block:1047
۹۷۱ | Q | شیر گفت آری ولیکن هم ببین | * | جهدهای انبیا و مؤمنین |
۹۷۱ | N | شیر گفت آری و لیکن هم ببین | * | جهدهای انبیا و مومنین |
۹۷۲ | Q | حق تعالی جَهْدشان را راست کرد | * | آنچ دیدند از جفا و گرم و سرد |
۹۷۲ | N | حق تعالی جهدشان را راست کرد | * | آن چه دیدند از جفا و گرم و سرد |
۹۷۳ | Q | حیلههاشان جملهٔ حال آمد لطیف | * | کُلُّ شَیْءٍ مِنْ ظَریفٍ هُو ظَریف |
۹۷۳ | N | حیلههاشان جمله حال آمد لطیف | * | کل شیء من ظریف هو ظریف |
۹۷۴ | Q | دامهاشان مرغِ گردونی گرفت | * | نقصهاشان جمله افزونی گرفت |
۹۷۴ | N | دامهاشان مرغ گردونی گرفت | * | نقصهاشان جمله افزونی گرفت |
۹۷۵ | Q | جهد میکن تا توانی ای کیا | * | در طریقِ انبیا و اولیا |
۹۷۵ | N | جهد میکن تا توانی ای کیا | * | در طریق انبیا و اولیا |
۹۷۶ | Q | با قضا پنجه زدن نبْود جِهاد | * | زانک این را هم قضا بر ما نهاد |
۹۷۶ | N | با قضا پنجه زدن نبود جهاد | * | ز آن که این را هم قضا بر ما نهاد |
۹۷۷ | Q | کافرم من گر زیان کردست کس | * | در رهِ ایمان و طاعت یک نَفَس |
۹۷۷ | N | کافرم من گر زیان کرده ست کس | * | در ره ایمان و طاعت یک نفس |
۹۷۸ | Q | سر شکسته نیست این سر را مبند | * | یک دو روزک جهد کن باقی بخند |
۹۷۸ | N | سر شکسته نیست این سر را مبند | * | یک دو روزک جهد کن باقی بخند |
۹۷۹ | Q | بد مَحالی جُست کو دنیا بجُست | * | نیک حالی جُست کاو عُقْبَی بجُست |
۹۷۹ | N | بد محالی جست کاو دنیا بجست | * | نیک حالی جست کاو عقبی بجست |
۹۸۰ | Q | مکرها در کسبِ دنیا باردست | * | مکرها در ترکِ دنیا واردست |
۹۸۰ | N | مکرها در کسب دنیا بارد است | * | مکرها در ترک دنیا وارد است |
۹۸۱ | Q | مکر آن باشد که زندان حُفره کرد | * | آنک حفره بست آن مکریست سرد |
۹۸۱ | N | مکر آن باشد که زندان حفره کرد | * | آن که حفره بست آن مکری ست سرد |
۹۸۲ | Q | این جهان زندان و ما زندانیان | * | حفره کن زندان و خود را وا رهان |
۹۸۲ | N | این جهان زندان و ما زندانیان | * | حفره کن زندان و خود را وارهان |
۹۸۳ | Q | چیست دنیا از خدا غافل بُدن | * | نی قماش و نقره و میزان و زن |
۹۸۳ | N | چیست دنیا از خدا غافل بدن | * | نی قماش و نقره و میزان و زن |
۹۸۴ | Q | مال را کز بهرِ دین باشی حَمُول | * | نِعْمَ مالٌ صالِحٌ خواندش رسول |
۹۸۴ | N | مال را کز بهر دین باشی حمول | * | نعم مال صالح خواندش رسول |
۹۸۵ | Q | آب در کَشتی هلاکِ کشتی است | * | آب اندر زیرِ کشتی پُشتی است |
۹۸۵ | N | آب در کشتی هلاک کشتی است | * | آب اندر زیر کشتی پشتی است |
۹۸۶ | Q | چونک مال و مُلک را از دل براند | * | ز آن سلیمان خویش جز مسکین نخواند |
۹۸۶ | N | چون که مال و ملک را از دل براند | * | ز آن سلیمان خویش جز مسکین نخواند |
۹۸۷ | Q | کوزهٔ سربسته اندر آبِ زَفت | * | از دلِ پُر باد فوقِ آب رفت |
۹۸۷ | N | کوزهی سر بسته اندر آب زفت | * | از دل پر باد فوق آب رفت |
۹۸۸ | Q | بادِ درویشی چو در باطن بود | * | بر سرِ آبِ جهان ساکن بود |
۹۸۸ | N | باد درویشی چو در باطن بود | * | بر سر آب جهان ساکن بود |
۹۸۹ | Q | گرچه جملهٔ این جهان مُلکِ وَیَست | * | مُلک در چشم دلِ او لا شیَست |
۹۸۹ | N | گر چه جملهی این جهان ملک وی است | * | ملک در چشم دل او لا شی است |
۹۹۰ | Q | پس دهانِ دل ببند و مُهر کن | * | پُر کُنَش از بادِ کبرِ مِنْ لَدُن |
۹۹۰ | N | پس دهان دل ببند و مهر کن | * | پر کنش از باد کبر من لدن |
۹۹۱ | Q | جهد حقّست و دوا حقّست و درد | * | مُنْکِر اندر نَفی جَهْدش جهد کرد |
۹۹۱ | N | جهد حق است و دوا حق است و درد | * | منکر اندر نفی جهدش جهد کرد |