vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1037

عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
۸۲۳Qرُو بآتش کرد شه کای تُندخُو * آن جهان‌سوزِ طبیعی خُوت کو
۸۲۳Nرو به آتش کرد شه کای تند خو * آن جهان سوز طبیعی خوت کو
۸۲۴Qچُون نمی‌سوزی چه شد خاصیَتت * یا ز بختِ ما دگر شد نیَّتت
۸۲۴Nچون نمی‌سوزی چه شد خاصیتت * یا ز بخت ما دگر شد نیتت
۸۲۵Qمی‌نبخشایی تو بر آتش‌پرست * آنک نپرستد ترا او چون بِرَست
۸۲۵Nمی‌نبخشایی تو بر آتش پرست * آن که نپرستد ترا او چون برست
۸۲۶Qهرگز ای آتش تو صابر نیستی * چون نسوزی چیست قادر نیستی
۸۲۶Nهرگز ای آتش تو صابر نیستی * چون نسوزی چیست قادر نیستی
۸۲۷Qچشم بندست این عجب یا هوش‌بند * چون نسوزاند چنین شُعلهٔ بلند
۸۲۷Nچشم بند است این عجب یا هوش بند * چون نسوزاند چنین شعله‌ی بلند
۸۲۸Qجادُوی کردت کسی یا سیمیاست * یا خلافِ طبعِ تو از بختِ ماست
۸۲۸Nجادویی کردت کسی یا سیمیاست * یا خلاف طبع تو از بخت ماست
۸۲۹Qگفت آتش مَن هَمانم ای شَمن * اندر آ تا تو ببینی تابِ من
۸۲۹Nگفت آتش من همانم ای شمن * اندر آ تو تا ببینی تاب من
۸۳۰Qطبعِ من دیگر نگشت و عُنصرم * تیغِ حقَّم هم بدستوری بُرَم
۸۳۰Nطبع من دیگر نگشت و عنصرم * تیغ حقم هم به دستوری برم
۸۳۱Qبر دَرِ خرگه سگانِ تُرکمان * چاپلوسی کرده پیشِ میهمان
۸۳۱Nبر در خرگه سگان ترکمان * چاپلوسی کرده پیش میهمان
۸۳۲Qور بخرگه بگْذرد بیگانه‌رُو * حمله بیند از سگان شیرانه او
۸۳۲Nور به خرگه بگذرد بیگانه رو * حمله بیند از سگان شیرانه او
۸۳۳Qمن ز سگ کم نیستم در بندگی * کم ز تُرکی نیست حق در زندگی
۸۳۳Nمن ز سگ کم نیستم در بندگی * کم ز ترکی نیست حق در زندگی
۸۳۴Qآتشِ طبعت اگر غمگین کند * سوزش از امرِ ملیکِ دین کند
۸۳۴Nآتش طبعت اگر غمگین کند * سوزش از امر ملیک دین کند
۸۳۵Qآتشِ طبعت اگر شادی دهد * اندرو شادی ملیکِ دین نهد
۸۳۵Nآتش طبعت اگر شادی دهد * اندر او شادی ملیک دین نهد
۸۳۶Qچونک غم بینی تو استغفار کن * غم بامَرِ خالق آمد کارکن
۸۳۶Nچون که غم بینی تو استغفار کن * غم به امر خالق آمد کار کن
۸۳۷Qچون بخواهد عَینِ غم شادی شود * عین بَندِ پای، آزادی شود
۸۳۷Nچون بخواهد عین غم شادی شود * عین بند پای، آزادی شود
۸۳۸Qباد و خاک و آب و آتش بنده‌اند * با من و تو مرده با حق زنده‌اند
۸۳۸Nباد و خاک و آب و آتش بنده‌اند * با من و تو مرده با حق زنده‌اند
۸۳۹Qپیشِ حقّ آتش همیشه در قیام * همچو عاشق روز و شب پیچان مدام
۸۳۹Nپیش حق آتش همیشه در قیام * همچو عاشق روز و شب پیچان مدام
۸۴۰Qسنگ بر آهن زنی بیرون جهد * هم بامرِ حق قدم بیرون نهد
۸۴۰Nسنگ بر آهن زنی بیرون جهد * هم به امر حق قدم بیرون نهد
۸۴۱Qآهن و سنگِ ستم برهم مزن * کین دو می‌زایند همچون مرد و زن
۸۴۱Nآهن و سنگ ستم بر هم مزن * کاین دو می‌زایند همچون مرد و زن
۸۴۲Qسنگ و آهن خود سبب آمد ولیک * تو ببالاتر نگر ای مَردِ نیک
۸۴۲Nسنگ و آهن خود سبب آمد و لیک * تو به بالاتر نگر ای مرد نیک
۸۴۳Qکین سبب را آن سبب آورد پیش * بی‌سبب کَی شد سبب هرگز ز خویش
۸۴۳Nکاین سبب را آن سبب آورد پیش * بی‌سبب کی شد سبب هرگز ز خویش
۸۴۴Qو آن سببها کانبیا را رهبرند * آن سببها زین سببها برترند
۸۴۴Nو آن سببها کانبیا را رهبر است * آن سببها زین سببها برتر است
۸۴۵Qاین سبب را آن سبب عامل کند * باز گاهی بی‌بَر و عاطل کند
۸۴۵Nاین سبب را آن سبب عامل کند * باز گاهی بی‌بر و عاطل کند
۸۴۶Qاین سبب را مَحْرَم آمد عقلها * و آن سببها راست محرم انبیا
۸۴۶Nاین سبب را محرم آمد عقلها * و آن سببها راست محرم انبیا
۸۴۷Qاین سبب چه بْوَد بتازی گو رَسَن * اندر این چَه این رسن آمد بفَن
۸۴۷Nاین سبب چه بود به تازی گو رسن * اندر این چه این رسن آمد به فن
۸۴۸Qگردِشِ چرخه رسن را علّتست * چرخه‌گردان را ندیدن زَلّتست
۸۴۸Nگردش چرخه رسن را علت است * چرخه گردان را ندیدن زلت است
۸۴۹Qاین رسنهای سببها در جهان * هان و هان زین چرخِ سرگردان مدان
۸۴۹Nاین رسنهای سببها در جهان * هان و هان زین چرخ سر گردان مدان
۸۵۰Qتا نمانی صِفْر و سرگردان چو چرخ * تا نسوزی تو ز بی‌مغزی چو مَرْخ
۸۵۰Nتا نمانی صفر و سر گردان چو چرخ * تا نسوزی تو ز بی‌مغزی چو مرخ
۸۵۱Qباد آتش می‌خورد از امرِ حقّ * هر دو سرمست آمدند از خمرِ حق
۸۵۱Nباد آتش می‌خورد از امر حق * هر دو سر مست آمدند از خمر حق
۸۵۲Qآبِ حِلم و آتشِ خشم ای پسر * هم ز حق بینی چو بگْشایی بصَر
۸۵۲Nآب حلم و آتش خشم ای پسر * هم ز حق بینی چو بگشایی بصر
۸۵۳Qگر نبودی واقف از حق جانِ باد * فرق کَی کردی میانِ قومِ عاد
۸۵۳Nگر نبودی واقف از حق جان باد * فرق کی کردی میان قوم عاد
۸۵۴Qهود گِردِ مومنان خطّی کشید * نرم می‌شد باد کانجا می‌رسید
۸۵۴Nهود گرد مومنان خطی کشید * نرم می‌شد باد کانجا می‌رسید
۸۵۵Qهر که بیرون بود ز آن خط جمله را * پاره پاره می‌گُسست اندر هوا
۸۵۵Nهر که بیرون بود ز آن خط جمله را * پاره پاره می‌گسست اندر هوا
۸۵۶Qهمچنین شَیبانِ راعی می‌کشید * گِرد بر گِردِ رمه خَطّی پدید
۸۵۶Nهمچنین شیبان راعی می‌کشید * گرد بر گرد رمه خطی پدید
۸۵۷Qچون بجُمعه می‌شد او وقتِ نماز * تا نیارد گرگ آنجا تُرک‌تاز
۸۵۷Nچون به جمعه می‌شد او وقت نماز * تا نیارد گرگ آن جا ترک تاز
۸۵۸Qهیچ گرگی در نرفتی اندر آن * گوسفندی هم نگشتی زان نشان
۸۵۸Nهیچ گرگی در نرفتی اندر آن * گوسفندی هم نگشتی ز آن نشان
۸۵۹Qبادِ حرصِ گرگ و حرصِ گوسفند * دایرهٔ مردِ خدا را بود بند
۸۵۹Nباد حرص گرگ و حرص گوسفند * دایره‌ی مرد خدا را بود بند
۸۶۰Qهمچنین بادِ اَجل با عارفان * نرم و خوش همچون نسیمِ یُوسُفان
۸۶۰Nهمچنین باد اجل با عارفان * نرم و خوش همچون نسیم یوسفان
۸۶۱Qآتش ابراهیم را دندان نزد * چون گُزیدهٔ حق بود چونش گزد
۸۶۱Nآتش ابراهیم را دندان نزد * چون گزیده‌ی حق بود چونش گزد
۸۶۲Qز آتشِ شهوت نسوزد اهلِ دین * باقیان را بُرده تا قَعرِ زمین
۸۶۲Nز آتش شهوت نسوزد اهل دین * باقیان را برده تا قعر زمین
۸۶۳Qموجِ دریا چون باَمرِ حق بتاخت * اهلِ موسی را ز قِبْطی واشناخت
۸۶۳Nموج دریا چون به امر حق بتاخت * اهل موسی را ز قبطی واشناخت
۸۶۴Qخاک قارون را چو فرمان دررسید * با زر و تختش بقعرِ خود کشید
۸۶۴Nخاک قارون را چو فرمان در رسید * با زر و تختش به قعر خود کشید
۸۶۵Qآب و گِل چون از دَمِ عیسی چرید * بال و پر بگْشاد مرغی شد پرید
۸۶۵Nآب و گل چون از دم عیسی چرید * بال و پر بگشاد مرغی شد پرید
۸۶۶Qهست تسبیحت بُخارِ آب و گِل * مرغِ جنَّت شد ز نَفخِ صِدقِ دل
۸۶۶Nهست تسبیحت بخار آب و گل * مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل
۸۶۷Qکوهِ طور از نورِ موسی شد برقص * صوفی کامل شد و رَست او ز نقص
۸۶۷Nکوه طور از نور موسی شد به رقص * صوفی کامل شد و رست او ز نقص
۸۶۸Qچه عجب گر کوه صوفی شد عزیز * جسمِ موسی از کلوخی بود نیز
۸۶۸Nچه عجب گر کوه صوفی شد عزیز * جسم موسی از کلوخی بود نیز