block:4059
۱۵۶۲ | N | قصه کوته کن برای آن غلام | * | که سوی شه بر نوشته ست او پیام |
۱۵۶۳ | N | قصهی پر جنگ و پر هستی و کین | * | میفرستد پیش شاه نازنین |
۱۵۶۴ | N | کالبد نامه است اندر وی نگر | * | هست لایق شاه را آن گه ببر |
۱۵۶۵ | N | گوشهای رو نامه را بگشا بخوان | * | بین که حرفش هست در خورد شهان |
۱۵۶۶ | N | گر نباشد در خور آن را پاره کن | * | نامهی دیگر نویس و چاره کن |
۱۵۶۷ | N | لیک فتح نامهی تن زپ مدان | * | ور نه هر کس سر دل دیدی عیان |
۱۵۶۸ | N | نامه بگشادن چه دشوار است و صعب | * | کار مردان است نه طفلان کعب |
۱۵۶۹ | N | جمله بر فهرست قانع گشتهایم | * | ز انکه در حرص و هوا آغشتهایم |
۱۵۷۰ | N | باشد آن فهرست دامی عامه را | * | تا چنان دانند متن نامه را |
۱۵۷۱ | N | باز کن سر نامه را گردن متاب | * | زین سخن و الله اعلم بالصواب |
۱۵۷۲ | N | هست آن عنوان چو اقرار زبان | * | متن نامهی سینه را کن امتحان |
۱۵۷۳ | N | که موافق هست با اقرار تو | * | تا منافقوار نبود کار تو |
۱۵۷۴ | N | چون جوال بس گرانی میبری | * | ز آن نباید کم که در وی بنگری |
۱۵۷۵ | N | که چه داری در جوال از تلخ و خوش | * | گر همیارزد کشیدن را بکش |
۱۵۷۶ | N | ور نه خالی کن جوالت را ز سنگ | * | باز خر خود را از این بیگار و ننگ |
۱۵۷۷ | N | در جوال آن کن که میباید کشید | * | سوی سلطانان و شاهان رشید |