block:4051
| ۱۳۵۸ | Q | صوفیی در باغ از بهرِ گشاد | * | صوفیانه رُوی بر زانو نهاد |
| ۱۳۵۸ | N | صوفیی در باغ از بهر گشاد | * | صوفیانه روی بر زانو نهاد |
| ۱۳۵۹ | Q | پس فرو رفت او بخود اندر نغُول | * | شد ملول از صورتِ خوابش فَضول |
| ۱۳۵۹ | N | پس فرو رفت او به خود اندر نغول | * | شد ملول از صورت خوابش فضول |
| ۱۳۶۰ | Q | که چه خُسپی آخر اندر رَز نگر | * | این درختان بین و آثار و خُضَر |
| ۱۳۶۰ | N | که چه خسبی آخر اندر رز نگر | * | این درختان بین و آثار و خضر |
| ۱۳۶۱ | Q | امرِ حق بشنو که گفتست اُنْظُرُوا | * | سوی این آثارِ رحمت آر رُو |
| ۱۳۶۱ | N | امر حق بشنو که گفته ست انظروا | * | سوی این آثار رحمت آر رو |
| ۱۳۶۲ | Q | گفت آثارش دلست ای بو ٱلْهَوَس | * | آن برون آثارِ آثارست و بَس |
| ۱۳۶۲ | N | گفت آثارش دل است ای بو الهوس | * | آن برون آثار آثار است و بس |
| ۱۳۶۳ | Q | باغها و سبزهها در عینِ جان | * | بَر بُرون عکسش چو در آبِ روان |
| ۱۳۶۳ | N | باغها و سبزهها در عین جان | * | بر برون عکسش چو در آب روان |
| ۱۳۶۴ | Q | آن خیالِ باغ باشد اندر آب | * | که کند از لطفِ آب آن اضطراب |
| ۱۳۶۴ | N | آن خیال باغ باشد اندر آب | * | که کند از لطف آب آن اضطراب |
| ۱۳۶۵ | Q | باغها و میوهها اندر دلست | * | عکسِ لطفِ آن بر این آب و گِلست |
| ۱۳۶۵ | N | باغها و میوهها اندر دل است | * | عکس لطف آن بر این آب و گل است |
| ۱۳۶۶ | Q | گر نبودی عکسِ آن سَرْوِ سُرور | * | پس نخواندی ایزدش دارُ ٱلْغُرور |
| ۱۳۶۶ | N | گر نبودی عکس آن سرو سرور | * | پس نخواندی ایزدش دار الغرور |
| ۱۳۶۷ | Q | این غُرور آنست یعنی این خیال | * | هست از عکسِ دل و جانِ رجال |
| ۱۳۶۷ | N | این غرور آن است یعنی این خیال | * | هست از عکس دل و جان رجال |
| ۱۳۶۸ | Q | جمله مغروران برین عکس آمده | * | بر گمانی کین بود جَنَّتکده |
| ۱۳۶۸ | N | جمله مغروران بر این عکس آمده | * | بر گمانی کاین بود جنتکده |
| ۱۳۶۹ | Q | میگریزند از اصولِ باغها | * | بر خیالی میکنند آن لاغها |
| ۱۳۶۹ | N | میگریزند از اصول باغها | * | بر خیالی میکنند آن لاغها |
| ۱۳۷۰ | Q | چونک خوابِ غفلت آیدشان بسَر | * | راست بینند و چه سودست آن نظَر |
| ۱۳۷۰ | N | چون که خواب غفلت آیدشان به سر | * | راست بینند و چه سود است آن نظر |
| ۱۳۷۱ | Q | پس بگورستان غریو افتاد و آه | * | تا قیامت زین غلط وا حَسْرتاه |
| ۱۳۷۱ | N | پس به گورستان غریو افتاد و آه | * | تا قیامت زین غلط وا حسرتاه |
| ۱۳۷۲ | Q | ای خُنک آن را که پیش از مرگ مُرد | * | یعنی او از اصلِ این رَز بُوی بُرد |
| ۱۳۷۲ | N | ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد | * | یعنی او از اصل این رز بوی برد |