block:4046
| ۱۱۶۶ | N | بعد سالی چند بهر رزق و کشت | * | شاعر از فقر و عوز محتاج گشت |
| ۱۱۶۷ | N | گفت وقت فقر و تنگی دو دست | * | جست و جوی آزموده بهتر است |
| ۱۱۶۸ | N | درگهی را کازمودم در کرم | * | حاجت نو را بدان جانب برم |
| ۱۱۶۹ | N | معنی اللَّه گفت آن سیبویه | * | یولهون فی الحوائج هم لدیه |
| ۱۱۷۰ | N | گفت الهنا فی حوایجنا الیک | * | و التمسناها وجدناها لدیک |
| ۱۱۷۱ | N | صد هزاران عاقل اندر وقت درد | * | جمله نالان پیش آن دیان فرد |
| ۱۱۷۲ | N | هیچ دیوانهی فلیوی این کند | * | بر بخیلی عاجزی کدیه تند |
| ۱۱۷۳ | N | گر ندیدندی هزاران بار بیش | * | عاقلان کی جان کشیدندیش پیش |
| ۱۱۷۴ | N | بلکه جملهی ماهیان در موجها | * | جملهی پرندگان بر اوجها |
| ۱۱۷۵ | N | پیل و گرگ و حیدر اشکار نیز | * | اژدهای زفت و مور و مار نیز |
| ۱۱۷۶ | N | بلکه خاک و باد و آب و هر شرار | * | مایه زو یابند هم دی هم بهار |
| ۱۱۷۷ | N | هر دمش لابه کند این آسمان | * | که فرو مگذارم ای حق یک زمان |
| ۱۱۷۸ | N | استن من عصمت و حفظ تو است | * | جمله مطوی یمین آن دو دست |
| ۱۱۷۹ | N | وین زمین گوید که دارم برقرار | * | ای که بر آبم تو کرده ستی سوار |
| ۱۱۸۰ | N | جملگان کیسه از او بر دوختند | * | دادن حاجت از او آموختند |
| ۱۱۸۱ | N | هر نبیی زو بر آورده برات | * | استعینوا منه صبرا او صلات |
| ۱۱۸۲ | N | هین از او خواهید نه از غیر او | * | آب در یم جو مجو در خشک جو |
| ۱۱۸۳ | N | ور بخواهی از دگر هم او دهد | * | بر کف میلش سخا هم او نهد |
| ۱۱۸۴ | N | آن که معرض را ز زر قارون کند | * | رو بدو آری به طاعت چون کند |
| ۱۱۸۵ | N | بار دیگر شاعر از سودای داد | * | روی سوی آن شه محسن نهاد |
| ۱۱۸۶ | N | هدیهی شاعر چه باشد شعر نو | * | پیش محسن آرد و بنهد گرو |
| ۱۱۸۷ | N | محسنان با صد عطا و جود و بر | * | زر نهاده شاعران را منتظر |
| ۱۱۸۸ | N | پیششان شعری به از صد تنگ شعر | * | خاصه شاعر کاو گهر آرد ز قعر |
| ۱۱۸۹ | N | آدمی اول حریص نان بود | * | ز انکه قوت و نان ستون جان بود |
| ۱۱۹۰ | N | سوی کسب و سوی غصب و صد حیل | * | جان نهاده بر کف از حرص و امل |
| ۱۱۹۱ | N | چون به نادر گشت مستغنی ز نان | * | عاشق نام است و مدح شاعران |
| ۱۱۹۲ | N | تا که اصل و فصل او را بر دهند | * | در بیان فضل او منبر نهند |
| ۱۱۹۳ | N | تا که کر و فر و زر بخشی او | * | همچو عنبر بو دهد در گفتوگو |
| ۱۱۹۴ | N | خلق ما بر صورت خود کرد حق | * | وصف ما از وصف او گیرد سبق |
| ۱۱۹۵ | N | چون که آن خلاق شکر و حمد جوست | * | آدمی را مدح جویی نیز خوست |
| ۱۱۹۶ | N | خاصه مرد حق که در فضل است چست | * | پر شود ز آن باد چون خیک درست |
| ۱۱۹۷ | N | ور نباشد اهل ز آن باد دروغ | * | خیک بدریدهست کی گیرد فروغ |
| ۱۱۹۸ | N | این مثل از خود نگفتم ای رفیق | * | سرسری مشنو چو اهلی و مفیق |
| ۱۱۹۹ | N | این پیمبر گفت چون بشنید قدح | * | که چرا فربه شود احمد به مدح |
| ۱۲۰۰ | N | رفت شاعر پیش آن شاه و ببرد | * | شعر اندر شکر احسان کان نمرد |
| ۱۲۰۱ | N | محسنان مردند و احسانها بماند | * | ای خنک آن را که این مرکب براند |
| ۱۲۰۲ | N | ظالمان مردند و ماند آن ظلمها | * | وای جانی کاو کند مکر و دها |
| ۱۲۰۳ | N | گفت پیغمبر خنک آن را که او | * | شد ز دنیا ماند از او فعل نکو |
| ۱۲۰۴ | N | مرد محسن لیک احسانش نمرد | * | نزد یزدان دین و احسان نیست خرد |
| ۱۲۰۵ | N | وای آن کاو مرد و عصیانش نمرد | * | تا نپنداری به مرگ او جان ببرد |
| ۱۲۰۶ | N | این رها کن ز انکه شاعر بر گذر | * | وام دار است و قوی محتاج زر |
| ۱۲۰۷ | N | برد شاعر شعر سوی شهریار | * | بر امید بخشش و احسان یار |
| ۱۲۰۸ | N | نازنین شعری پر از در درست | * | بر امید و بوی اکرام نخست |
| ۱۲۰۹ | Q | شاه هم بر خُوی خود گفتش هزار | * | چون چنین بُد عادتِ آن شهریار |
| ۱۲۰۹ | N | شاه هم بر خوی خود گفتش هزار | * | چون چنین بد عادت آن شهریار |
| ۱۲۱۰ | Q | لیک این بار آن وزیرِ پُر ز جُود | * | بر بُراقِ عِز ز دنیا رفته بود |
| ۱۲۱۰ | N | لیک این بار آن وزیر پر ز جود | * | بر براق عز ز دنیا رفته بود |
| ۱۲۱۱ | Q | بر مقامِ او وزیرِ نَوْ رئیس | * | گشته لیکن سخت بیرحم و خسیس |
| ۱۲۱۱ | N | بر مقام او وزیر نو رئیس | * | گشته لیکن سخت بیرحم و خسیس |
| ۱۲۱۲ | Q | گفت ای شه خرجها داریم ما | * | شاعری را نبود این بخشش جَزا |
| ۱۲۱۲ | N | گفت ای شه خرجها داریم ما | * | شاعری را نبود این بخشش جزا |
| ۱۲۱۳ | Q | من برُبعِ عُشرِ این ای مُغْتَنَم | * | مردِ شاعر را خوش و راضی کنم |
| ۱۲۱۳ | N | من به ربع عشر این ای مغتنم | * | مرد شاعر را خوش و راضی کنم |
| ۱۲۱۴ | Q | خلق گفتندش که او از پیشدست | * | دَه هزاران زین دِلاوَر بُرده است |
| ۱۲۱۴ | N | خلق گفتندش که او را پیش دست | * | ده هزاران زین دلاور برده است |
| ۱۲۱۵ | Q | بعدِ شکَّر کلکخایی چون کند | * | بعدِ سلطانی گدایی چون کند |
| ۱۲۱۵ | N | بعد شکر کلک خوایی چون کند | * | بعد سلطانی گدایی چون کند |
| ۱۲۱۶ | Q | گفت بفشارم ورا اندر فشار | * | تا شود زار و نِزار از انتظار |
| ۱۲۱۶ | N | گفت بفشارم و را اندر فشار | * | تا شود زار و نزار از انتظار |
| ۱۲۱۷ | Q | آنگه ار خاکش دهم از راه من | * | در رُباید همچو گُلبرگ از چمن |
| ۱۲۱۷ | N | آن گه ار خاکش دهم از راه من | * | در رباید همچو گلبرگ از چمن |
| ۱۲۱۸ | Q | این بمن بگذار که اُستادم درین | * | گر تقاضاگر بود هم آتشین |
| ۱۲۱۸ | N | این بمن بگذار که استادم در این | * | گر تقاضاگر بود هم آتشین |
| ۱۲۱۹ | Q | از ثُرّیا گر بپَّرد تا ثَرَی | * | نرم گردد چون ببیند او مرا |
| ۱۲۱۹ | N | از ثریا گر بپرد تا ثری | * | نرم گردد چون ببیند او مرا |
| ۱۲۲۰ | Q | گفت سلطانش بَروْ فرمان تُراست | * | لیک شادش کن که نیکو گوی ماست |
| ۱۲۲۰ | N | گفت سلطانش برو فرمان تراست | * | لیک شادش کن که نیکو گوی ماست |
| ۱۲۲۱ | Q | گفت او را و دو صد اومید لیس | * | تو بمن بگذار و این بر من نویس |
| ۱۲۲۱ | N | گفت او را و دو صد اومید لیس | * | تو به من بگذار و این بر من نویس |
| ۱۲۲۲ | Q | پس فگندش صاحب اندر انتظار | * | شد زمستان و دَیْ و آمد بهار |
| ۱۲۲۲ | N | پس فگندش صاحب اندر انتظار | * | شد زمستان و دی و آمد بهار |
| ۱۲۲۳ | Q | شاعر اندر انتظارش پیر شد | * | پس زبونِ این غم و تدبیر شد |
| ۱۲۲۳ | N | شاعر اندر انتظارش پیر شد | * | پس زبون این غم و تدبیر شد |
| ۱۲۲۴ | Q | گفت اگر زر نه که دشنامم دهی | * | تا رهد جانم ترا باشم رَهی |
| ۱۲۲۴ | N | گفت اگر زر نه که دشنامم دهی | * | تا رهد جانم ترا باشم رهی |
| ۱۲۲۵ | Q | انتظارم کُشت باری گو بَروْ | * | تا رهد این جانِ مسکین از گِرَو |
| ۱۲۲۵ | N | انتظارم کشت باری گو برو | * | تا رهد این جان مسکین از گرو |
| ۱۲۲۶ | Q | بعد از آنش داد رُبعِ عُشرِ آن | * | ماند شاعر اندر اندیشهٔ گران |
| ۱۲۲۶ | N | بعد از آنش داد ربع عشر آن | * | ماند شاعر اندر اندیشهی گران |
| ۱۲۲۷ | Q | کانچنان نقد و چنان بسیار بود | * | این که دیر اُشْکُفت دستهٔ خار بود |
| ۱۲۲۷ | N | کان چنان نقد و چنان بسیار بود | * | این که دیر اشکفت دستهی خار بود |
| ۱۲۲۸ | Q | پس بگفتندش که آن دستورِ راد | * | رفت از دنیا خدا مُزدت دهاد |
| ۱۲۲۸ | N | پس بگفتندش که آن دستور راد | * | رفت از دنیا خدا مزدت دهاد |
| ۱۲۲۹ | Q | که مُضاعَف زو همیشد آن عَطا | * | کم همیافتاد بخشش را خَطا |
| ۱۲۲۹ | N | که مضاعف زو همیشد آن عطا | * | کم همیافتاد بخشش را خطا |
| ۱۲۳۰ | Q | این زمان او رفت و احسان را بُبْرد | * | او نمُرْد الْحَق بلی احسان بمُرْد |
| ۱۲۳۰ | N | این زمان او رفت و احسان را ببرد | * | او نمرد الحق بلی احسان بمرد |
| ۱۲۳۱ | Q | رفت از ما صاحبِ راد و رشید | * | صاحبِ سلّاخِ درویشان رسید |
| ۱۲۳۱ | N | رفت از ما صاحب راد و رشید | * | صاحب سلاخ درویشان رسید |
| ۱۲۳۲ | Q | رَوْ بگیر این را و زینجا شب گریز | * | تا نگیرد با تو این صاحبستیز |
| ۱۲۳۲ | N | رو بگیر این را و ز اینجا شب گریز | * | تا نگیرد با تو این صاحب ستیز |
| ۱۲۳۳ | Q | رُو بایشان کرد و گفت ای مُشْفِقان | * | از کجا آمد بگویید این عوان |
| ۱۲۳۳ | N | ما به صد حیلت از او این هدیه را | * | بستدیم ای بیخبر از جهد ما |
| ۱۲۳۴ | Q | ما بصد حیلت ازو این هدیه را | * | بستدیم ای بیخبر از جهدِ ما |
| ۱۲۳۴ | N | رو به ایشان کرد و گفت ای مشفقان | * | از کجا آمد بگویید این عوان |
| ۱۲۳۵ | Q | چیست نامِ این وزیرِ جامه کن | * | قوم گفتندش که نامش هم حَسَن |
| ۱۲۳۵ | N | چیست نام این وزیر جامه کن | * | قوم گفتندش که نامش هم حسن |
| ۱۲۳۶ | Q | گفت یا رَب نامِ آن و نامِ این | * | چون یکی آمد دریغ ای ربِّ دین |
| ۱۲۳۶ | N | گفت یا رب نام آن و نام این | * | چون یکی آمد دریغ ای رب دین |
| ۱۲۳۷ | Q | آن حَسَن نامی که از یک کلکِ او | * | صد وزیر و صاحب آید جُودَخُو |
| ۱۲۳۷ | N | آن حسن نامی که از یک کلک او | * | صد وزیر و صاحب آید جود خو |
| ۱۲۳۸ | Q | این حَسَن کز ریشِ زشتِ این حَسَن | * | میتوان بافید ای جان صد رسن |
| ۱۲۳۸ | N | این حسن کز ریش زشت این حسن | * | میتوان بافید ای جان صد رسن |
| ۱۲۳۹ | Q | بر چُنین صاحب چو شَه اِصغا کند | * | شاه و مُلکش را ابَد رُسوا کند |
| ۱۲۳۹ | N | بر چنین صاحب چو شه اصغا کند | * | شاه و ملکش را ابد رسوا کند |