vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4020

در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صُغْریست و حکمای اللّهی گویند آدمی عالم کُبْریست زیرا آن علم حکما بر صورت آدمی مقصور بود و علم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود
۵۲۱Qپس بصورت عالَمِ اصغر تُویی * پس بمعنی عالَمِ اکبر تُویی
۵۲۱Nپس به صورت عالم اصغر تویی * پس به معنی عالم اکبر تویی
۵۲۲Qظاهرِ آن شاخ اصلِ میوه است * باطنا بهرِ ثمر شد شاخ هست
۵۲۲Nظاهر آن شاخ اصل میوه است * باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
۵۲۳Qگر نبودی مَیْل و اومیدِ ثمَر * کَی نشاندی باغبان بیخِ شجَر
۵۲۳Nگر نبودی میل و اومید ثمر * کی نشاندی باغبان بیخ شجر
۵۲۴Qپس بمعنی آن شجر از میوه زاد * گر بصورت از شجر بودش وِلاد
۵۲۴Nپس به معنی آن شجر از میوه زاد * گر به صورت از شجر بودش ولاد
۵۲۵Qمصطفی زین گفت کادم و انبیا * خَلْفِ من باشند در زیرِ لِوا
۵۲۵Nمصطفی زین گفت کادم و انبیا * خلف من باشند در زیر لوا
۵۲۶Qبهرِ این فرموده است آن ذو فُنون * رمزِ نَحْنُ ٱلْاَخِرُونَ ٱلسّابِقُون
۵۲۶Nبهر این فرموده است آن ذو فنون * رمز نحن الاخرون السابقون
۵۲۷Qگر بصورت من ز آدم زاده‌ام * من بمعنی جَدِّ جَدّ افتاده‌ام
۵۲۷Nگر به صورت من ز آدم زاده‌ام * من به معنی جد جد افتاده‌ام
۵۲۸Qکز برای من بُدش سجده‌ٔ مَلَک * وز پیِ من رفت بر هفتم فلک
۵۲۸Nکز برای من بدش سجده‌ی ملک * وز پی من رفت بر هفتم فلک
۵۲۹Qپس ز من زایید در معنی پدر * پس ز میوه زاد در معنی شجَر
۵۲۹Nپس ز من زایید در معنی پدر * پس ز میوه زاد در معنی شجر
۵۳۰Qاوَّلِ فکر آخر آمد در عمَل * خاصه فکری کو بود وصفِ ازَل
۵۳۰Nاول فکر آخر آمد در عمل * خاصه فکری کاو بود وصف ازل
۵۳۱Qحاصل اندر یک زمان از آسمان * می‌رود می‌آید ایدر کاروان
۵۳۱Nحاصل اندر یک زمان از آسمان * می‌رود می‌آید ایدر کاروان
۵۳۲Qنیست بر این کاروان این ره دراز * کَیْ مَفازه زفت آید با مُفاز
۵۳۲Nنیست بر این کاروان این ره دراز * کی مفازه زفت آید با مفاز
۵۳۳Qدل بکعبه می‌رود در هر زمان * جِسْم طبعِ دل بگیرد ز اِمتنان
۵۳۳Nدل به کعبه می‌رود در هر زمان * جسم طبع دل بگیرد ز امتنان
۵۳۴Qاین دراز و کوتهی مر جسمْ راست * چه دراز و کوته آنجا که خداست
۵۳۴Nاین دراز و کوتهی مر جسم راست * چه دراز و کوته آن جا که خداست
۵۳۵Qچون خدا مر جسم را تبدیل کرد * رفتنش بی‌فرسخ و بی‌میلِ کرد
۵۳۵Nچون خدا مر جسم را تبدیل کرد * رفتنش بی‌فرسخ و بی‌میل کرد
۵۳۶Qصد امیدست این زمان بر دار گام * عاشقانه ای فتی خَلَّ ٱلْکَلام
۵۳۶Nصد امید است این زمان بردار گام * عاشقانه ای فتی خل الکلام
۵۳۷Qگر چه پیله‌ٔ چشم بر هم می‌زنی * در سفینه خُفته‌ای ره می‌کُنی
۵۳۷Nگر چه پیله‌ی چشم بر هم می‌زنی * در سفینه خفته‌ای ره می‌کنی