block:4048
| ۱۲۶۳ | Q | ورچه عقلت هست با عقلِ دگر | * | یار باش و مشورت کن ای پدر |
| ۱۲۶۳ | N | ور چه عقلت هست با عقل دگر | * | یار باش و مشورت کن ای پدر |
| ۱۲۶۴ | Q | با دو عقل از بس بلاها و ارهی | * | پای خود بر اوجِ گردونها نهی |
| ۱۲۶۴ | N | با دو عقل از بس بلاها وارهی | * | پای خود بر اوج گردونها نهی |
| ۱۲۶۵ | Q | دیو گر خود را سلیمان نام کرد | * | مُلک بُرد و مملکَت را رام کرد |
| ۱۲۶۵ | N | دیو گر خود را سلیمان نام کرد | * | ملک برد و مملکت را رام کرد |
| ۱۲۶۶ | Q | صورتِ کارِ سلیمان دیده بود | * | صورت اندر سرِّ دیوی مینمود |
| ۱۲۶۶ | N | صورت کار سلیمان دیده بود | * | صورت اندر سر دیوی مینمود |
| ۱۲۶۷ | Q | خلق گفتند این سلیمان بیصفاست | * | از سلیمان تا سلیمان فرقهاست |
| ۱۲۶۷ | N | خلق گفتند این سلیمان بیصفاست | * | از سلیمان تا سلیمان فرقهاست |
| ۱۲۶۸ | Q | او چو بیداریست این همچون وَسَن | * | همچنانک آن حَسَن با این حَسَن |
| ۱۲۶۸ | N | او چو بیداری است این همچون وسن | * | همچنان که آن حسن با این حسن |
| ۱۲۶۹ | Q | دیو میگفتی که حق بر شکلِ من | * | صورتی کردست خوش بر اهرمن |
| ۱۲۶۹ | N | دیو میگفتی که حق بر شکل من | * | صورتی کرده ست خوش بر اهرمن |
| ۱۲۷۰ | Q | دیو را حق صورتِ من داده است | * | تا نَیَندازد شما را او بشَسْت |
| ۱۲۷۰ | N | دیو را حق صورت من داده است | * | تا نیندازد شما را او به شست |
| ۱۲۷۱ | Q | گر پدید آید بدعوی زینهار | * | صورتِ او را مدارید اعتبار |
| ۱۲۷۱ | N | گر پدید آید به دعوی زینهار | * | صورت او را مدارید اعتبار |
| ۱۲۷۲ | Q | دیوشان از مَکْر این میگفت لیک | * | مینمود این عکس در دلهای نیک |
| ۱۲۷۲ | N | دیوشان از مکر این میگفت لیک | * | مینمود این عکس در دلهای نیک |
| ۱۲۷۳ | Q | نیست بازی با مُمَیِّز خاصه او | * | که بود تمییز و عقلش غَیْبگُو |
| ۱۲۷۳ | N | نیست بازی با ممیز خاصه او | * | که بود تمییز و عقلش غیب گو |
| ۱۲۷۴ | Q | هیچ سِحر و هیچ تلبیس و دغَل | * | مینبندد پَرده بر اهلِ دُوَل |
| ۱۲۷۴ | N | هیچ سحر و هیچ تلبیس و دغل | * | مینبندد پرده بر اهل دول |
| ۱۲۷۵ | Q | پس همیگفتند با خود در جواب | * | بازگونه میروی ای کژ خطاب |
| ۱۲۷۵ | N | پس همیگفتند با خود در جواب | * | باژگونه میروی ای کج خطاب |
| ۱۲۷۶ | Q | بازگونه رفت خواهی همچنین | * | سوی دوزخ اسفل اندر سافلین |
| ۱۲۷۶ | N | باژگونه رفت خواهی همچنین | * | سوی دوزخ اسفل اندر سافلین |
| ۱۲۷۷ | Q | او اگر معزول گشتست و فقیر | * | هست در پیشانِیَش بَدرِ مُنیر |
| ۱۲۷۷ | N | او اگر معزول گشته است و فقیر | * | هست در پیشانیاش بدر منیر |
| ۱۲۷۸ | Q | تو اگر انگشتری را بُردهای | * | دوزخی چون زَمْهَریر افسردهای |
| ۱۲۷۸ | N | تو اگر انگشتری را بردهای | * | دوزخی چون زمهریر افسردهای |
| ۱۲۷۹ | Q | ما ببَوْش و عارض و طاق و طُرنُبْ | * | سَر کجا که خود همیننُهیم سُنْب |
| ۱۲۷۹ | N | ما به بوش و عارض و طاق و طرنب | * | سر کجا که خود همیننهیم سنب |
| ۱۲۸۰ | Q | ور بغفلت ما نهیم او را جَبین | * | پنجهٔ مانع بر آید از زمین |
| ۱۲۸۰ | N | ور به غفلت ما نهیم او را جبین | * | پنجهی مانع بر آید از زمین |
| ۱۲۸۱ | Q | که منه آن سَر مرین سَرْ زیر را | * | هین مُکن سجده مرین اِدْبار را |
| ۱۲۸۱ | N | که منه آن سر مر این سر زیر را | * | هین مکن سجده مر این ادبار را |
| ۱۲۸۲ | Q | کردمی من شرحِ این بس جانفزا | * | گر نبودی غیرت و رشکِ خدا |
| ۱۲۸۲ | N | کردمی من شرح این بس جان فزا | * | گر نبودی غیرت و رشک خدا |
| ۱۲۸۳ | Q | هم قناعت کن تو بپذیر این قَدَر | * | تا بگویم شرحِ این وقتی دگر |
| ۱۲۸۳ | N | هم قناعت کن تو بپذیر این قدر | * | تا بگویم شرح این وقتی دگر |
| ۱۲۸۴ | Q | نامِ خود کرده سلیمانِ نَبی | * | رُوی پوشی میکند بر هر صَبی |
| ۱۲۸۴ | N | نام خود کرده سلیمان نبی | * | روی پوشی میکند بر هر صبی |
| ۱۲۸۵ | Q | در گذر از صورت و از نام خیز | * | از لَقَب و ز نام در معنی گریز |
| ۱۲۸۵ | N | در گذر از صورت و از نام خیز | * | از لقب و ز نام در معنی گریز |
| ۱۲۸۶ | Q | پس بپُرس از حدِّ او و ز فعلِ او | * | در میانِ حدّ و فعل او را بجُو |
| ۱۲۸۶ | N | پس بپرس از حد او و ز فعل او | * | در میان حد و فعل او را بجو |