vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1002

حکایت عاشق شدن پادشاهئ بر کنیزکئ و بادشاه کنئزک را
۳۵Qبشنوید ای دوستان این داستان * خود حقیقت نقدِ حالِ ماست آن
۳۵Nبشنوید ای دوستان این داستان * خود حقیقت نقد حال ماست آن
۳۶Qبود شاهی در زمانی پیش از این * ملک دنیا بودش و هم ملکِ دین
۳۶Nبود شاهی در زمانی پیش از این * ملک دنیا بودش و هم ملک دین
۳۷Qاتفاقا شاه روزی شد سوار * با خواصِ خویش از بهرِ شکار
۳۷Nاتفاقا شاه روزی شد سوار * با خواص خویش از بهر شکار
۳۸Qیک کنیزک دید شه بر شاهْ راه * شد غلامِ آن کنیزك پادشاه
۳۸Nیک کنیزک دید شه بر شاه راه * شد غلام آن کنیزک جان شاه
۳۹Qمرغ جانش در قفس چون می‌طپید * داد مال و آن کنیزک را خرید
۳۹Nمرغ جانش در قفس چون می‌طپید * داد مال و آن کنیزک را خرید
۴۰Qچون خرید او را و برخوردار شد * آن کنیزک از قضا بیمار شد
۴۰Nچون خرید او را و برخوردار شد * آن کنیزک از قضا بیمار شد
۴۱Qآن یکی خَر داشت، پالانش نبود * یافت پالان گرگ خر را در ربود
۴۱Nآن یکی خر داشت، پالانش نبود * یافت پالان گرگ خر را در ربود
۴۲Qکوزه بودش آب می‌نامد به دست * آب را چون یافت خود کوزه شکست
۴۲Nکوزه بودش آب می‌نامد به دست * آب را چون یافت خود کوزه شکست
۴۳Qشه طبیبان جمع کرد از چپ و راست * گفت جانِ هر دو در دست شماست
۴۳Nشه طبیبان جمع کرد از چپ و راست * گفت جان هر دو در دست شماست
۴۴Qجانِ من سَهلست جانِ جانم اوست * دردمند و خَسته‌ام درمانم اوست
۴۴Nجان من سهل است جان جانم اوست * دردمند و خسته‌ام درمانم اوست
۴۵Qهر که درمان کرد مَر جانِ مرا * برد گنج و دُرّ و مرجانِ مرا
۴۵Nهر که درمان کرد مر جان مرا * برد گنج و در و مرجان مرا
۴۶Qجمله گفتندش که جان‌بازی کنیم * فهم گرد آریم و انبازی کنیم
۴۶Nجمله گفتندش که جان‌بازی کنیم * فهم گرد آریم و انبازی کنیم
۴۷Qهر یکی از ما مسیح عالمیست * هر الَم را در کف ما مرهمیست
۴۷Nهر یکی از ما مسیح عالمی است * هر الم را در کف ما مرهمی است
۴۸Qگر خدا خواهد نگفتند از بَطَر * پس خدا بنْمودشان عجزِ بشَر
۴۸N( (گر خدا خواهد))* نگفتند از بطر * پس خدا بنمودشان عجز بشر
۴۹Qترکِ استثنا مُرادم قَسوتیست * نه همین گفتن که عارِض حالتیست
۴۹Nترک استثنا مرادم قسوتی است * نی همین گفتن که عارض حالتی است
۵۰Qای بسا ناورده اِستثنا بگفت * جانِ او با جانِ استثناست جفت
۵۰Nای بسا ناورده استثنا به گفت * جان او با جان استثناست جفت
۵۱Qهر چه کردند از علاج و از دوا * گشت رنج افزون و حاجت ناروا
۵۱Nهر چه کردند از علاج و از دوا * گشت رنج افزون و حاجت ناروا
۵۲Qآن کنیزک از مرض چون موی شد * چشمِ شه از اشکِ خون چون جوی شد
۵۲Nآن کنیزک از مرض چون موی شد * چشم شه از اشک خون چون جوی شد
۵۳Qاز قضا سرکنگبین صفرا فزود * روغنِ بادام خشکی می‌نمود
۵۳Nاز قضا سرکنگبین صفرا فزود * روغن بادام خشکی می‌نمود
۵۴Qاز هلیله قبض شد اطلاق رفت * آب آتش را مدد شد همچو نَفْت
۵۴Nاز هلیله قبض شد اطلاق رفت * آب آتش را مدد شد همچو نفت