vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1005

خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک
۱۴۴Qگفت ای شه خلوتی کن خانه را * دور کن هم خویش و هم بیگانه را
۱۴۴Nگفت ای شه خلوتی کن خانه را * دور کن هم خویش و هم بیگانه را
۱۴۵Qکس ندارد گوش در دهلیزها * تا بپرسم زین کنیزک چیزها
۱۴۵Nکس ندارد گوش در دهلیزها * تا بپرسم زین کنیزک چیزها
۱۴۶Qخانه خالی ماند و یک دَیّار نه * جز طبیب و جز همان بیمار نه
۱۴۶Nخانه خالی ماند و یک دیار نی * جز طبیب و جز همان بیمار نی
۱۴۷Qنرم نرمک گفت شهرِ تو کجاست * که علاجِ اهلِ هر شهری جداست
۱۴۷Nنرم نرمک گفت شهر تو کجاست * که علاج اهل هر شهری جداست
۱۴۸Qو اندر آن شهر از قرابت کیستت * خویشی و پیوستگی با چیستت
۱۴۸Nو اندر آن شهر از قرابت کیستت * خویشی و پیوستگی با چیستت
۱۴۹Qدست بر نبضش نهاد و یک به یک * باز می‌پرسید از جورِ فلک
۱۴۹Nدست بر نبضش نهاد و یک به یک * باز می‌پرسید از جور فلک
۱۵۰Qچون کسی را خار در پایش جهد * پای خود را بر سرِ زانو نهد
۱۵۰Nچون کسی را خار در پایش جهد * پای خود را بر سر زانو نهد
۱۵۱Qوز سرِ سوزن همی‌جوید سرش * ور نیابد می‌کند با لب ترش
۱۵۱Nوز سر سوزن همی‌جوید سرش * ور نیابد می‌کند با لب ترش
۱۵۲Qخار در پا شد چنین دشوارْ یاب * خار در دل چون بود وا‌ دِه جواب
۱۵۲Nخار در پا شد چنین دشوارْ یاب * خار در دل چون بود واده جواب
۱۵۳Qخار در دل گر بدیدی هر خسی * دست کی بودی غمان را بر کسی
۱۵۳Nخار در دل گر بدیدی هر خسی * دست کی بودی غمان را بر کسی
۱۵۴Qکس به زیرِ دُمِّ خر خاری نهد * خر نداند دفع آن بر می‌جهد
۱۵۴Nکس به زیر دم خر خاری نهد * خر نداند دفع آن بر می‌جهد
۱۵۵Qبر جهد و ان خار محکمتر زند * عاقلی باید که خاری بر کَنَد
۱۵۵Nبر جهد و ان خار محکمتر زند * عاقلی باید که خاری بر کند
۱۵۶Qخر ز بهر دفع خار از سوز و درد * جُفته می‌انداخت صد جا زخم کرد
۱۵۶Nخر ز بهر دفع خار از سوز و درد * جفته می‌انداخت صد جا زخم کرد
۱۵۷Qآن حکیم خارچین استاد بود * دست می‌زد جا به جا می‌آزمود
۱۵۷Nآن حکیم خارچین استاد بود * دست می‌زد جا به جا می‌آزمود
۱۵۸Qز ان کنیزک بر طریقِ داستان * باز می‌پرسید حالِ دوستان
۱۵۸Nز ان کنیزک بر طریق داستان * باز می‌پرسید حال دوستان
۱۵۹Qبا حکیم او قصّه‌ها می‌گفت فاش * از مقام و خواجگان و شهر و باش
۱۵۹Nبا حکیم او قصه‌ها می‌گفت فاش * از مقام و خاجگان و شهر تاش
۱۶۰Qسوی قصّه گفتنش می‌داشت گوش * سوی نبض و جستنش می‌داشت هوش
۱۶۰Nسوی قصه گفتنش می‌داشت گوش * سوی نبض و جستنش می‌داشت هوش
۱۶۱Qتا که نبض از نامِ کِی گردد جهان * او بود مقصود جانش در جهان
۱۶۱Nتا که نبض از نام کی گردد جهان * او بود مقصود جانش در جهان
۱۶۲Qدوستان شهر او را بر شمرد * بعد از آن شهری دگر را نام بُرد
۱۶۲Nدوستان شهر او را بر شمرد * بعد از آن شهری دگر را نام برد
۱۶۳Qگفت چون بیرون شدی از شهرِ خویش * در کدامین شهر بودستی تو بیش
۱۶۳Nگفت چون بیرون شدی از شهر خویش * در کدامین شهر بوده ستی تو بیش
۱۶۴Qنامِ شهری گفت وز آن هم در گذشت * رنگ روی و نَبضِ او دیگر نگشت
۱۶۴Nنام شهری گفت وز آن هم در گذشت * رنگ روی و نبض او دیگر نگشت
۱۶۵Qخواجگان و شهرها را یک به یک * باز گفت از جای و از نان و نمک
۱۶۵Nخواجگان و شهرها را یک به یک * باز گفت از جای و از نان و نمک
۱۶۶Qشهر شهر و خانه خانه قصّه کرد * نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد
۱۶۶Nشهر شهر و خانه خانه قصه کرد * نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد
۱۶۷Qنبضِ او بر حالِ خود بُد بیی گزند * تا بپرسید از سمرقندِ چو قَند
۱۶۷Nنبض او بر حال خود بد بی‌گزند * تا بپرسید از سمرقند چو قند
۱۶۸Qنبض جَست و روی سرخ و زرد شد * کز سمرقندی زرگر فرد شد
۱۶۸Nنبض جست و روی سرخ و زرد شد * کز سمرقندی زرگر فرد شد
۱۶۹Qچون ز رنجور آن حکیم این راز یافت * اصلِ آن درد و بلا را باز یافت
۱۶۹Nچون ز رنجور آن حکیم این راز یافت * اصل آن درد و بلا را باز یافت
۱۷۰Qگفت کوی او کدامست در گذر * او سَرِ پُل گفت و کوی غاتِفَر
۱۷۰Nگفت کوی او کدام است در گذر * او سر پل گفت و کوی غاتفر
۱۷۱Qگفت دانستم که رنجت چیست زود * در خَلاصت سِحْرها خواهم نمود
۱۷۱Nگفت دانستم که رنجت چیست زود * در خلاصت سحرها خواهم نمود
۱۷۲Qشاد باش و فارغ و آمِن که من * آن کنم با تو که باران با چمن
۱۷۲Nشاد باش و فارغ و ایمن که من * آن کنم با تو که باران با چمن
۱۷۳Qمن غمِ تو می‌خورم تو غم مخور * بر تو من مُشفِق‌ترم از صد پدر
۱۷۳Nمن غم تو می‌خورم تو غم مخور * بر تو من مشفق‌ترم از صد پدر
۱۷۴Qهان و هان این راز را با کس مگو * گر چه از تو شه کند بس جُست و جو
۱۷۴Nهان و هان این راز را با کس مگو * گر چه از تو شه کند بس جستجو
۱۷۵Qگورخانهٔ رازِ تو چون دل شود * آن مُرادت زودتر حاصل شود
۱۷۵Nچون که اسرارت نهان در دل شود * آن مرادت زودتر حاصل شود
۱۷۶Qگفت پیغمبر که هر که سِر نهفت * زود گردد با مرادِ خویش جفت
۱۷۶Nگفت پیغمبر که هر که سر نهفت * زود گردد با مراد خویش جفت
۱۷۷Qدانه چون اندر زمین پنهان شود * سِرِّ آن سر سبزی بستان شود
۱۷۷Nدانه چون اندر زمین پنهان شود * سر آن سر سبزی بستان شود
۱۷۸Qزرّ و نقره گر نبودندی نهان * پرورش کَی یافتندی زیرِ کان
۱۷۸Nزر و نقره گر نبودندی نهان * پرورش کی یافتندی زیر کان
۱۷۹Qوعده‌ها و لطفهای آن حکیم * کرد آن رنجور را اآمِن ز بیم
۱۷۹Nوعده‌ها و لطفهای آن حکیم * کرد آن رنجور را ایمن ز بیم
۱۸۰Qوعده‌ها باشد حقیقی دل‌پذیر * وعده‌ها باشد مجازی تاسه‌گیر
۱۸۰Nوعده‌ها باشد حقیقی دل پذیر * وعده‌ها باشد مجازی تاسه‌گیر
۱۸۱Qوعده‌ی اهلِ کرم گنج روان * وعده‌ی نااهل شد رنجِ روان
۱۸۱Nوعده‌ی اهل کرم گنج روان * وعده‌ی نااهل شد رنج روان