block:4053
| ۱۴۳۶ | Q | بدگُهَر را علم و فنّ آموختن | * | دادنِ تیغی بدستِ راه زن |
| ۱۴۳۶ | N | بد گهر را علم و فن آموختن | * | دادن تیغ است دست راه زن |
| ۱۴۳۷ | Q | تیغ دادن در کفِ زنگی مست | * | به که آید علم ناکَس را بدست |
| ۱۴۳۷ | N | تیغ دادن در کف زنگی مست | * | به که آید علم ناکس را به دست |
| ۱۴۳۸ | Q | علم و مال و مَنْصِب و جاه و قران | * | فتنه آمد در کفِ بدگوهران |
| ۱۴۳۸ | N | علم و مال و منصب و جاه و قران | * | فتنه آمد در کف بد گوهران |
| ۱۴۳۹ | Q | پس غزا زین فرض شد بر مومنان | * | تا ستانند از کفِ مجنون سِنان |
| ۱۴۳۹ | N | پس غزا زین فرض شد بر مومنان | * | تا ستانند از کف مجنون سنان |
| ۱۴۴۰ | Q | جانِ او مجنون تنش شمشیرِ او | * | وا ستان شمشیر را ز آن زشتخُو |
| ۱۴۴۰ | N | جان او مجنون تنش شمشیر او | * | واستان شمشیر را ز آن زشت خو |
| ۱۴۴۱ | Q | آنچ منصب میکند با جاهلان | * | از فضیحت کَی کند صد ارسلان |
| ۱۴۴۱ | N | آن چه منصب میکند با جاهلان | * | از فضیحت کی کند صد ارسلان |
| ۱۴۴۲ | Q | عیبِ او مخفیست چون آلت بیافت | * | مارش از سوراخ بر صحرا شتافت |
| ۱۴۴۲ | N | عیب او مخفی است چون آلت بیافت | * | مارش از سوراخ بر صحرا شتافت |
| ۱۴۴۳ | Q | جمله صحرا مار و کژدم پُر شود | * | چونک جاهل شاهِ حُکْمِ مُر شود |
| ۱۴۴۳ | N | جمله صحرا مار و کژدم پر شود | * | چون که جاهل شاه حکم مر شود |
| ۱۴۴۴ | Q | مال و منصب ناکَسی کارد بدست | * | طالبِ رُسوایی خویش او شُدست |
| ۱۴۴۴ | N | مال و منصب ناکسی کارد به دست | * | طالب رسوایی خویش او شدهست |
| ۱۴۴۵ | Q | یا کند بُخل و عطاها کم دهد | * | یا سخا آرد بنامَوْضع نهد |
| ۱۴۴۵ | N | یا کند بخل و عطاها کم دهد | * | یا سخا آرد به ناموضع نهد |
| ۱۴۴۶ | Q | شاه را در خانهٔ بَیْذَق نهد | * | این چنین باشد عطا کاحْمَق دهد |
| ۱۴۴۶ | N | شاه را در خانهی بیذق نهد | * | این چنین باشد عطا کاحمق دهد |
| ۱۴۴۷ | Q | حُکم چون در دستِ گمراهی فتاد | * | جاه پندارید در چاهی فتاد |
| ۱۴۴۷ | N | حکم چون در دست گم راهی فتاد | * | جاه پندارید در چاهی فتاد |
| ۱۴۴۸ | Q | ره نمیداند قلاووزی کند | * | جانِ زشتِ او جهانسوزی کند |
| ۱۴۴۸ | N | ره نمیداند قلاووزی کند | * | جان زشت او جهان سوزی کند |
| ۱۴۴۹ | Q | طفلِ راهِ فقر چون پیری گرفت | * | پَیْروان را غُولِ اِدباری گرفت |
| ۱۴۴۹ | N | طفل راه فقر چون پیری گرفت | * | پی روان را غول ادباری گرفت |
| ۱۴۵۰ | Q | که بیا که ماه بنمایم ترا | * | ماه را هرگز ندید آن بیصفا |
| ۱۴۵۰ | N | که بیا که ماه بنمایم ترا | * | ماه را هرگز ندید آن بیصفا |
| ۱۴۵۱ | Q | چون نمایی چون ندیدستی بعُمر | * | عکسِ مَه در آب هم ای خامِ غُمْر |
| ۱۴۵۱ | N | چون نمایی چون ندیده ستی به عمر | * | عکس مه در آب هم ای خام غمر |
| ۱۴۵۲ | Q | احمقان سَرْوَر شدستند و ز بیم | * | عاقلان سَرها کشیده در گلیم |
| ۱۴۵۲ | N | احمقان سرور شدهستند و ز بیم | * | عاقلان سرها کشیده در گلیم |