block:1001
۱ | Q | بشنو این نی چون شکایت میکند | * | از جداییها حکایت میکند |
۱ | N | بشنو از نی چون حکایت میکند | * | از جداییها شکایت میکند |
۲ | Q | کز نیستان تا مرا ببریدهاند | * | در نفیرم مرد و زن نالیدهاند |
۲ | N | کز نیستان تا مرا ببریدهاند | * | در نفیرم مرد و زن نالیدهاند |
۳ | Q | سینه خواهم شَرحه شَرحه از فراق | * | تا بگویم شرح درد اشتیاق |
۳ | N | سینه خواهم شرحه شرحه از فراق | * | تا بگویم شرح درد اشتیاق |
۴ | Q | هر کسی کو دور ماند از اصلِ خویش | * | باز جوید روزگارِ وصل خویش |
۴ | N | هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش | * | باز جوید روزگار وصل خویش |
۵ | Q | من بهر جمعیَّتی نالان شدم | * | جفت بَد حالان و خوش حالان شدم |
۵ | N | من به هر جمعیتی نالان شدم | * | جفت بد حالان و خوش حالان شدم |
۶ | Q | هر کسی از ظنِّ خود شد یارِ من | * | از درونِ من نجُست اسرارِ من |
۶ | N | هر کسی از ظن خود شد یار من | * | از درون من نجست اسرار من |
۷ | Q | سرِّ من از نالهٔ من دور نیست | * | لیک چشم و گوش را آن نور نیست |
۷ | N | سر من از نالهی من دور نیست | * | لیک چشم و گوش را آن نور نیست |
۸ | Q | تن ز جان و جان ز تن مستور نیست | * | لیک کس را دیدِ جان دستور نیست |
۸ | N | تن ز جان و جان ز تن مستور نیست | * | لیک کس را دید جان دستور نیست |
۹ | Q | آتشست این بانگِ نای و نیست باد | * | هر که این آتش ندارد نیست باد |
۹ | N | آتش است این بانگ نای و نیست باد | * | هر که این آتش ندارد نیست باد |
۱۰ | Q | آتشِ عشق است کاندر نَیْ فتاد | * | جوششِ عشقست کاندر مَیْفتاد |
۱۰ | N | آتش عشق است کاندر نی فتاد | * | جوشش عشق است کاندر میفتاد |
۱۱ | Q | نی حریفِ هر که از یاری بُرید | * | پردههااش پردههای ما درید |
۱۱ | N | نی حریف هر که از یاری برید | * | پردههایش پردههای ما درید |
۱۲ | Q | همچو نَیْ زهری و تریاقی که دید | * | همچو نَیْ دمساز و مشتاقی که دید |
۱۲ | N | همچو نی زهری و تریاقی که دید | * | همچو نی دمساز و مشتاقی که دید |
۱۳ | Q | نَیْ حدیثِ راهِ پُر خون میکند | * | قصّههای عشقِ مجنون میکند |
۱۳ | N | نی حدیث راه پر خون میکند | * | قصههای عشق مجنون میکند |
۱۴ | Q | مَحْرَمِ این هوش جز بیهوش نیست | * | مر زبان را مشتری جز گوش نیست |
۱۴ | N | محرم این هوش جز بیهوش نیست | * | مر زبان را مشتری جز گوش نیست |
۱۵ | Q | در غمِ ما روزها بیگاه شد | * | روزها با سوزها همراه شد |
۱۵ | N | در غم ما روزها بیگاه شد | * | روزها با سوزها همراه شد |
۱۶ | Q | روزها گر رفت گو رَوْ باک نیست | * | تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست |
۱۶ | N | روزها گر رفت گو رو باک نیست | * | تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست |
۱۷ | Q | هر که جز ماهی ز آبش سیر شد | * | هر که بیروزی است روزش دیر شد |
۱۷ | N | هر که جز ماهی ز آبش سیر شد | * | هر که بیروزی است روزش دیر شد |
۱۸ | Q | در نیابد حالِ پُخته هیچ خام | * | پس سخن کوتاه باید و ٱلسّلام |
۱۸ | N | درنیابد حال پخته هیچ خام | * | پس سخن کوتاه باید و السلام |
۱۹ | Q | بند بگسِل، باش آزاد ای پسَرْ | * | چند باشی بندِ سیم و بندِ زَرْ |
۱۹ | N | بند بگسل، باش آزاد ای پسر | * | چند باشی بند سیم و بند زر |
۲۰ | Q | گر بریزی بحر را در کوزهای | * | چند گنجد قِسْمتِ یک روزهای |
۲۰ | N | گر بریزی بحر را در کوزهای | * | چند گنجد قسمت یک روزهای |
۲۱ | Q | کوزهی چشم حریصان پُر نشُد | * | تا صَدف قانع نشُد پُر دَر نشد |
۲۱ | N | کوزهی چشم حریصان پر نشد | * | تا صدف قانع نشد پر در نشد |
۲۲ | Q | هر که را جامه ز عشقی چاک شد | * | او ز حرص و عیب کُلّی پاک شد |
۲۲ | N | هر که را جامه ز عشقی چاک شد | * | او ز حرص و عیب کلی پاک شد |
۲۳ | Q | شاد باش ای عشق خوش سودای ما | * | ای طبیب جمله علَّتهای ما |
۲۳ | N | شاد باش ای عشق خوش سودای ما | * | ای طبیب جمله علتهای ما |
۲۴ | Q | ای دوای نَخْوَت و ناموس ما | * | ای تو افلاطون و جالینوس ما |
۲۴ | N | ای دوای نخوت و ناموس ما | * | ای تو افلاطون و جالینوس ما |
۲۵ | Q | جسم خاک از عشق بر افلاک شد | * | کوه در رقص آمد و چالاک شد |
۲۵ | N | جسم خاک از عشق بر افلاک شد | * | کوه در رقص آمد و چالاک شد |
۲۶ | Q | عشق جان طور آمد عاشِقا | * | طور مست و خرَّ موسی صاعِقا |
۲۶ | N | عشق جان طور آمد عاشقا | * | طور مست و خر موسی صاعقا |
۲۷ | Q | با لب دمسازِ خود گر جُفتمی | * | همچو نَیْ من گفتنیها گفتمی |
۲۷ | N | با لب دمساز خود گر جفتمی | * | همچو نی من گفتنیها گفتمی |
۲۸ | Q | هر که او از هم زبانی شد جدا | * | بیزبان شد گر چه دارد صد نوا |
۲۸ | N | هر که او از هم زبانی شد جدا | * | بیزبان شد گر چه دارد صد نوا |
۲۹ | Q | چون که گل رفت و گلستان در گذشت | * | نشنوی ز ان پَس ز بلبل سَرگذشت |
۲۹ | N | چون که گل رفت و گلستان در گذشت | * | نشنوی ز ان پس ز بلبل سر گذشت |
۳۰ | Q | جمله معشوقست و عاشق پَردهای | * | زنده معشوقست و عاشق مردهای |
۳۰ | N | جمله معشوق است و عاشق پردهای | * | زنده معشوق است و عاشق مردهای |
۳۱ | Q | چون نباشد عشق را پروای او | * | او چو مرغی ماند بیپَر، وای او |
۳۱ | N | چون نباشد عشق را پروای او | * | او چو مرغی ماند بیپر، وای او |
۳۲ | Q | من چگونه هوش دارم پیش و پس | * | چون نباشد نور یارم پیش و پس |
۳۲ | N | من چگونه هوش دارم پیش و پس | * | چون نباشد نور یارم پیش و پس |
۳۳ | Q | عشق خواهد کین سخن بیرون بود | * | آینه غمَّاز نبود چون بود |
۳۳ | N | عشق خواهد کاین سخن بیرون بود | * | آینه غماز نبود چون بود |
۳۴ | Q | آینهت دانی چرا غمَّاز نیست | * | ز انکه زنگار از رخش ممتاز نیست |
۳۴ | N | آینهت دانی چرا غماز نیست | * | ز انکه زنگار از رخش ممتاز نیست |