vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1047

باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکُّل و فواید جهد را بیان کردن
۹۷۱Qشیر گفت آری ولیکن هم ببین * جهدهای انبیا و مؤمنین
۹۷۱Nشیر گفت آری و لیکن هم ببین * جهدهای انبیا و مومنین
۹۷۲Qحق تعالی جَهْدشان را راست کرد * آنچ دیدند از جفا و گرم و سرد
۹۷۲Nحق تعالی جهدشان را راست کرد * آن چه دیدند از جفا و گرم و سرد
۹۷۳Qحیله‌هاشان جملهٔ حال آمد لطیف * کُلُّ شَیْ‌ءٍ مِنْ ظَریفٍ هُو ظَریف
۹۷۳Nحیله‌هاشان جمله حال آمد لطیف * کل شی‌ء من ظریف هو ظریف
۹۷۴Qدامهاشان مرغِ گردونی گرفت * نقصهاشان جمله افزونی گرفت
۹۷۴Nدامهاشان مرغ گردونی گرفت * نقصهاشان جمله افزونی گرفت
۹۷۵Qجهد می‌کن تا توانی ای کیا * در طریقِ انبیا و اولیا
۹۷۵Nجهد می‌کن تا توانی ای کیا * در طریق انبیا و اولیا
۹۷۶Qبا قضا پنجه زدن نبْود جِهاد * زانک این را هم قضا بر ما نهاد
۹۷۶Nبا قضا پنجه زدن نبود جهاد * ز آن که این را هم قضا بر ما نهاد
۹۷۷Qکافرم من گر زیان کردست کس * در رهِ ایمان و طاعت یک نَفَس
۹۷۷Nکافرم من گر زیان کرده ست کس * در ره ایمان و طاعت یک نفس
۹۷۸Qسر شکسته نیست این سر را مبند * یک دو روزک جهد کن باقی بخند
۹۷۸Nسر شکسته نیست این سر را مبند * یک دو روزک جهد کن باقی بخند
۹۷۹Qبد مَحالی جُست کو دنیا بجُست * نیک حالی جُست کاو عُقْبَی بجُست
۹۷۹Nبد محالی جست کاو دنیا بجست * نیک حالی جست کاو عقبی بجست
۹۸۰Qمکرها در کسبِ دنیا باردست * مکرها در ترکِ دنیا واردست
۹۸۰Nمکرها در کسب دنیا بارد است * مکرها در ترک دنیا وارد است
۹۸۱Qمکر آن باشد که زندان حُفره کرد * آنک حفره بست آن مکریست سرد
۹۸۱Nمکر آن باشد که زندان حفره کرد * آن که حفره بست آن مکری ست سرد
۹۸۲Qاین جهان زندان و ما زندانیان * حفره کن زندان و خود را وا رهان
۹۸۲Nاین جهان زندان و ما زندانیان * حفره کن زندان و خود را وارهان
۹۸۳Qچیست دنیا از خدا غافل بُدن * نی قماش و نقره و میزان و زن
۹۸۳Nچیست دنیا از خدا غافل بدن * نی قماش و نقره و میزان و زن
۹۸۴Qمال را کز بهرِ دین باشی حَمُول * نِعْمَ مالٌ صالِحٌ خواندش رسول
۹۸۴Nمال را کز بهر دین باشی حمول * نعم مال صالح خواندش رسول
۹۸۵Qآب در کَشتی هلاکِ کشتی است * آب اندر زیرِ کشتی پُشتی است
۹۸۵Nآب در کشتی هلاک کشتی است * آب اندر زیر کشتی پشتی است
۹۸۶Qچونک مال و مُلک را از دل براند * ز آن سلیمان خویش جز مسکین نخواند
۹۸۶Nچون که مال و ملک را از دل براند * ز آن سلیمان خویش جز مسکین نخواند
۹۸۷Qکوزهٔ سربسته اندر آبِ زَفت * از دلِ پُر باد فوقِ آب رفت
۹۸۷Nکوزه‌ی سر بسته اندر آب زفت * از دل پر باد فوق آب رفت
۹۸۸Qبادِ درویشی چو در باطن بود * بر سرِ آبِ جهان ساکن بود
۹۸۸Nباد درویشی چو در باطن بود * بر سر آب جهان ساکن بود
۹۸۹Qگرچه جملهٔ این جهان مُلکِ وَیَست * مُلک در چشم دلِ او لا شیَست
۹۸۹Nگر چه جمله‌ی این جهان ملک وی است * ملک در چشم دل او لا شی است
۹۹۰Qپس دهانِ دل ببند و مُهر کن * پُر کُنَش از بادِ کبرِ مِنْ لَدُن
۹۹۰Nپس دهان دل ببند و مهر کن * پر کنش از باد کبر من لدن
۹۹۱Qجهد حقّست و دوا حقّست و درد * مُنْکِر اندر نَفی جَهْدش جهد کرد
۹۹۱Nجهد حق است و دوا حق است و درد * منکر اندر نفی جهدش جهد کرد