vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1059

هم در بیان مکر خرگوش
۱۱۰۷Qدر شدن خرگوش بس تأخیر کرد * مکر را با خویشتن تقریر کرد
۱۱۰۷Nدر شدن خرگوش بس تاخیر کرد * مکر را با خویشتن تقریر کرد
۱۱۰۸Qدر ره آمد بعدِ تأخیرِ دراز * تا بگوشِ شیر گوید یک دو راز
۱۱۰۸Nدر ره آمد بعد تاخیر دراز * تا به گوش شیر گوید یک دو راز
۱۱۰۹Qتا چه عالَمهاست در سودای عقل * تا چه با پَهْناست این دریای عَقل
۱۱۰۹Nتا چه عالمهاست در سودای عقل * تا چه با پهناست این دریای عقل
۱۱۱۰Qصورتِ ما اندرین بحرِ عذاب * می‌دود چون کاسه‌ها بر روی آب
۱۱۱۰Nصورت ما اندر این بحر عذاب * می‌دود چون کاسه‌ها بر روی آب
۱۱۱۱Qتا نشد پُر بر سرِ دریا چو طَشْت * چونک پُر شد طَشت در وی غرق گشت
۱۱۱۱Nتا نشد پر بر سر دریا چو طشت * چون که پر شد طشت در وی غرق گشت
۱۱۱۲Qعقل پنهانست و ظاهر عالَمی * صورتِ ما موج یا از وی نَمی
۱۱۱۲Nعقل پنهان است و ظاهر عالمی * صورت ما موج یا از وی نمی
۱۱۱۳Qهر چه صورت می وسیلت سازدش * ز آن وسیلت بحر دُور اندازدش
۱۱۱۳Nهر چه صورت می وسیلت سازدش * ز آن وسیلت بحر دور اندازدش
۱۱۱۴Qتا نبیند دل دهندهٔ راز را * تا نبیند تیر دُورانداز را
۱۱۱۴Nتا نبیند دل دهنده‌ی راز را * تا نبیند تیر دور انداز را
۱۱۱۵Qاسپِ خود را یاوه داند وز ستیز * می‌دوانَد اسپِ خود در راه تیز
۱۱۱۵Nاسب خود را یاوه داند وز ستیز * می‌دواند اسب خود در راه تیز
۱۱۱۶Qاسپِ خود را یاوه داند آن جَواد * و اسپْ خود او را کَشان کرده چو باد
۱۱۱۶Nاسب خود را یاوه داند آن جواد * و اسب خود او را کشان کرده چو باد
۱۱۱۷Qدر فغان و جُست‌وجُو آن خِیره سر * هر طرف پُرسان و جویان دَر بدر
۱۱۱۷Nدر فغان و جستجو آن خیره‌سر * هر طرف پرسان و جویان دربدر
۱۱۱۸Qکان که دزدید اسپِ ما را کو و کیست * این که زیرِ رانِ تُست ای خواجه چیست
۱۱۱۸Nکان که دزدید اسب ما را کو و کیست * این که زیر ران تست ای خواجه چیست
۱۱۱۹Qآری این اسپست لیک این اسپ کو * با خود آی ای شَهْسَوارِ اسپ‌جو
۱۱۱۹Nآری این اسب است لیک این اسب کو * با خود آ ای شهسوار اسب جو
۱۱۲۰Qجان ز پیدایی و نزدیکیست گُم * چون شِکَم پُر آب و لب خُشکی چو خُم
۱۱۲۰Nجان ز پیدایی و نزدیکی است گم * چون شکم پر آب و لب خشکی چو خم
۱۱۲۱Qکَی ببینی سرخ و سبز و فُور را * تا نبینی پیش ازین سه نور را
۱۱۲۱Nکی ببینی سرخ و سبز و فور را * تا نبینی پیش از این سه نور را
۱۱۲۲Qلیک چون در رنگ گُم شد هوشِ تو * شد ز نور آن رنگها روپوشِ تو
۱۱۲۲Nلیک چون در رنگ گم شد هوش تو * شد ز نور آن رنگها رو پوش تو
۱۱۲۳Qچونک شب آن رنگها مستور بود * پس بدیدی دیدِ رنگ از نور بود
۱۱۲۳Nچون که شب آن رنگها مستور بود * پس بدیدی دید رنگ از نور بود
۱۱۲۴Qنیست دیدِ رنگ بی‌نورِ برون * همچنین رنگِ خیالِ اندرون
۱۱۲۴Nنیست دید رنگ بی‌نور برون * همچنین رنگ خیال اندرون
۱۱۲۵Qاین برون از آفتاب و از سُها * و اندرون از عکسِ انوارِ عُلا
۱۱۲۵Nاین برون از آفتاب و از سها * و اندرون از عکس انوار علی
۱۱۲۶Qنورِ نورِ چشم خود نورِ دلست * نورِ چشم از نورِ دلها حاصلَست
۱۱۲۶Nنور نور چشم خود نور دل است * نور چشم از نور دلها حاصل است
۱۱۲۷Qباز نورِ نورِ دل نورِ خداست * کو ز نورِ عقل و حس پاک و جُداست
۱۱۲۷Nباز نور نور دل نور خداست * کاو ز نور عقل و حس پاک و جداست
۱۱۲۸Qشب نبُد نور و ندیدی رنگها * پس بضدِّ نور پیدا شد ترا
۱۱۲۸Nشب نبد نوری ندیدی رنگها * پس به ضد نور پیدا شد ترا
۱۱۲۹Qدیدنِ نورست آنگه دیدِ رنگ * وین بضدِّ نور دانی بی‌درنگ
۱۱۲۹Nدیدن نور است آن گه دید رنگ * وین به ضد نور دانی بی‌درنگ
۱۱۳۰Qرنج و غم را حق پیِ آن آفرید * تا بدین ضدّ خوش دلی آید پدید
۱۱۳۰Nرنج و غم را حق پی آن آفرید * تا بدین ضد خوش دلی آید پدید
۱۱۳۱Qپس نهانیها بضد پیدا شود * چونک حق را نیست ضد پنهان بود
۱۱۳۱Nپس نهانیها به ضد پیدا شود * چون که حق را نیست ضد پنهان بود
۱۱۳۲Qکه نظر بر نور بود آنگه برنگ * ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ
۱۱۳۲Nکه نظر بر نور بود آن گه به رنگ * ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ
۱۱۳۳Qپس بضدِّ نور دانستی تو نور * ضدّ ضد را می‌نماید در صُدور
۱۱۳۳Nپس به ضد نور دانستی تو نور * ضد ضد را می‌نماید در صدور
۱۱۳۴Qنورِ حق را نیست ضدّی در وُجود * تا بضدّ او را توان پیدا نمود
۱۱۳۴Nنور حق را نیست ضدی در وجود * تا به ضد او را توان پیدا نمود
۱۱۳۵Qلاجَرَم أَبْصارُنا لا تُدْرِکُه * وَ هْوَ یُدْرِک بین تو از موسی و کُه
۱۱۳۵Nلاجرم أبصارنا لا تدرکه * و هو یدرک بین تو از موسی و که
۱۱۳۶Qصورت از معنی چو شیر از بیشه دان * یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان
۱۱۳۶Nصورت از معنی چو شیر از بیشه دان * یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان
۱۱۳۷Qاین سخن و آواز از اندیشه خاست * تو ندانی بحرِ اندیشه کجاست
۱۱۳۷Nاین سخن و آواز از اندیشه خاست * تو ندانی بحر اندیشه کجاست
۱۱۳۸Qلیک چون موج سخن دیدی لطیف * بحرِ آن دانی که باشد هم شریف
۱۱۳۸Nلیک چون موج سخن دیدی لطیف * بحر آن دانی که باشد هم شریف
۱۱۳۹Qچون ز دانِش موجِ اندیشه بتاخت * از سخن و آواز او صورت بساخت
۱۱۳۹Nچون ز دانش موج اندیشه بتاخت * از سخن و آواز او صورت بساخت
۱۱۴۰Qاز سخن صورت بزاد و باز مُرد * موج خود را باز اندر بحر بُرد
۱۱۴۰Nاز سخن صورت بزاد و باز مرد * موج خود را باز اندر بحر برد
۱۱۴۱Qصورت از بی‌صورتی آمد برون * باز شد که‌ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون
۱۱۴۱Nصورت از بی‌صورتی آمد برون * باز شد که‌ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
۱۱۴۲Qپس ترا هر لحظه مرگ و رَجْعتیست * مُصْطَفَی فرمود دنیا ساعتیست
۱۱۴۲Nپس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی است * مصطفی فرمود دنیا ساعتی است
۱۱۴۳Qفکرِ ما تیریست از هُو در هَوا * در هوا کَی پاید آید تا خدا
۱۱۴۳Nفکر ما تیری است از هو در هوا * در هوا کی پاید آید تا خدا
۱۱۴۴Qهر نَفَس نَو می‌شود دنیا و ما * بی‌خبر از نَو شدن اندر بقا
۱۱۴۴Nهر نفس نو می‌شود دنیا و ما * بی‌خبر از نو شدن اندر بقا
۱۱۴۵Qعُمر همچون جُوی نَوْ نَوْ می‌رسد * مُسْتَمِری می‌نماید در جسَد
۱۱۴۵Nعمر همچون جوی نو نو می‌رسد * مستمری می‌نماید در جسد
۱۱۴۶Qآن ز تیری مُستمر شکل آمده‌ست * چون شَرَر کش تیز جُنبانی بدَست
۱۱۴۶Nآن ز تیری مستمر شکل آمده ست * چون شرر کش تیز جنبانی به دست
۱۱۴۷Qشاخِ آتش را بجنبانی بساز * در نظر آتش نماید بس دراز
۱۱۴۷Nشاخ آتش را بجنبانی به ساز * در نظر آتش نماید بس دراز
۱۱۴۸Qاین درازی مُدَّت از تیزی صُنع * می‌نماید سُرْعت‌انگیزی صُنع
۱۱۴۸Nاین درازی مدت از تیزی صنع * می‌نماید سرعت انگیزی صنع
۱۱۴۹Qطالبِ این سِرّ اگر علَّامه‌ایست * نک حُسامُ اؐلْدّین که سامی نامه‌ایست
۱۱۴۹Nطالب این سر اگر علامه‌ای است * نک حسام الدین که سامی نامه‌ای است