندیت دست |
۱۱۵۷ | N | گفت خرگوش الامان عذریم هست | * | گر دهد عفو خداوندیت دست |
۱۱۵۸ | Q | گفت چه عذر ای قُصورِ ابلهان | * | این زمان آیند در پیشِ شهان |
۱۱۵۸ | N | گفت چه عذر ای قصور ابلهان | * | این زمان آیند در پیش شهان |
۱۱۵۹ | Q | مرغِ بیوقتی سَرَت باید بُرید | * | عذرِ احمق را نمی شاید شنید |
۱۱۵۹ | N | مرغ بیوقتی سرت باید برید | * | عذر احمق را نمی شاید شنید |
۱۱۶۰ | Q | عذرِ احمق بتّر از جُرمش بود | * | عذرِ نادان زهرِ هر دانش بود |
۱۱۶۰ | N | عذر احمق بدتر از جرمش بود | * | عذر نادان زهر هر دانش بود |
۱۱۶۱ | Q | عذرت ای خرگوش از دانش تهی | * | من چه خرگوشم که در گوشم نهی |
۱۱۶۱ | N | عذرت ای خرگوش از دانش تهی | * | من چه خرگوشم که در گوشم نهی |
۱۱۶۲ | Q | گفت ای شه ناکسی را کس شمار | * | عذرِ اِسْتَم دیدهای را گوش دار |
۱۱۶۲ | N | گفت ای شه ناکسی را کس شمار | * | عذر استم دیدهای را گوش دار |
۱۱۶۳ | Q | خاصّ از بهرِ زکاتِ جاهِ خود | * | گمرهی را تو مران از راهِ خود |
۱۱۶۳ | N | خاص از بهر زکات جاه خود | * | گمرهی را تو مران از راه خود |
۱۱۶۴ | Q | بحر کو آبی بهَر جُو میدهد | * | هر خسی را بر سَر و رُو مینهد |
۱۱۶۴ | N | بحر کاو آبی به هر جو میدهد | * | هر خسی را بر سر و رو مینهد |
۱۱۶۵ | Q | کم نخواهد گشت دریا زین کرم | * | از کرم دریا نگردد بیش و کم |
۱۱۶۵ | N | کم نخواهد گشت دریا زین کرم | * | از کرم دریا نگردد بیش و کم |
۱۱۶۶ | Q | گفت دارم من کرم بر جای او | * | جامهٔ هر کس بُرم بالای او |
۱۱۶۶ | N | گفت دارم من کرم بر جای او | * | جامهی هر کس برم بالای او |
۱۱۶۷ | Q | گفت بشْنو گر نباشم جای لطف | * | سر نهادم پیشِ اژْدَرهای عُنْف |
۱۱۶۷ | N | گفت بشنو گر نباشم جای لطف | * | سر نهادم پیش اژدرهای عنف |
۱۱۶۸ | Q | من بوقتِ چاشت در راه آمدم | * | با رفیقِ خود سوی شاه آمدم |
۱۱۶۸ | N | من به وقت چاشت در راه آمدم | * | با رفیق خود سوی شاه آمدم |
۱۱۶۹ | Q | با من از بهرِ تو خرگوشی دگر | * | جُفت و همره کرده بودند آن نفر |
۱۱۶۹ | N | با من از بهر تو خرگوشی دگر | * | جفت و همره کرده بودند آن نفر |
۱۱۷۰ | Q | شیری اندر راه قصدِ بنده کرد | * | قصدِ هر دو همرهِ آینده کرد |
۱۱۷۰ | N | شیری اندر راه قصد بنده کرد | * | قصد هر دو همره آینده کرد |
۱۱۷۱ | Q | گفتمش ما بندهٔ شاهنشهیم | * | خواجهتاشانِ که آن دَرگَهیم |
۱۱۷۱ | N | گفتمش ما بندهی شاهنشهایم | * | خواجهتاشان که آن درگهایم |
۱۱۷۲ | Q | گفت شاهنشه که باشد شرم دار | * | پیشِ من تو یاد هر ناکَس میار |
۱۱۷۲ | N | گفت شاهنشه که باشد شرم دار | * | پیش من تو یاد هر ناکس میار |
۱۱۷۳ | Q | هم ترا و هم شَهَت را بر دَرَم | * | گر تو با یارت بگردید از دَرَم |
۱۱۷۳ | N | هم ترا و هم شهت را بر درم | * | گر تو با یارت بگردید از درم |
۱۱۷۴ | Q | گفتمش بگْذار تا بارِ دگر | * | روی شه بینم بَرَم از تو خبر |
۱۱۷۴ | N | گفتمش بگذار تا بار دگر | * | روی شه بینم برم از تو خبر |
۱۱۷۵ | Q | گفت همره را گِرَو نِه پیشِ من | * | ور نه قُربانی تو اندر کیشِ من |
۱۱۷۵ | N | گفت همره را گرو نه پیش من | * | ور نه قربانی تو اندر کیش من |
۱۱۷۶ | Q | لابه کردیمش بسی سودی نکرد | * | یارِ من بِستَد مرا بگْذاشت فَرْد |
۱۱۷۶ | N | لابه کردیمش بسی سودی نکرد | * | یار من بستد مرا بگذاشت فرد |
۱۱۷۷ | Q | یارم از زفتی دو چندان بُد که من | * | هم بلطف و هم بخوبی هم بتن |
۱۱۷۷ | N | یارم از زفتی دو چندان بد که من | * | هم به لطف و هم به خوبی هم به تن |
۱۱۷۸ | Q | بعد ازین زان شیر این ره بسته شد | * | حال من این بود و با تو گفته شد |
۱۱۷۸ | N | بعد از این ز آن شیر این ره بسته شد | * | رشتهی ایمان ما بگسسته شد |
۱۱۷۹ | Q | از وظیفه بعد ازین اُومید بُر | * | حق همیگویم ترا و الحقُّ مُر |
۱۱۷۹ | N | از وظیفه بعد از این اومید بر | * | حق همیگویم ترا و الحق مر |
۱۱۸۰ | Q | گر وظیفه بایدت ره پاک کن | * | هین بیا و دفعِ آن بیباک کن |
۱۱۸۰ | N | گر وظیفه بایدت ره پاک کن | * | هین بیا و دفع آن بیباک کن |