vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1020

در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه
۵۰۰Qاو ز یک رنگی عیسی بو نداشت * وز مزاجِ خُمِّ عیسی خو نداشت
۵۰۰Nاو ز یک رنگی عیسی بو نداشت * وز مزاج خم عیسی خو نداشت
۵۰۱Qجامهٔ صد رنگ از آن خُمِّ صفا * ساده و یک رنگ گشتی چون صبا
۵۰۱Nجامه‌ی صد رنگ از آن خم صفا * ساده و یک رنگ گشتی چون صبا
۵۰۲Qنیست یک رنگی کزو خیزد ملال * بل مثالِ ماهی و آبِ زلال
۵۰۲Nنیست یک رنگی کز او خیزد ملال * بل مثال ماهی و آب زلال
۵۰۳Qگر چه در خشکی هزاران رنگهاست * ماهیان را با یُبوسَتْ جنگهاست
۵۰۳Nگر چه در خشکی هزاران رنگهاست * ماهیان را با یبوست جنگهاست
۵۰۴Qکیست ماهی چیست دریا در مَثَل * تا بدان ماند مَلِک عَزَّ وَ جَل
۵۰۴Nکیست ماهی چیست دریا در مثل * تا بدان ماند ملک عز و جل
۵۰۵Qصد هزاران بحر و ماهی در وجود * سجده آرد پیشِ آن اِکرام و جُود
۵۰۵Nصد هزاران بحر و ماهی در وجود * سجده آرد پیش آن اکرام و جود
۵۰۶Qچند باران عطا باران شده * تا بدان آن بحر دُرّافشان شده
۵۰۶Nچند باران عطا باران شده * تا بدان آن بحر در افشان شده
۵۰۷Qچند خورشیدِ کرم افروخته * تا که ابر و بحر جود آموخته
۵۰۷Nچند خورشید کرم افروخته * تا که ابر و بحر جود آموخته
۵۰۸Qپرتوِ دانش زده بر خاک و طین * تا که شد دانه پذیرنده‌ زمین
۵۰۸Nپرتو دانش زده بر آب و طین * تا شده دانه پذیرنده‌ی زمین
۵۰۹Qخاک امین و هر چه در وی کاشتی * بی‌خیانت جنسِ آن برداشتی
۵۰۹Nخاک امین و هر چه در وی کاشتی * بی‌خیانت جنس آن برداشتی
۵۱۰Qاین امانت زان امانت یافتست * کافتابِ عدل بر وَیْ تافتست
۵۱۰Nاین امانت ز آن امانت یافته ست * کافتاب عدل بر وی تافته ست
۵۱۱Qتا نشانِ حق نیارد نَو‌بهار * خاک سِرها را نکرده آشکار
۵۱۱Nتا نشان حق نیارد نو بهار * خاک سرها را نکرده آشکار
۵۱۲Qآن جوادی که جمادی را بداد * این خبرها وین امانت وین سَداد
۵۱۲Nآن جوادی که جمادی را بداد * این خبرها وین امانت وین سداد
۵۱۳Qمر جمادی را کند فضلش خبیر * عاقلان را کرده قهرِ او ضریر
۵۱۳Nمر جمادی را کند فضلش خبیر * عاقلان را کرده قهر او ضریر
۵۱۴Qجان و دل را طاقتِ آن جوش نیست * با که گویم در جهان یک گوش نیست
۵۱۴Nجان و دل را طاقت آن جوش نیست * با که گویم در جهان یک گوش نیست
۵۱۵Qهر کجا گوشی بُد از وی چشم گشت * هر کجا سنگی بُد از وی یَشم گشت
۵۱۵Nهر کجا گوشی بد از وی چشم گشت * هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت
۵۱۶Qکیمیاسازست چه بْوَد کیمیا * مُعْجِزه‌بخش است چه بْوَد سیمیا
۵۱۶Nکیمیا ساز است چه بود کیمیا * معجزه بخش است چه بود سیمیا
۵۱۷Qاین ثنا گفتن زِ من ترکِ ثناست * کین دلیلِ هستی و هستی خطاست
۵۱۷Nاین ثنا گفتن ز من ترک ثناست * کین دلیل هستی و هستی خطاست
۵۱۸Qپیشِ هستِ او بباید نیست بود * چیست هستی پیشِ او کور و کبود
۵۱۸Nپیش هست او بباید نیست بود * چیست هستی پیش او کور و کبود
۵۱۹Qگر نبودی کور زو بگداختی * گرمیِ خورشید را بشناختی
۵۱۹Nگر نبودی کور از او بگداختی * گرمی خورشید را بشناختی
۵۲۰Qور نبودی او کبود از تَعْزِیَت * کَی فسردی همچو یخ این ناحیت
۵۲۰Nور نبودی او کبود از تعزیت * کی فسردی همچو یخ این ناحیت