vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1046

نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقدیر ترجیح توکُّل بر جهد و قلّت فایدهٔ جهد
۹۵۶Qزاد مردی چاشتگاهی در رسید * در سرا عدلِ سُلَیمان در دوید
۹۵۶Nزاد مردی چاشتگاهی در رسید * در سرا عدل سلیمان در دوید
۹۵۷Qرویش از غم زرد و هر دو لب کبود * پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود
۹۵۷Nرویش از غم زرد و هر دو لب کبود * پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود
۹۵۸Qگفت عزراییل در من این چنین * یک نظر انداخت پُر از خشم و کین
۹۵۸Nگفت عزراییل در من این چنین * یک نظر انداخت پر از خشم و کین
۹۵۹Qگفت هین اکنون چه می‌خواهی بخواه * گفت فرما باد را ای جان‌پناه
۹۵۹Nگفت هین اکنون چه می‌خواهی بخواه * گفت فرما باد را ای جان پناه
۹۶۰Qتا مرا زینجا بهنْدُستان بَرَد * بُوکِ بنده کان طرف شد جان بَرَد
۹۶۰Nتا مرا ز ینجا به هندستان برد * بو که بنده کان طرف شد جان برد
۹۶۱Qنک ز درویشی گریزانند خلق * لقمهٔ حرص و امل زآنند خلق
۹۶۱Nنک ز درویشی گریزانند خلق * لقمه‌ی حرص و امل ز آنند خلق
۹۶۲Qترسِ درویشی مثال آن هِراس * حرص و کوشش را تو هندستان شناس
۹۶۲Nترس درویشی مثال آن هراس * حرص و کوشش را تو هندستان شناس
۹۶۳Qباد را فرمود تا او را شتاب * بُرد سوی قعرِ هندستان بر آب
۹۶۳Nباد را فرمود تا او را شتاب * برد سوی قعر هندستان بر آب
۹۶۴Qروزِ دیگر وقتِ دیوان و لِقا * پس سلیمان گفت عزراییل را
۹۶۴Nروز دیگر وقت دیوان و لقا * پس سلیمان گفت عزراییل را
۹۶۵Qکان مسلمان را بِخشم از بهرِ آن * بنْگریدی تا شد آواره ز خان
۹۶۵Nکان مسلمان را بخشم از چه چنان * بنگریدی تا شد آواره ز خان
۹۶۶Qگفت من از خشم کَی کردم نظر * از تعجُّب دیدمش در رَهْ‌گذر
۹۶۶Nگفت من از خشم کی کردم نظر * از تعجب دیدمش در رهگذر
۹۶۷Qکه مرا فرمود حق که امروز هان * جانِ او را تو بهندستان ستان
۹۶۷Nکه مرا فرمود حق که امروز هان * جان او را تو به هندستان ستان
۹۶۸Qاز عجب گفتم گر او را صد پَرَست * او بهندستان شدن دُور اندَرَست
۹۶۸Nاز عجب گفتم گر او را صد پر است * او به هندستان شدن دور اندر است
۹۶۹Qتو همه کارِ جهان را همچنین * کن قیاس و چشم بگْشا و ببین
۹۶۹Nتو همه کار جهان را همچنین * کن قیاس و چشم بگشا و ببین
۹۷۰Qاز کی بگریزیم از خود ای مُحال * از کی بِرْباییم از حقّ ای وبال
۹۷۰Nاز که بگریزیم از خود ای محال * از که برباییم از حق ای وبال