block:4020
۵۲۱ | Q | پس بصورت عالَمِ اصغر تُویی | * | پس بمعنی عالَمِ اکبر تُویی |
۵۲۱ | N | پس به صورت عالم اصغر تویی | * | پس به معنی عالم اکبر تویی |
۵۲۲ | Q | ظاهرِ آن شاخ اصلِ میوه است | * | باطنا بهرِ ثمر شد شاخ هست |
۵۲۲ | N | ظاهر آن شاخ اصل میوه است | * | باطنا بهر ثمر شد شاخ هست |
۵۲۳ | Q | گر نبودی مَیْل و اومیدِ ثمَر | * | کَی نشاندی باغبان بیخِ شجَر |
۵۲۳ | N | گر نبودی میل و اومید ثمر | * | کی نشاندی باغبان بیخ شجر |
۵۲۴ | Q | پس بمعنی آن شجر از میوه زاد | * | گر بصورت از شجر بودش وِلاد |
۵۲۴ | N | پس به معنی آن شجر از میوه زاد | * | گر به صورت از شجر بودش ولاد |
۵۲۵ | Q | مصطفی زین گفت کادم و انبیا | * | خَلْفِ من باشند در زیرِ لِوا |
۵۲۵ | N | مصطفی زین گفت کادم و انبیا | * | خلف من باشند در زیر لوا |
۵۲۶ | Q | بهرِ این فرموده است آن ذو فُنون | * | رمزِ نَحْنُ ٱلْاَخِرُونَ ٱلسّابِقُون |
۵۲۶ | N | بهر این فرموده است آن ذو فنون | * | رمز نحن الاخرون السابقون |
۵۲۷ | Q | گر بصورت من ز آدم زادهام | * | من بمعنی جَدِّ جَدّ افتادهام |
۵۲۷ | N | گر به صورت من ز آدم زادهام | * | من به معنی جد جد افتادهام |
۵۲۸ | Q | کز برای من بُدش سجدهٔ مَلَک | * | وز پیِ من رفت بر هفتم فلک |
۵۲۸ | N | کز برای من بدش سجدهی ملک | * | وز پی من رفت بر هفتم فلک |
۵۲۹ | Q | پس ز من زایید در معنی پدر | * | پس ز میوه زاد در معنی شجَر |
۵۲۹ | N | پس ز من زایید در معنی پدر | * | پس ز میوه زاد در معنی شجر |
۵۳۰ | Q | اوَّلِ فکر آخر آمد در عمَل | * | خاصه فکری کو بود وصفِ ازَل |
۵۳۰ | N | اول فکر آخر آمد در عمل | * | خاصه فکری کاو بود وصف ازل |
۵۳۱ | Q | حاصل اندر یک زمان از آسمان | * | میرود میآید ایدر کاروان |
۵۳۱ | N | حاصل اندر یک زمان از آسمان | * | میرود میآید ایدر کاروان |
۵۳۲ | Q | نیست بر این کاروان این ره دراز | * | کَیْ مَفازه زفت آید با مُفاز |
۵۳۲ | N | نیست بر این کاروان این ره دراز | * | کی مفازه زفت آید با مفاز |
۵۳۳ | Q | دل بکعبه میرود در هر زمان | * | جِسْم طبعِ دل بگیرد ز اِمتنان |
۵۳۳ | N | دل به کعبه میرود در هر زمان | * | جسم طبع دل بگیرد ز امتنان |
۵۳۴ | Q | این دراز و کوتهی مر جسمْ راست | * | چه دراز و کوته آنجا که خداست |
۵۳۴ | N | این دراز و کوتهی مر جسم راست | * | چه دراز و کوته آن جا که خداست |
۵۳۵ | Q | چون خدا مر جسم را تبدیل کرد | * | رفتنش بیفرسخ و بیمیلِ کرد |
۵۳۵ | N | چون خدا مر جسم را تبدیل کرد | * | رفتنش بیفرسخ و بیمیل کرد |
۵۳۶ | Q | صد امیدست این زمان بر دار گام | * | عاشقانه ای فتی خَلَّ ٱلْکَلام |
۵۳۶ | N | صد امید است این زمان بردار گام | * | عاشقانه ای فتی خل الکلام |
۵۳۷ | Q | گر چه پیلهٔ چشم بر هم میزنی | * | در سفینه خُفتهای ره میکُنی |
۵۳۷ | N | گر چه پیلهی چشم بر هم میزنی | * | در سفینه خفتهای ره میکنی |