vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4060

حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ می‌زد کی باز کن ببین که چه می‌بری آنگه بُبَر
۱۵۷۸Qیک فقیهی ژنده‌ها در چیده بود * در عمامه‌ٔ خویش در پیچیده بود
۱۵۷۸Nیک فقیهی ژنده‌ها در چیده بود * در عمامه‌ی خویش در پیچیده بود
۱۵۷۹Qتا شود زفت و نماید آن عظیم * چون در آید سوی مَحْفِل در حطیم
۱۵۷۹Nتا شود زفت و نماید آن عظیم * چون در آید سوی محفل در حطیم
۱۵۸۰Qژَنده‌ها از جامه‌ها پیراسته * ظاهرا دستار از آن آراسته
۱۵۸۰Nژنده‌ها از جامه‌ها پیراسته * ظاهرا دستار از آن آراسته
۱۵۸۱Qظاهرِ دستار چون حُلّه‌ٔ بهشت * چون منافق اندرون رسوا و زشت
۱۵۸۱Nظاهر دستار چون حله‌ی بهشت * چون منافق اندرون رسوا و زشت
۱۵۸۲Qپاره پاره‌ٔ دلق و پنبه و پوستین * در درونِ آن عمامه بُد دفین
۱۵۸۲Nپاره پاره‌ی دلق و پنبه و پوستین * در درون آن عمامه بد دفین
۱۵۸۳Qرُوی سوی مدرسه کرده صَبُوح * تا بدین ناموس یابد او فُتوح
۱۵۸۳Nروی سوی مدرسه کرده صبوح * تا بدین ناموس یابد او فتوح
۱۵۸۴Qدر رهِ تاریک مردی جامه کن * منتظر استاده بود از بهرِ فَن
۱۵۸۴Nدر ره تاریک مردی جامه کن * منتظر استاده بود از بهر فن
۱۵۸۵Qدر ربود او از سرش دستار را * پس دوان شد تا بسازد کار را
۱۵۸۵Nدر ربود او از سرش دستار را * پس دوان شد تا بسازد کار را
۱۵۸۶Qپس فقیهش بانگ بر زد کای پسر * باز کُن دستار را آنگه بُبَر
۱۵۸۶Nپس فقیهش بانگ بر زد کای پسر * باز کن دستار را آن گه ببر
۱۵۸۷Qاین چنین که چار پَرّه می‌پَری * باز کن آن هدیه را که می‌بَری
۱۵۸۷Nاین چنین که چار پره می‌پری * باز کن آن هدیه را که می‌بری
۱۵۸۸Qباز کن آن را بدستِ خود بمال * آنگهان خواهی بُبَر کردم حلال
۱۵۸۸Nباز کن آن را به دست خود بمال * آن گهان خواهی ببر کردم حلال
۱۵۸۹Qچونک بازش کرد آنک می‌گریخت * صد هزاران ژنده اندر ره بریخت
۱۵۸۹Nچون که بازش کرد آن که می‌گریخت * صد هزاران ژنده اندر ره بریخت
۱۵۹۰Qز آن عمامه‌ٔ زفت نابایستِ او * ماند یک گز کهنه‌ای در دستِ او
۱۵۹۰Nز آن عمامه‌ی زفت نابایست او * ماند یک گز کهنه‌ای در دست او
۱۵۹۱Qبر زمین زد خرقه را کای بی‌عِیار * زین دغل ما را بر آوردی ز کار
۱۵۹۱Nبر زمین زد خرقه را کای بی‌عیار * زین دغل ما را بر آوردی ز کار