vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1007

فرستادن رسولان بسمرقند به آوردن زرگر
۱۸۵Qشه فرستاد آن طرف یک دو رسول * حاذقان و کافیانِ بس عُدول
۱۸۵Nشه فرستاد آن طرف یک دو رسول * حاذقان و کافیان بس عدول
۱۸۶Qتا سمرقند آمدند آن دو امیر * پیش آن زرگر ز شاهنشه بشیر
۱۸۶Nتا سمرقند آمدند آن دو امیر * پیش آن زرگر ز شاهنشه بشیر
۱۸۷Qکای لطیف استادِ کامل معرفت * فاش اندر شهرها از تو صِفَت
۱۸۷Nکای لطیف استاد کامل معرفت * فاش اندر شهرها از تو صفت
۱۸۸Qنَک فلان شه از برای زرگری * اختیارت کرد زیرا مِهتری
۱۸۸Nنک فلان شه از برای زرگری * اختیارت کرد زیرا مهتری
۱۸۹Qاینک این خلعت بگیر و زرّ و سیم * چون بیایی خاص باشی و ندیم
۱۸۹Nاینک این خلعت بگیر و زر و سیم * چون بیایی خاص باشی و ندیم
۱۹۰Qمردْ مال و خِلعتِ بسیار دید * غِرّه شد از شهر و فرزندان بُرید
۱۹۰Nمرد مال و خلعت بسیار دید * غره شد از شهر و فرزندان برید
۱۹۱Qاندر آمد شادمان در راه مرد * بی‌خبر کان شاه قصدِ جانْش کرد
۱۹۱Nاندر آمد شادمان در راه مرد * بی‌خبر کان شاه قصد جانش کرد
۱۹۲Qاسبِ تازی بر نشست و شاد تاخت * خونبهای خویش را خلعت شناخت
۱۹۲Nاسب تازی بر نشست و شاد تاخت * خونبهای خویش را خلعت شناخت
۱۹۳Qای شده اندر سفر با صد رضا * خود به پای خویش تا سوء ٱلْقَضا
۱۹۳Nای شده اندر سفر با صد رضا * خود به پای خویش تا سوء القضا
۱۹۴Qدر خیالش ملک و عِزّ و مهتری * گفت عزرائیل رَوْ آری بَری
۱۹۴Nدر خیالش ملک و عز و مهتری * گفت عزرائیل رو آری بری
۱۹۵Qچون رسید از راه آن مرد غریب * اندر آوردش به پیشِ شه طبیب
۱۹۵Nچون رسید از راه آن مرد غریب * اندر آوردش به پیش شه طبیب
۱۹۶Qسوی شاهنشاه بُردندش بناز * تا بسوزد بر سَرِ شمعِ طِراز
۱۹۶Nسوی شاهنشاه بردندش به ناز * تا بسوزد بر سر شمع طراز
۱۹۷Qشاه دید او را بسی تعظیم کرد * مخزنِ زر را بدو تسلیم کرد
۱۹۷Nشاه دید او را بسی تعظیم کرد * مخزن زر را بدو تسلیم کرد
۱۹۸Qپس حکیمش گفت کای سلطانِ مه * آن کنیزک را بدین خواجه بده
۱۹۸Nپس حکیمش گفت کای سلطان مه * آن کنیزک را بدین خواجه بده
۱۹۹Qتا کنیزک در وصالش خَوش شود * آبِ وصلش دفعِ آن آتش شود
۱۹۹Nتا کنیزک در وصالش خوش شود * آب وصلش دفع آن آتش شود
۲۰۰Qشه بدو بخشید آن مه‌روی را * جفت کرد آن هر دو صُحبت‌جوی را
۲۰۰Nشه بدو بخشید آن مه روی را * جفت کرد آن هر دو صحبت جوی را
۲۰۱Qمدَّتِ شش ماه می‌راندند کام * تا به صحّت آمد آن دختر تمام
۲۰۱Nمدت شش ماه می‌راندند کام * تا به صحت آمد آن دختر تمام
۲۰۲Qبعد از آن از بهرِ او شَرْبت بساخت * تا بخورد و پیشِ دختر می‌گداخت
۲۰۲Nبعد از آن از بهر او شربت بساخت * تا بخورد و پیش دختر می‌گداخت
۲۰۳Qچون ز رنجوری جمالِ او نماند * جانِ دختر در وبالِ او نماند
۲۰۳Nچون ز رنجوری جمال او نماند * جان دختر در وبال او نماند
۲۰۴Qچونکه زشت و ناخوش و رُخ‌زرد شد * اندک اندک در دلِ او سرد شد
۲۰۴Nچون که زشت و ناخوش و رخ زرد شد * اندک اندک در دل او سرد شد
۲۰۵Qعشقهایی کز پیِ رنگی بود * عشق نْبود عاقبت ننگی بود
۲۰۵Nعشقهایی کز پی رنگی بود * عشق نبود عاقبت ننگی بود
۲۰۶Qکاش کان هم ننگ بودی یک سری * تا نرفتی بر وی آن بَدْ‌داوری
۲۰۶Nکاش کان هم ننگ بودی یک سری * تا نرفتی بر وی آن بد داوری
۲۰۷Qخون دوید از چشمِ همچون جویِ او * دشمنِ جانِ وی آمد رویِ او
۲۰۷Nخون دوید از چشم همچون جوی او * دشمن جان وی آمد روی او
۲۰۸Qدشمنِ طاوس آمد پَرِّ او * ای بسی شه را بکُشته فَرِّ او
۲۰۸Nدشمن طاوس آمد پر او * ای بسی شه را بکشته فر او
۲۰۹Qگفت من آن آهَوم کز نافِ من * ریخت این صَّیاد خونِ صافِ من
۲۰۹Nگفت من آن آهوم کز ناف من * ریخت این صیاد خون صاف من
۲۱۰Qای من آن روباهِ صحرا کز کمین * سر بُریدندش برای پوستین
۲۱۰Nای من آن روباه صحرا کز کمین * سر بریدندش برای پوستین
۲۱۱Qای من آن پیلی که زخمِ پیلبان * ریخت خونم از برای استخوان
۲۱۱Nای من آن پیلی که زخم پیل بان * ریخت خونم از برای استخوان
۲۱۲Qآن که کُشتستم پیِ ما دون من * می‌نداند که نخسپد خونِ من
۲۱۲Nآن که کشتستم پی مادون من * می‌نداند که نخسبد خون من
۲۱۳Qبر منست امروز و فردا بر وِیَست * خونِ چون من کس چنین ضایع کِیَست
۲۱۳Nبر من است امروز و فردا بر وی است * خون چون من کس چنین ضایع کی است
۲۱۴Qگر چه دیوار افکند سایه‌ی دراز * باز گردد سوی او آن سایه باز
۲۱۴Nگر چه دیوار افکند سایه‌ی دراز * باز گردد سوی او آن سایه باز
۲۱۵Qاین جهان کوهست و فعلِ ما ندا * سوی ما آید نداها را صدا
۲۱۵Nاین جهان کوه است و فعل ما ندا * سوی ما آید نداها را صدا
۲۱۶Qاین بگفت و رفت در دَم زیرِ خاک * آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
۲۱۶Nاین بگفت و رفت در دم زیر خاک * آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
۲۱۷Qزانکه عشق مردگان پاینده نیست * زانکه مرده سوی ما آینده نیست
۲۱۷Nز انکه عشق مردگان پاینده نیست * ز انکه مرده سوی ما آینده نیست
۲۱۸Qعشقِ زنده در روان و در بصَر * هر دمی باشد ز غُنچه تازه‌تر
۲۱۸Nعشق زنده در روان و در بصر * هر دمی باشد ز غنچه تازه‌تر
۲۱۹Qعشقِ آن زنده گزین کاو باقیَست * کز شراب جان فزایت ساقیَست
۲۱۹Nعشق آن زنده گزین کاو باقی است * کز شراب جان فزایت ساقی است
۲۲۰Qعشق آن بگزین که جملهٔ انبیا * یافتند از عشقِ او کار و کیا
۲۲۰Nعشق آن بگزین که جمله انبیا * یافتند از عشق او کار و کیا
۲۲۱Qتو مگو ما را بدان شه بار نیست * با کریمان کارها دشوار نیست
۲۲۱Nتو مگو ما را بدان شه بار نیست * با کریمان کارها دشوار نیست
۲۲۲Qکُشتن آن مرد بر دستِ حکیم * نه پی اومید بود و نه ز بیم
۲۲۲Nکشتن آن مرد بر دست حکیم * نی پی اومید بود و نی ز بیم
۲۲۳Qاو نکُشتش از برای طبع شاه * تا نیامد امر و الهامِ اِلٓه
۲۲۳Nاو نکشتش از برای طبع شاه * تا نیامد امر و الهام اله
۲۲۴Qآن پسر را کِش خَضِر بُبرید حلق * سِرّ آن را درنیابد عامِ خَلق
۲۲۴Nآن پسر را کش خضر ببرید حلق * سر آن را درنیابد عام خلق
۲۲۵Qآنکه از حق یابد او وَحْی و جواب * هر چه فرماید بود عینِ صواب
۲۲۵Nآن که از حق یابد او وحی و جواب * هر چه فرماید بود عین صواب
۲۲۶Qآنکه جان بخشد اگر بکشد رواست * نایبست و دستِ او دستِ خداست
۲۲۶Nآن که جان بخشد اگر بکشد رواست * نایب است و دست او دست خداست
۲۲۷Qهمچو اسماعیل پیشش سَر بنه * شاد و خندان پیشِ تیغش جان بده
۲۲۷Nهمچو اسماعیل پیشش سر بنه * شاد و خندان پیش تیغش جان بده
۲۲۸Qتا بماند جانت خندان تا اَبد * همچو جانِ پاکِ احمد با احَد
۲۲۸Nتا بماند جانت خندان تا ابد * همچو جان پاک احمد با احد
۲۲۹Qعاشقان آنگه شراب جان کَشند * که به دستِ خویش خوبانشان کُشند
۲۲۹Nعاشقان جام فرح آن گه کشند * که به دست خویش خوبانشان کشند
۲۳۰Qشاه آن خون از پی شَهوت نکرد * تو رها کن بدگمانی و نَبَرد
۲۳۰Nشاه آن خون از پی شهوت نکرد * تو رها کن بد گمانی و نبرد
۲۳۱Qتو گمان بُردی که کرد آلودگی * در صفا غِش کی هِلَد پالودگی
۲۳۱Nتو گمان بردی که کرد آلودگی * در صفا غش کی هلد پالودگی
۲۳۲Qبهرِ آنست این ریاضت وین جَفا * تا بر آرد کُوره از نقره جُفا
۲۳۲Nبهر آن است این ریاضت وین جفا * تا بر آرد کوره از نقره جفا
۲۳۳Qبهر آنست امتحانِ نیک و بد * تا بجوشد بر سَر آرد زر زَبَد
۲۳۳Nبهر آن است امتحان نیک و بد * تا بجوشد بر سر آرد زر زبد
۲۳۴Qگر نبودی کارش اِلهامِ اِلٓه * او سگی بودی دراننده نه شاه
۲۳۴Nگر نبودی کارش الهام اله * او سگی بودی دراننده نه شاه
۲۳۵Qپاک بود از شهوت و حرص و هوا * نیك کرد او لیك نیكِ بَدنُما
۲۳۵Nپاک بود از شهوت و حرص و هوا * نیک کرد او لیک نیک بد نما
۲۳۶Qگر خَضِر در بحر کَشتی را شکست * صد درستی در شکستِ خِضْر هست
۲۳۶Nگر خضر در بحر کشتی را شکست * صد درستی در شکست خضر هست
۲۳۷Qوهمِ موسی با همه نور و هنر * شد از آن محجوب تو بیی‌پَر مَپَر
۲۳۷Nوهم موسی با همه نور و هنر * شد از آن محجوب، تو بی‌پر مپر
۲۳۸Qآن گلِ سرخست تو خونش مخوان * مستِ عقلست او تو مجنونش مخوان
۲۳۸Nآن گل سرخ است تو خونش مخوان * مست عقل است او تو مجنونش مخوان
۲۳۹Qگر بُدی خونِ مُسُلْمان کامِ او * کافرم گر بُردَمی من نامِ او
۲۳۹Nگر بدی خون مسلمان کام او * کافرم گر بردمی من نام او
۲۴۰Qمی‌بلرزد عرش از مدحِ شقی * بد گمان گردد ز مدحش متّقی
۲۴۰Nمی‌بلرزد عرش از مدح شقی * بد گمان گردد ز مدحش متقی
۲۴۱Qشاه بود و شاهِ بس آگاه بود * خاص بود و خاصهٔ لله بود
۲۴۱Nشاه بود و شاه بس آگاه بود * خاص بود و خاصه‌ی اللَّه بود
۲۴۲Qآن کسی را کش چنین شاهی کُشد * سوی بخت و بهترین جاهی کَشد
۲۴۲Nآن کسی را کش چنین شاهی کشد * سوی بخت و بهترین جاهی کشد
۲۴۳Qگر ندیدی سودِ او در قهرِ او * کی شدی آن لطفِ مُطْلَق قَهرجو
۲۴۳Nگر ندیدی سود او در قهر او * کی شدی آن لطف مطلق قهر جو
۲۴۴Qبچّه می‌لرزد از آن نیشِ حجام * مادرِ مُشْفِق در آن دم شادکام
۲۴۴Nبچه می‌لرزد از آن نیش حجام * مادر مشفق در آن غم شاد کام
۲۴۵Qنیمْ جان بْستاند و صد جان دهد * آنچ در وهمت نیاید آن دهد
۲۴۵Nنیم جان بستاند و صد جان دهد * آن چه در وهمت نیاید آن دهد
۲۴۶Qتو قیاس از خویش می‌گیری و لیک * دُورِ دور افتاده‌ای بنْگر تو نیك
۲۴۶Nتو قیاس از خویش می‌گیری و لیک * دور دور افتاده‌ای بنگر تو نیک